🌺 زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛
🌱 خطوط را با امید بکشید
🌱 اشتباهات را با آرامش پاک کنید
🌱 قلم مو را در صبر غوطه ور کنید
❤️ و با عشق رنگ بزنید
🔻@range_khodaa🔻
15.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🏳️ #پویش_علی_مولای
🚩 #غدیر_باید_جهانی_شود
🔸 روز شمار عید بزرگ غدیر
📆 ۱۰ روز تا عید غدیر
ذاکر با اخلاص اهل بیت علیهم السلام
حاج محمد رضا بذری
#نشر_حداکثری
🔻@range_khodaa🔻
سیره اخلاقی امام باقر علیه السلام.m4a
969.8K
▪️سیره اخلاقی امام باقر علیه السلام - حجت الاسلام رفیعی
🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه پنجم : معجزه اذان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸از ماجراي مطلع
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت پنجاه ششم: چفیه
✔️ راوی : عباس هادی
🔸ابراهيم در مرخصي به سر ميبرد.
آخر شب بود كه آمد خانه، كمي صحبت كرديم. بعد ديدم توي جيبش يك دسته بزرگ اسكناس قرار دارد!
گفتم: راستي داداش، اينهمه پول از كجا ميياري!؟ من چند بار تا حالا ديدم كه به مردم كمك ميكني، براي هيئت خرج ميكني، الان هم كه اين همه پول تو جيب شماست!
بعد به شوخي گفتم: راستش رو بگو، گنج پيدا كردي!؟
🔸ابراهيم خنديد وگفت: نه بابا، رفقا اينها را به من ميدهند، خودشان هم ميگويند در چه راهي خرج كنم. فرداي آنروز با ابراهيم رفتيم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شديم. به مغازه مورد نظر رسيديم.
مغازه تقريباً بزرگي بود. پيرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش يك يك با ابراهيم دست و روبوسي كردند، معلوم بود كاملاً ابراهيم را ميشناسند.
بعد از كمي صحب تهاي معمول، ابراهيم گفت: حاجي، من انشاءالله فردا عازم گيلان غرب هستم.
پيرمرد هم گفت: ابرام جون، براي بچه ها چيزی احتياج داريد؟
🔸ابراهيم كاغذي را از جيبش بيرون آورد. به پيرمرد داد وگفت: به جز اين چند مورد، احتياج به يك دوربين فيلمبرداري داريم. چون اين رشادتها و حماسه ها بايد حفظ بشه .آيندگان بايد بدانند اين دين و اين مملكت چه طور حفظ شده.
بعد هم ادامه داد: براي خود بچه هاي رزمنده هم احتياج به تعداد زيادي چفيه داريم.
🔸صحبت كه به اينجا رسيد پسر آن آقا كه حرفهاي ابراهيم را گوش ميكرد جلو آمد وگفت: حالا دوربين يه چيزي، اما آقا ابرام، چفيه ديگه چيه؟! مگه شما مثل آدماي لات و بيكار ميخواهيد دستمال گردن بندازيد!؟
ابراهيم مكثي كرد وگفت: اخوي، چفيه دستمال گردن نيست. بچه هاي رزمنده هر وقت وضو ميگيرند چفيه برايشان حوله است، هر وقت نماز ميخوانند سجاده است. هر وقت زخمي شوند، با چفيه زخم خودشان را ميبندند و...
🔸پيرمرد صاحب فروشگاه پريد تو حرفش و گفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم تهيه ميكنيم.
فردا قبل از ظهر جلوي درب خانه بودم. همان پيرمرد با يك وانت پر از بار آمد. سريع رفتم داخل خانه و ابراهيم را صدا كردم.
پيرمرد يك دستگاه دوربين و مقداري وسايل ديگر به ابراهيم تحويل داد و گفت: ابرام جان، اين هم يك وانت پر از چفيه.
بعدها ابراهيم تعريف ميكرد كه از آن چفيه ها براي عمليات فتح المبين استفاده كرديم.
كم كم استفاده از چفيه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻
🌸هيچ بارانی نمیبارد مگر صفا دهد
🌼هيچ گلی جوانه نمیزند مگر هديه شود
🌸هيچ خاطرهای زنده نميماند مگر شيرين
🌼هيچ لبخندی نيست مگر شادی بياورد
🌸بگذار باران شوق بر زندگيت ببارد🌧
🌼سلام صبح زیباتون بخیر
🔻@range_khodaa🔻
💎امام علی علیه السلام :
أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا، و أسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا؛
بهترينِ نيكيها، محبّت و علاقه به ماست و بدترينِ بديها، دشمن داشتن ماست.
📗[ غرر الحكم، ح3363 ]
🔻@range_khodaa🔻
خیلی قشتگه بخونید👇👇👇
⁉️ فایده سوال و جواب در قبر چیست ⁉️
⚠️خدا میداند شخص مومن است یا کافر؛ نیکوکار است یا بد کار پس سوال و جواب برای چه ؟!
⭕️ سوال و جواب در قبر ابتدای پیدا شدن نعمت است برای مومن ؛ چقدر کیف می کند و لذت می برد وقتی که دو ملک را با آن قیافه های زیبا و دلربا مشاهده می کند و آن بوی گل و ریحان بهشتی که همراه دارند را استشمام می نماید ، لذا نام ایشان برای مومن بشیر و مبشر است👌
✅ دیگر آنکه خود سوال و جواب برای مومن کیف دارد بچه ها را دیده ای در مدرسه وقتی که درسشان را خوب خوانده باشند کیف می کنند که از آنها سوال شود تا بروز کمال بدهند مومن هم میل دارد که از پروردگارش بپرسند تا با کمال اطمینان به یگانگی پروردگار و رسالت محبوبش شهادت دهد .☺️
❌ هر قدر که مومن از سوال و جواب لذت می برد و برای او نعمت و ابتدای آسایش باشد برای شخص کافر ابتدای بدبختی و شکنجه است و آمدن ملکها برای او موحش(ترسناک) است؛ در روایات است که هنگام آمدن صدای رعد می دهند و از چشمانشان آتش می جهد ؛موهای آنها روی زمین می کشد و با یک منظره ترسناکی با میت کافر مواجه می شود لذا نامشان برای کافر نکیر و منکر است 😱
🔻@range_khodaa🔻
حدیث ویژه روز عرفه
1️⃣ امام صادق عليه السلام :
تَخَيَّر لِنَفسِكَ مِنَ الدُّعاءِ ما أحبَبتَ واجْتَهِد ، فإنَّهُ (يَومَ عَرَفَة) يَومُ دُعاءٍ و مَسألَةٍ
هر چه مى خواهى براى خود دعا بخوان و [در دعا كردن] بكوش كه آن روز [روز عرفه] روز دعا و درخواست است
التهذيب الأحكام ، ج 5 ، ص 182
2️⃣ امام على عليه السلام : مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلاّ بِعَرَفَاتٍ ؛ حديث
امام على عليه السلام :برخى از گناهان جز در عرفات بخشوده نمى شوند .
دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 294 .
3️⃣ پيامبر صلي الله عليه و آله : أعظَمُ أهلِ عَرَفاتٍ جُرما مِنِ انصَرَفَ و هُوَ يَظُنُّ أنَّهُ لَن يُغفَرَ لَهُ ؛ حديث
پيامبر صلي الله عليه و آله :گناه كارترين فرد در عرفات كسى است كه از آن جا باز گردد در حالى كه گمان مى برد آمرزيده نخواهد شد .
بحار الأنوار ، ج 99 ، ص 248
4️⃣ پيامبر صلي الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ يُباهِي مَلائِكَتَهُ عَشِيَّةَ عَرَفةَ بِأهلِ عَرَفَةَ فَيَقولُ : اُنظُروا إلى عِبادي أتَوني شُعثا غُبرا ؛
پيامبر صلي الله عليه و آله :خداوند در غروب عرفه نزد فرشتگانش به اهل عرفه مى بالد و مى گويد: «بندگانم را بنگريد! ژوليده و غبار آلود ، نزد من آمده اند .»
مسند أحمد ، ج 2، ص 224 .
5️⃣امام سجاد(ع) در روز عرفه صدای نیازمندی را شنید که گدایی میکرد. به او فرمود: «وای بر تو! آیا در مثل چنین روزی از غیر خدا درخواست میکنى، درحالیکه در این روز برای بچههایی که در شکم مادران هستند، امید سعادت و خوشبختی میرود»
سنن الکبرى، ج 5، ص 192
6️⃣إنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَبْدَأُ بِالنَّظَرِ إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع عَشِيَّةَ عَرَفَةَ
خداوند تبارك و تعالى عصر روز عرفه ابتداء به زوار قبر مطهّر حضرت امام حسين عليه السّلام نظر مى كند.
📚كامل الزيارات، النص، ص: 170
🔻@range_khodaa🔻
41.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عظمت روز عرفه
زمانها خصوصیت دارند ؛یکی از زمانهای خاص ، عرفه است.
#استاد_عالی
🔻@range_khodaa🔻
#نان_کپکزدهای_که_اشتهایم_را_باز_کرد!!
🌷....خیلی ضعیف شده بودم هنوز لباس پرواز تنم بود. ۷۲ ساعت به ما هیچی ندادند، تا به زندان استخبارات رسیدیم. هر کدام از ما را داخل یک اتاق کوچک انداختند، در را بستند و رفتند. چشمانم سیاهی میرفت. متوجه شدم که نگهبان هم دم در هست. هیچی تو اتاق نبود. اتاقی که خاک گرفته بود و معلوم بود غیرقابل استفاده هست. به زحمت متوجه شیء سیاهی شدم که در گوشهای از اتاق افتاده بود. به سمتش رفتم و آن را برداشتم. پاکش کردم. نان کپک زدهای بود که سیاه شده بود. نان کپک زدهای که اشتهایم را باز کرد!! دیدن آن هم به من قوت داد. تا اینجا که آمدیم آب هم به ما نداده بودند!
🌷آب روی سرمان میریختند، اما به ما نمیدادند! در زدم، سرباز با آن لهجهی تند عربی چیزی گفت. دوباره در زدم با حال عصبانی در را باز کرد. گفتم به من آب بده، اعتنا نکرد دوباره در زدم بالأخره آنقدر زدم تا در را باز کرد. شاید هم دلش سوخته بود. دیدم یک لیوان آهنی در دستش هست. درحالیکه اطرافش را میپایید لیوان را به من داد و دوباره در را بست. آب را گرفتم. حالا هم تشنه بودم و هم گرسنه. نان کپک زده را انداختم داخل آب. اول آت و آشغالهاش آمد بالای آب و یواش یواش خیس شد. هنوز خوب خیس نشده بود که نگهبان در زد. باز کردم، میخواست سریع بخورم و لیوان را بهش بدهم. نمیدانست من یک تکه نان گیر آوردم.
🌷یکجوری بهش حالی کردم که باشد. و بعد آت و آشغالهای روی آب را با انگشت گرفتم و ریختم بیرون. دیدم نان پف کرد. درآوردم و تیکه تیکه با انگشت انداختم داخل دهانم. شاید باور نکنید هنوز مزه آن غذا داخل دهان من هست. لذتی که آن تکه نان داشت شاید هیچ غذایی برای من نداشت. این لذت شاید هیچوقت از بهترین غذایی که خورده بودم به من حاصل نشد. نان کپک زده به من نیرو داد. آنجا به یاد یکی از فیلمهای خارجی افتادم که یک زندانی در داخل زندان سوسک را برمیداشت و میخورد. من هم اگر آن روز سوسک گیر میآوردم، میخوردم...
#راوی: جانباز و آزاده سرافراز سرهنگ خلبان محمدابراهیم باباجانى
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🔻@range_khodaa🔻