eitaa logo
رنگـــــــا رنـــــگ
122 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
13 فایل
لینک کانال مشاوره مذهبی https://eitaa.com/moshaver2020
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 کجایند مردان بی ادعا 📸 شب عملیات رمضان پشت میدان مین رزمنده‌ها زمین‌گیر میشوند از ۱۵۰ نفر داوطلب ۲۰ نفر انتخاب میشوند با گذشتن از میدان مین راه عبور بقیه باز شود.۲۰ نفر نوبتی روی زمین غلت میزنند تا راه باز شود 🔸اینها که در این عکس اینگونه آرام خوابیده‌اند و اینگونه معصومانه سر را بر زمین گذاشته‌اند. نه نان خواستند ونه نام .کجایند مردان بی ادعا 📸 عکس متعلق به آرشیو است 📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خشایار شاه چگونه عاشق ملکه استر شد؟ ✍ خشایارشاه، پادشاه هخامنشی که بر ۱۲۷ استان فرمان می‌راند، با زنی یهودی به نام استر ازدواج کرد. روایت خسرو معتضد را از عشق و عاشقی خشایار شاه در این ویدئو بشنوید
🔻 یک دنیا ذوق کردم ✍ انیس الدوله تنها کسی بود که می توانست در مقابل شاه بایستد و با او مخالفت کند؛ طوری که بعد از اعلام فتوای حرمت تنباکو از آوردن قلیان برای شاه خودداری کرد و برخلاف نظر شاه دستور داد همه قلیان ها را از حرم شاهی جمع آوری کنند. 🔸در عین حال انیس الدوله عاشقانه شاه را دوست داشت. او در زمان سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، در نامه ای خطاب به شاه نوشته: «... شنیدم آخرهای ماه ذیحجه وارد انزلی می شوید، یک دنیا ذوق کردم، ای خدا روزی باشد من زنده باشم و شاه را ببینم. تا توی نعمت هستیم هیچ قدر نمی دانیم، الحال حال سگ و گربه و شغال بهتر از حال ما هست.» 🔸 جالب است بدانید که شاه هم در سفر سومش به فرنگ، وقتی دید روز ولنتاین شده و شنید که عشاق در این روز به همدیگر نامه می نویسند، کارت پستالی خرید و آن را برای انیس الدوله پست کرد 📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
🔻ماجرای غم انگیز مرگ عطار ✍مي‌گويند: پس از تسلط چنگيز‌خان مغول بر سرزمین خراسان شيخ عطار نيز به دست لشكر مغول اسير گشت. یکی از مغولان خواست او را بكشد 🔸 شخصي گفت: اين پيرمرد را نكش كه به خونبهاي او هزار درهم میدهم. عطار رو به مغول کرد و گفت: نفروش كه با قیمت بهتر از اين مرا خواهند خريد. پس از ساعتي شخص ديگري آمد و گفت: اين پير را نكش كه به خونبهاي او يك كيسه كاه به تو میدهم. شيخ فرمود: بفروش كه من بيشتر از اين نمي‌ارزم. مغول که از سخنان او به خشم آمده بود شیخ را هلاك كرد.
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟠‌ نارنجی رنگ قشنگیه اما نه توی ویتنام! 🎥‌ می‌پرسی چرا؟ این ویدیو رو تا آخر ببین تا خودت متوجه بشی! 🇻🇳‌ قصه این رنگ توی ویتنام با همه جای دنیا فرق داره...
🔴 در همین هفته: یک مرد اسرائیلی، زنش را با چکش کشت! یک مرد آمریکایی، دخترش را در ماکروویو پخت!! و برای جوامع آنها کاملا عادیه!! دیدید یک صدا از روغنفکرها و سلبریتی های عاشق فرنگ دربیاد؟ نه از نظر اونها اگه در ایران یه قتل خانگی اتفاق بیفته، تقصیر اسلام و جمهوری اسلامی و خدا و پیغمبره.. ولی اگه در خارج اتفاق بیفته، خیلی هم نایس و نرماله!! نشون به اون نشون که شون منتظره یه نفر کشته بشه علیه خدا و پیغمبر و ناموس انقلاب کنه! 😐 برا بازیگرا بفرستید این خبرا رو ! دوس دارند 😐🙃👆
♻️ شهید مالکوم ایکس: جمله قابل تأملی است: اگر مراقب نباشید رسانه ها با شما کاری خواهند کرد که از مظلوم متنفر باشید و به ظالم عشق بورزید‼️
15.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب صحن و سرایی داری سید رضا نریمانی
برانداز : توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه طبیعت : ابر باد عمامه آخوند مال ایرانه😂 اینم کارما عمامه پرانی 😉
🔴 داستان جوان فاسد و امام حسین(ع) استاد علی اکبر مهدی پور در کتاب «جرعه ای از کرامات امام حسین» می نویسد: یکی از خطبای ارجمند در قائمیّه اصفهان در ایام نیمه شعبان سال 1389ش برفراز منبر گفت: دو ماه پیش با جوانی به نام رضا آشنا شدم که سرنوشت خود را برای من تعریف کرد. گفت: من جوانی شرّ بودم... جز نماز و روزه هرکاری انجام می دادم. شب عاشورا پدر و مادرم به حسینیه رفتند، من به دنبال کثافت کاری خود بودم، در مسیر خود دختری را سوار کردم که می خواست به حسینیه برود، او را به زور به محلّی بردم و خواستم اورا اذیت کنم، هرچه گریه و تضرّع کرد و گفت: شب عاشوراست، اعتنا نکردم. گفت: من علویّه هستم، به پاس حرمت مادرم حضرت زهرا مرا رها کن، اعتنا نکردم. گفت: بیا امشب با امام حسین معامله کن، امام حسین دست عطوفتش را برسر تو بکشد. نام امام حسین در تمام اعماق دلم تأثیر گذاشت، او را سوار کردم و دم در حسینیه پیاده اش کردم. به خانه برگشتم، تلویزیون را روشن کردم، داستان عاشورا را تعریف می کرد و در نصف صفحۀ تلویزیون تعزیه را نشان می‌داد که بر سر کودکان تازیانه می زدند. بی اختیار اشکم جاری شد، مدتی نشستم و گریه کردم. مادرم آمد، تا وارد خانه شد، پرسید: رضا چه شده؟ گفتم: هیچ، گفت: نه، از همه جای اتاق، بوی امام حسین می آید. فردا بی اختیار به حسینیه رفتم. همۀ بچه های محل مرا می شناختند و می دانستند که من اهل هیأت نیستم، چون سرتاپا شرّ هستم. رئیس هیأت گفت: آقا رضا! تو هم حسینی شدی؟ گذرنامه ات را بده تو را ببرم کربلا. گفتم: پول ندارم، گفت: با هزینۀ خودم می برم. به فاصلۀ چند روز رفتم کربلا، همه رفتند حرم، من خجالت می کشیدم. بالاخره من هم رفتم. چند ماه بعد هم مرا به مکه برد. از مکه برگشتم، مادرم گفت: رضا! دختری برایت درنظر گرفتیم. رفتند خواستگاری، روز بعد من رفتم، دختر برایم چایی آورد، تا چشمش به من افتاد، فریاد زد: یا زهرا! و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد، گفت: دیشب حضرت زهرا علیها السّلام را در عالم رؤیا دیدم، عکس این جوان را به من نشان داد و فرمود: فردا من برای تو خواستگار می فرستم، مبادا رد کنی. السلام علیک یا اباعبدالله... بیاید هممون امشب با امام حسین معامله کنیم.. @rangarang110
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازگشایی تل زینبیه در کربلای معلی پس از بازسازی