بدون تعارف با جانبازی که 35 سال نخوابیده است!
https://www.aparat.com/v/mUvQR🎞
روی لینک فوق بزنین وتماشا کنین⬆️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتونی حتی وضوی خودت رو بگیری
در جابجا شدن محتاج باشی
از گردن به پایین بی حس باشی
ونتونی حتی یه تکان مختصر بخوری
نتونی شب وقتی احساس درد کردی به پهلو بشی
😭باید منتظر باشی یکی تورو پهلو به پهلو کنه
در خوردن آب وغذا محتاج دیگران باشی
همون لیوان آبی که ما به راحتی سرمی کشیم
واین هزینه رو اونها دارن ۳۰ ،۴۰ ساله می دهند هرروز وهرزمان
ونه یه نفر ونه دونفر بلکه هزاران نفرند
😭😭😭😭😭😭
✍همسرش بعد از شهادتش می گوید:
ما بیشتر اوقات زندگیمان را در بیمارستان بودیم، چه در تهران و چه در ساری. هر وقت ما میرفتیم بیمارستان شاید ۲ تا ۳ ماه هم طول میکشید. بارها ایشان تبولرز میگرفت و باید سریع منتقل می شد به بیمارستان، سنگ کلیه هم داشت. یکی از پاهایش را بهخاطر جراحت و دیگری را بهخاطر دیابت از دست داد. بعدها، مثانه و کلیهاش هم از کار افتاد اما با این همه مشکل خاص، زنده ماندن و زندگیاش در کنار من معجزه بود. به علت مجروحیت جنگی گهگاهی که حالشان به وخامت میرفت، باید خودمان با قاشق غذا را در دهانشان میگذاشتیم
ایشان لیوانی مدرج داشت چون دیالیزیها نباید زیاد آب بخورند. ایشان هر بار با درخواست آب به مقدار ۵ سیسی و ۱۰ سیسی آب می نوشیدند
یک عمر تشنگی .....😭
فقط کمی بیاندیشیم
🤔🤔❓❓🤔🤔
واقعا ما توان تحمل یکی از این هزینه ها را برای سالهای عمرمان وجوانیمان داشتیم
⬅️وامروز تکلیف ما دربراب این همه رنجها چیست❓
⬅️وآیا روزی سوال نخواهیم شد که ما دربرابر اینهمه چه کردیم ❓🤔❓
وآیا قیامت حق نیست❓❓❓❓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا می گفتیم شهدا شرمندهام
ولی با دیدن این فیلم بعید می دانم روز قیامت بتوانیم پاسخ این ✨یک نفر✨ را بدهیم
⏪باید این فیلم ها دیده شود تا بدانیم امنیتمان را از کجا داریم
فقط کمی بیاندیشیم
🤔🤔❓❓🤔🤔
واقعا ما توان تحمل یکی از این هزینه ها را برای سالهای عمرمان وجوانیمان داشتیم
⬅️وامروز تکلیف ما دربراب این همه رنجها چیست❓
⬅️وآیا روزی سوال نخواهیم شد که ما دربرابر اینهمه چه کردیم ❓🤔❓
وآیا قیامت حق نیست❓❓❓❓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫مستند جانباز شیمیایی اعصاب و روان محمد توحیدی
فقط فکر کن تحمل یه روز این رنج رو داشتیم❓
۳۵ سال اینطوری زندگی کردن
هرلحظه اون چه جوری گذشته😢
کانال جرعه ای نور تا صبح ظهور
💫مستند جانباز شیمیایی اعصاب و روان محمد توحیدی فقط فکر کن تحمل یه روز این رنج رو داشتیم❓ ۳۵ سال ای
اگر هیچ کدوم از کلیپها رو باز نکردید
این یکی رو باز کنین وکافیه فقط چند دقیقه اول اون رو ببینید....
ما اگر تو سال چندبار سرما بخوریم که تو بستر بیافتیم
سروته توبستر افتادن ما به چند روز کشیده نمیشه
درگیری ما فقط ریه ودرد بدن و...
ولی میشه لمس کرد
میشه هرگز عمق وخامت حال اونها رو تو لحظه به لحظه دانست
هرچند که باچند تصویر وکلیپ وچند سطر نوشتن هرگز نمی توان روایت زندگی جانبازان رو نمود
وفرصت نیست بیشتر از این به این قشر عزیزی که وامدارشان هستیم ،بپردازیم
لذا باز دفتر انقلاب را ورق می زنیم
هرچند من متهمم به اینکه تصاویر دلخراش را به راحتی به اشتراک می گذارم
عزیزانم هرگز چنین نیست
آنقدر روایت تصویرها وخیم است که در گلچین بهترین ها باز خاطر شما عزیزان مکدر می شود
طبق آمار حدود ۴۳ هزار نفر از ایرانیها در دوران جنگ تحمیلی در زندانهای رژیم بعث به اسارت گرفته شدند که مطابق گزارشها، ۵۰۰ نفر از آنها در همان دوران به شهادت رسیدند.
بر اساس آمارهای رسمی که موسسه فرهنگی پیام آزادگان منتشر کرده است، متوسط سن رسمی اسرای نظامی ایرانی در عراق ۲۲ سال بود و متوسط سن پنج اسیر ایرانی خردسال کمی بیش از هفت سال بود.
همچنین مسنترین اسیر ایرانی در دست بعثیها در زمان اسارت ۹۷ سال سن داشت که بعد از ۸۰۴ روز اسارت، آزاد شد.
کانال جرعه ای نور تا صبح ظهور
طبق آمار حدود ۴۳ هزار نفر از ایرانیها در دوران جنگ تحمیلی در زندانهای رژیم بعث به اسارت گرفته شدند
شاید بگین بعیده ۷ ساله
نه عزیزم مردم شهرهای مرزی برخی به اسارت رفتند
هر کدوم پای فرار نداشتند وشهید نشدند
اولین زن اسیر ایرانی در عراق که می گوید
چهارماه، «انفرادی» بودم
وموقع اسارت تیرها به کمر و پهلویم میخورد، برخی هم به همسرم اصابت کرد
کانال جرعه ای نور تا صبح ظهور
اولین زن اسیر ایرانی در عراق که می گوید چهارماه، «انفرادی» بودم وموقع اسارت تیرها به کمر و پهلویم
ما نه نقش گذشته این بانو را روایت کردیم
ونه نقش خطیر امروزش را در کرسی تدریس
سرهنگ «عبدالرشید الباطن» - بازپرس ویژه گارد ریاستجمهوری عراق در جنگ علیه ایران - در اعترافات خود که آذر ١٣٨٧ در رسانههای ایران منتشر شد، اشاره داشت که در طول سالهای جنگ علیه ایران، ٦ هزار اسیر ایرانی ساکن در اردوگاههای مفقودین، به دستور صدام به شهادت رسیدهاند.
١١ هزار اسیر بنا بر تایید مسوولان وقت صلیب سرخ، هنوز و پس از ٢٩ سال از پایان جنگ،
سرنوشتی نامعلوم دارند و خانوادههایشان همچنان چشم به راه این مفقودان هستند.
✍ابراهیم مجروح بود که اسیر شد. او را یک گوشه گذاشتند و آن قدر ماند تا از شدت خونریزی شهید شد...
✍یک اسیر زخمی کنار من بود و آن قدر ماء ماء گفت و به او آب ندادند که از تشنگی شهید شد...
✍ اسرای مجروح را در یک کمپرسی جا داده بودند. وقتی خواستند پیادهشان کنند، یکی از بعثیها به راننده گفت که جک کمپرسی را بالا بزند. در عقب کمپرسی باز شد و کمپرسی بالا رفت و بچههای مجروح، انگار که بار آجر خالی میشود، روی سر هم زمین افتادند؛ طوری که وقتی ما بدنشان را از روی همدیگر برمیداشتیم، دو، سه نفرشان آن زیر مانده و از خفگی و بیهوایی شهید شده بودند...
✍ یک سطل برای قضای حاجت داده بودند. سطل پر شد. تشنه بودیم و آب میخواستیم. گفتند همان سطل را خالی کنید و حالا پر آب کنید و ببرید. اجازه شستشوی سطل را خواستیم. کتکمان زدند و اجازه ندادند...
✍کف دست حسین سلطانی تیر خورده بود. دستش را با یک تکه پارچه بسته بود. بوی عفونت دستش توی سلول پیچیده بود. یک روز گفت احساس میکنم انگشتم دارد از جا درمیآید. یکی از انگشتهایش را گرفت و کشید و انگشت جلو آمد. گفتم حسین چکار میکنی؟ گفت: ببین! همهشان درآمدهاند.
٥ انگشت دستش را جلوی چشم من از زیر پارچه کند و دور انداخت😭😭
✍عراقی ها گرفتن و بردنش بیرون
هیچ کس ازش خبر نداشت …
… برا استراحت ما رو فرستادن به حیاط اردوگاه
وارد حیاط که شدیم اون بسیجی رو دیدیم
یه چاله کنده بودند و تا گردن گذاشته بودنش زیر زمین
شب که شد صدای الله اکبر و ناله های اون بسیجی بلند شد
همه نگرانش بودیم
صبح که شد گفتند شهید شده
خیلی دوست داشتیم علت ناله و فریاد دیشبش رو بدونیم
وقتی یکی از نگهبانا علتش رو گفت مو به تنمون راست شد
می گفت: زیر خاک این منطقه موشهای صحرایی گوشت خوار وجود داره
موشها حس بویائی قوی دارن
وقتی متوجه دوستتون شدن بهش حمله کردن و گوش بدنش رو خوردن
علت شهادت و ناله هاش هم همین بوده
صبح که بدنش رو آوردیم بیرون تکه تکه شده بود…😭😭😭
معصومه آباد؛ که خاطرات ٤٠ ماه اسارت – ٢٣ مهر ١٣٥٩ / ١٢ بهمن ١٣٦٢ - در سلولهای الرشید، تنومه و موصل و عنبر به همراه شمسی بهرامی، فاطمه ناهیدی و حلیمه آزموده را در کتاب «من زندهام» به تحریر درآورده، در خط به خط تصاویری که در این صفحات مکتوب شده، به یاد میآورد از اسرایی که فقط یک فریاد از شدت درد، یادگار حضورشان شد و از اسرایی که با ضربات چوب زندانبان بعثی، دچار خونریزی مغزی شدند و به شهادت رسیدند و از اسرایی که از تشنگی شهید شدند
دوست ندارم بیش از این ادامه بدهم
ازخودم ورفاه امروزم
وخواب به وقت وخوارک به جایم متنفر شدم😭
آیا من در طول این سالها از کنار این همه به راحتی گذشتم وسهمی را برای حفظ انقلاب اسلامی عزیز نداشتم
هنوز یک سطر نخواندم که تاب ادامه دادن ندارم
از ۱۸ مدل شکنجه ای که فوق تاب انسانیست حتی به روایت تصویر.....
خدایا سلام ودرود ما را نثار جانهایی کن که در این راه داده شد...
انهم در تحت سخت ترین شرایط زیستی ودر اوج بهار زندگی