eitaa logo
دمی برایِ خویش
206 دنبال‌کننده
426 عکس
12 ویدیو
0 فایل
{ منتخبی از ادبیات ، موسیقی }
مشاهده در ایتا
دانلود
نه‌ برانمش،نه‌ در بَر کِشَمَش،غم‌ است دیگر چه‌ بگویم‌ از حریفی‌ که‌ من‌اش نمی‌گزینم؟ نزنم‌ نمک‌ به‌ زخمی‌ که‌ همیشگی‌‌ست، باری که‌ نه خسته‌ی نخستین، نه خراب آخرینم { حسین منزوی }⚘️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘️✨️ شبِ من گمشده در کوچه ی بی خوابی ها خواب کن چشم ِ مرا ای نگه ِ رویایی... آنکه در چشم ِتو رویای مرا زندان کرد کاش می داد به دلتنگی ِ من معنایی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست هایت را با لیوانِ چایی ات گرم کن! دلت را با خیالی پنهان. دردها را همه به یادت می آورند حتی آنانکه بی خبرند. لبخندی را ذخیره کن، حتی شده در عکسی رنگ و رو رفته. روزهایی هست که باید یادت بیاید میتوانی بخندی و کسی یادش نمی آید... دست هایت را با لیوانِ چایی ات گرم کن و دلت را با خیالی پنهان ... و همیشه در کیفت عکسی داشته باش از لبخندِ خودت! برای روزهایی که همه چیز یادت می آید جز منحنیِ لبهایِ خاموشت... { معصومه صابر }⚘️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨️⚘️ دردی که درمانش تو باشی دوست دارم بُغضی که بارانش تو باشی دوست دارم دیوانه ام من گر چه پایان ِ منی تو هر چه که پایانش تو باشی دوست دارم تو نفسی همه کسی بمان برایم...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂✨️ یاری می خواستم "یار"ی میخواستم گرفتم دستانِ خودم را و دور شدم... { معصومه صابر }
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
{ بی تو / اسحاق انور } 🍂✨️ آروم آروم شب و روزامو دارم سر میکنم آخه این کوچه ی بن بست که دویدن نداره...
نقاشی / آبرنگ 🍂 { معصومه صابر }
فصل ِهفتم از تقویم دل خدا منم! بی غم بهار و تابستان و پاییز و زمستان بی غم فصل پنجم! رسیده ها و نرسیده ها همه دلتنگند... تقویم ها را بگذار دم در! ساعت ها را بخوابان تمام آسمان را می توان توی بال بال زدن گنجشک ها دید. سر بکش خودت را و ابرها را بدنام نکن! نام تو را گوشه گوشه ی قلبم نوشته ام. کمی بهار دارم همان گوشه که نام توست. دیگر تقویم نمی خواهم من فصل هفتمِ تقویم دل خدایم پیله ها را از شاخه آویزان کن رسیده ها و نرسیده ها همه دلتنگند...🍂 { معصومه صابر } 📓تمام زندگی را زیر و رو کردم،نیستم!
🍂 از خودم شرمنده‌ شدم وقتی فهمیدم زندگی یک جشن بالماسکه بود در حالی که من با چهره‌ی واقعی‌ام در آن شرکت کرده بودم... { فرانتس کافکا }
بعدها یکروز شاید خاکِ من هم گُل دهد بعدها هر جا گلی دیدی مرا در خاطر آر... { معصومه صابر }⚘️🍂
داریم در فراقت، اشکِ بهانه جویی بدخوی‌تر زِ طفلِ از شیر وا گرفته...🍂 { کلیم‌همدانی }
بی ما تو به سر بری همه عمر من بی تو گمان مبر که یک دم⚘️ { سعدی }
• بر ما از قبولِ خود دری بگشا که بسته نشود...⚘️ { خواجه عبدالله انصاری }
🍂⚘️ دور ماندم زِ تو ای شانه ات آرامِ دلم جان ِ من، گم شده ام در غم و... کو دستانت؟ { معصومه صابر }
خوب و بد در پی آزار کسی نیست دلم شادم از اینکه خودم هستم و می دانی تو⚘️ { معصومه صابر }