.
✅ دیده گر بینا بود ...
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
#مال تاجری در تیمچه🏦
آتش گرفت و همه اش سوخت.
شخصی به من گفت:
روز قبل از آتش سوزی من آنجا بودم، سیدی از اولاد پیغمبر (ص) #حاجتی داشت.
پول می خواست و آنها این سید را مسخره کردند، پول که او را ندادند، هیچ، #مسخره اش هم کردند.
فردا دکان همان مغازه آتش گرفت.⚠️
💚 آن قدر گرم است بازار مکافات عمل
💚 دیده گر بینا بود هر روز، روز محشر است
🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از طریق المهدی
💠 #اسکان_صلواتی زائرین
در شهر مقدس قم
👈 از عید قربان تا عید بزرگ غدیر
#به_عشق_امیرالمؤمنین
📲 پس از رسیدن به شهر قم، جهت دریافت آدرس محل اسکان به حساب زیر در پیامرسان ایتا پیام دهید:
@Ali_yavar1
@ali_yavar2
شبانه روز پاسخگوی زائرین بانوی کرامت هستیم🌺
#حکمرانی_مردمی
به عملیاتبزرگغدیر بپیوندیم
@ghadir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مناجات زیبا با #امام_زمان ارواحنا فداه..
🎙استاد پناهیان
🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه و هشتم : دو برادر ✔️ راوی : علی صادقی 🔸براي مراسم ختم شهيد شهباز
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت پنجاه و نهم : سلاح کمری ( ۱ )
✔️ راوی : امیر منجر
آخرين روزهاي سال 1360 بود. با جمع آوري وسائل و تحويل سلاح ها، آماده حركت به سمت جنوب شدیم. بنا به دستور فرماندهي جنگ، قرار است عمليات بزرگي در خوزستان اجرا شود. براي همين اكثر نيروهاي سپاه و بسيج به سمت جنوب نقل مكان كرده اند.
گروه اندرزگو به همراه بچه هاي سپاه گيلان غرب عازم جنوب شد.
روزهاي آخر، از طرف سپاه كرمانشاه خبر دادند: برادر ابراهيم هادي يك قبضه اسلحه كُلت گرفته و هنوز تحويل نداده است!
ابراهيم هر چه صحبت كرد كه من كلت ندارم بی فايده بود. گفتم: ابراهيم، شايد گرفته باشي و فراموش كردي تحويل دهي؟ كمي فكر كرد و گفت: يادم هست كه تحويل گرفتم، اما دادم به محمد و گفتم بياره تحويل بده. بعد پيگيري كرد و فهميد سلاح دست محمد مانده و او تحويل نداده.
یک هفته قبل هم محمد برگشته تهران، آمديم تهران، سراغ آدرس محمد، اما گفتند: از اينجا رفته، برگشته روستاي خودشان به نام كوهپايه در مسير اصفهان به يزد.
ابراهيم كه تحويل سلاح برايش خيلي اهميت داشت گفت: بيا با هم بريم كوهپايه.
شب بود كه به سمت اصفهان راه افتاديم. از آنجا به روستاي كوهپايه رفتيم.
صبح زود رسيديم، هوا تقريباً سرد بود، به ابراهيم گفتم: خُب، كجا بايد بريم؟!
گفت: خدا وسيله سازه، خودش راه رو نشان ميده.
كمي داخل روستا دور زدیم. پيرزني داشت به سمت خانه اش ميرفت. او به ما كه غريبه اي در آن آبادي بوديم نگاه ميكرد. ابراهيم از ماشين پياده شد.
بلند گفت: سلام مادر...
پيرزن هم با برخوردي خوب گفت: سلام جانم، دنبال كسي میگردي؟!
ابراهيم گفت: ننه، اين ممد كوهپائي رو میشناسي؟!
پيرزن گفت: کدوم محمد!؟ ابراهيم جواب داد: همان كه تازه از جبهه برگشته، سنش هم حدود بيست ساله.
پيرزن لبخندي زد و گفت: بياييد اينجا، بعد هم وارد خانه اش شد.
ابراهيم گفت: امير ماشين رو پارك كن. بعد با هم راه افتاديم.
پيرزن ما را دعوت كرد، بعد صبحانه را آماده كرد و حسابي از ما پذيرايي نمود و گفت: شما سرباز اسلاميد، بخوريد كه بايد قوي باشيد.
بعد گفت: محمد نوه من است، در خانه من زندگي میكند، اما الان رفته شهر، تا شب هم بر نميگردد.
ابراهيم گفت: ننه ببخشيد، اين نوه شما كاري كرده كه ما را از جبهه كشانده اينجا!
پيرزن با تعجب پرسيد: مگه چيكار كرده؟!
ابراهيم ادامه داد: اسلحه كُلت را از من گرفته، قبل از اينكه تحويل دهد با خودش آورده، الآن هم به من گفتند: بايد آن اسلحه را بياوري و تحويل دهي.
پيرزن بلند شد و گفت: از دست كارهاي اين پسر!
ابراهيم گفت: مادر خودت رو اذيت نكن، ما زياد مزاحم نميشيم.
پيرزن گفت: بياييد اينجا!
با ابراهيم رفتيم جلوي يك اتاق، پيرزن ادامه داد: وسايل محمد توي اين گنجه است، چند روز پيش من ديدم يك چيزي را آورد و گذاشت اينجا، حالا خودتان قفلش را باز كنيد.
ابراهيم گفت: مادر، بدون اجازه سر وسايل كسي رفتن خوب نيست!
پيرزن گفت: اگر میتوانستم خودم بازش میكردم، بعد رفت و پيچ گوشتي آورد. من هم با اهرم كردن، قفل كوچك گنجه را باز كردم.
دَر گنجه كه باز شد اسلحه كمري داخل يك پارچه سفيد روي وسائل مشخص بود. اسلحه را برداشتيم و بيرون آمديم.
موقع خداحافظي ابراهيم پرسيد: مادر، چرا به ما اعتماد كردي!؟
پيرزن جواب داد: سرباز اسلام دروغ نميگه، شما با اين چهره نوراني مگه ميشه دروغ بگيد؟!
از آنجا راه افتاديم، آمديم به سمت تهران. در مسير كمربندي اصفهان چشمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: آقا ابرام، يادته سرپل ذهاب يه آقائي فرمانده توپخانه ارتش بود که خيلي هم تو عمليات ها كمكمون میكرد؟
گفت: آقاي مداح رو میگي؟ گفتم: آره، شده فرمانده توپخانه اصفهان، الان هم شايد اينجا باشه.
گفت: خُب بريم ديدنش.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻
خــ💞ــداوندا
بنام تو که زیباترین نامهاست
روزمان را آغاز میکنیم
روزی که با نام ویاد تو باشد
سراسر شادی است
سراسر عشق ومهربانی و
سراسر خیر و برکت است
الهی به امید تو
🔻@range_khodaa🔻
💎امام حسن عسگری علیه السلام:
چه بد بنده ای است بنده ای که دو رو و دو زبان باشد
📗گزینه تحف العقول،ح ۲۷۹
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️برکات عالم رو میخوای؟ این کلیپ رو ببین!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام دارستانی
🔻@range_khodaa🔻
💐 🍃 💐 🍃 💐 🍃 💐 🍃
💕 قلبها را از کینه پاک کنیم ...
روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : گناه عظیم بهتان
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
🔻@range_khodaa🔻
✨﷽✨
✅به چشمانمان باید شک کنیم...
✍«ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
📚 بحار الانوار، ج 46، ص 243؛
🔺 و اما...
چرا چشمان ما نمیبیند اماممان را؟ چرا گوشهای ما نمیشنوند صدای (هل من ناصر) او را؟ فقط بگذریم و گذر کنیم از سالهای عمرمان و او را نبینیم جز این انتظاری نمیرود...
این که امام زمان عج رو نمیبینیم باید به چشمامون شک کنیم از بس داریم باهاش گناه میبینیم 😔
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ یه فرمول ساده برای وقتایی که میفهمی خیلی اوضاعت خرابه، و باید سریع دور بزنی!
#استاد_شجاعی
🔻@range_khodaa🔻
بدان که خیالات تو
تنها کاری که برای تو کرده اند، این است که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنی از
طیران و عروج باز داشته اند
پس خیالات را برای حیوانات بگذار
زیرا
تو انسانی
#علامه_حسن_زاده_آملی
🔻@range_khodaa🔻
به سید می گفتن :
اینا کی هستن ميـٰاری هيئت
بهشون مسئوليت میدی ؟!
میگفت : کسی کهِ تو راه نیست ،
اگه بیـٰاد توی مجلس اهلبیت و
یه گوشه بشینه و شما بهش بهـٰا ندی ،
میرهِ و دیگه هم بر نمی گـرده !
امـٰا وقتی تَحویلِش بگیری
جذب همین راه میشه
#شهیدسیدمجتبیعلمدار
🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه و نهم : سلاح کمری ( ۱ ) ✔️ راوی : امیر منجر آخرين روزهاي سال 136
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت : سلاح کمری ( ۲ )
✔️ راوی : امیر منجر
رفتيم جلوي پادگان، ماشين را پارك كردم، ابراهيم پياده شد، به سمت دژباني رفت و پرسيد: سلام، آقاي مداح اينجا هستند؟
دژبان نگاهي به ابراهيم كرد، سرتا پاي ابراهيم را برانداز نمود؛ مردي با شلوار كُردي و پيراهن بلند و چهر هاي ساده، سراغ فرمانده پادگان را گرفته!
من جلو آمدم و گفتم: اخوي ما از رفقاي آقاي مداح هستيم و از جبهه آمديم، اگر امكان دارد ايشان را ببينيم.
دژبان تماس گرفت و ما را معرفي كرد. دقايقي بعد دو تا جيپ از دفتر فرماندهي به سمت درب ورودي آمد. سرهنگ مداح به محض ديدن ما، ابراهيم را بغل كرد و بوسيد. با من هم روبوسي كرد و با اصرار، ما را به دفتر فرماندهي برد.
بعد هم ما را به اتاق جلسات برد. حدود بيست فرمانده نظامي داخل جلسه بودند.
آقاي مداح مسئول جلسه بود. دو تا صندلي براي ما آورد و ما هم در كنار اعضاي جلسه نشستيم. بعد هم ايشان شروع به صحبت كرد:
دوستان، همه شما من را میشناسيد، من چه قبل از انقلاب، در جنگ 9 روزه، چه در سال اول جنگ تحميلي مدال شجاعت و ترفيع گرفتم.
گروه توپخانه من سخت ترين مأموريت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عمليات هايش موفق بوده. من سخت ترين و مهم ترين دوره هاي نظامي را در داخل و خارج كشور گذرانده ام.
اما كساني بودند و هستند كه تمام آموخته هاي من را زير سؤال بردند. بعد مثالي زد كه: قانون جنگ هاي دنيا ميگويد: اگر به جايي حمله ميكنيد كه دشمن يكصد نفر نيرو دارد، شما بايد سيصد نفر داشته باشی، مهمات تو هم بايد بيشتر باشد تا بتواني موفق شوی. بعد كمي مكث كرد و گفت: اين آقاي هادي و دوستانش كارهائي ميكردند كه عجيب بود.
مثلاً در عملياتي با كمتر از صد نفر به دشمن حمله كردند، اما بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و يا اسير مي آوردند.
من هم پشتيباني آنها را انجام میدادم. خوب به ياد دارم كه يكبار ميخواستند به منطقه بازي دراز حمله كنند.
من وقتي شرايط نيروهاي حمله كننده را ديدم به دوستم گفتم: اينها حتماً شكست میخورند.
اما در آن عمليات خودم مشاهده كردم كه ضمن تصرف مواضع دشمن، بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند!
يكي از افسران جوان حاضر در جلسه گفت: خُب آقاي هادي، توضيح
دهيد كه نحوه عمليات شما به چه صورت بوده، تا ما هم ياد بگيريم؟
ابراهيم كه سر به زير نشسته بود گفت: نه اخوي، ما كاري نكرديم، آقاي مداح زيادي تعريف كردند، ما كاره اي نبوديم. هر چه بود لطف خدا بود.
آقاي مداح گفت: چيزي كه ايشان و دوستانشان به ما ياد دادند اين بود كه ديگر مهمات و تعداد نفرات كارساز نيست، آنچه كه در جنگ ها حرف اول را ميزند روحيه نيروهاست.
اینها با يك تكبير، چنان ترسي در دل دشمن می انداختند كه از صد تا توپ و تانك بيشتر اثر داشت.
بعد ادامه داد: اینها دوستي داشتند كه از لحاظ جثه كوچك، ولي از لحاظ قدرت و شهامت از آنچه فكر ميكنيد بزرگتر بود.
اسم او اصغر وصالي بود كه در روزهاي اول جنگ با نيروهايش جلوي نفوذ دشمن را گرفت و به شهادت رسيد.
من از اين بچه هاي بسيجي و با اخلاص اين آيه قرآن را فهميدم كه میفرمايد:
«اگر شما بيست نفر صابر و استوار باشيد بر دويست نفر غلبه ميكنید.»
ساعتي بعد از جلسه خارج شديم. از اعضاي جلسه معذرت خواهي كرديم و به سمت تهران حركت كرديم. بين راه به اتفاقات آن روز فكر ميكردم.
ابراهيم اسلحه كمري پرماجرا را تحويل سپاه داد و به همراه بچه هاي اندرزگو راهي جنوب شدند و به خوزستان آمدند.
دوران تقريباً چهارده ماهه گيلان غرب با همه خاطرات تلخ و شيرين تمام شد.
دوراني كه حماسه هاي بزرگي را با خود به همراه داشت. در اين مدت سه تيپ مكانيزه ارتش عراق زمين گير حملات يك گروه كوچك چريكی بودند...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از گروه سرود مهاد قم 🎙
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🌹دهه ولایت مبارک🌹
🏳️ #پویش_علی_مولای
🚩 #غدیر_باید_جهانی_شود
🔸 روز شمار عید بزرگ غدیر
📆 ۶ روز تا عید غدیر
خطیب توانا حجت الاسلام
شیخ سعید شحیطاط
#نشر_حداکثری
به کانال 🚩پویش علی مولای🚩 بپیوندید
https://eitaa.com/ali_molay_ir
هدایت شده از طریق المهدی
💠 #اسکان_صلواتی زائرین
در شهر مقدس قم
👈 از عید قربان تا عید بزرگ غدیر
#به_عشق_امیرالمؤمنین
📲 پس از رسیدن به شهر قم، جهت دریافت آدرس محل اسکان به حساب زیر در پیامرسان ایتا پیام دهید:
@Ali_yavar1
@ali_yavar2
شبانه روز پاسخگوی زائرین بانوی کرامت هستیم🌺
#حکمرانی_مردمی
به عملیاتبزرگغدیر بپیوندیم
@ghadir
سـ🥰✋ـلام🌸🍃
صبحتون بخیر
روزتونح 🌸🍃
پراز لبخند و لطف خدا
امیدوارم امروزتون 🌸🍃
پر از اتفاقات خوب باشه
روز و روزگار بر وفق مراد🌸🍃
تقدیرتـون سبز و دلتـون شـاد🌸🍃
🔻@range_khodaa🔻
امام علی علیه السلام:
🌱فِي غُرُورِ اَلْآمَالِ اِنْقِضَاءُ اَلْآجَالِ🌱
🍀در فریب آرزوها، عمرها به پایان می رسد🍀
غرر الحكم ص477
🔻@range_khodaa🔻
📣 سازمان بسیج اساتید، طلاب و روحانیون کشور برگزار میکند؛
🎉مــســابــقــه بــزرگ خــطــبــه غــدیــر
🎁 همراه با جوایز ارزنده:
۲ کمک هزینه سفر به عتبات عالیات
۱۲ کمک هزینه سفر به مشهد مقدس
📍شرکت برای عموم آزاد است
⏱ از عــــیــــد قربان تا عــــیــــد غدیرخم
#به_عشق_امیرالمومنین
📲 جهت شرکت در مسابقه به کانال رسمی سازمان به آدرس زیر مراجعه فرمایید 👇
💠 eitaa.com/basijtollab_online
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : بیان فضیلتی از امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)
#حجت_الاسلام_والمسلمین_حسینی_قمی
🔻@range_khodaa🔻
🌸سخنی از بزرگان🌸
🌹آیت الله علی قاضی(ره)
👈در دنیا به صاحبان خانه دو هزار متری و ریاست و ماشین میگویند "اشراف مملکت"؛
اما در قیامت اشراف آن کسانی هستند که نماز شب خوان هستند
🔻@range_khodaa🔻
29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅حکایت شنیدنی پاداش عظیم خداوند به تقوای یک دزد
🔰#استاد_انصاریان
🔻@range_khodaa🔻
💚حب امیرالمومنین علیه السلام💚
🔹رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
اگر تمام مردم دوستدار علي بن ابيطالب (علیه السلام) ميشدند خداوند عالم، جهنم را خلق نمي فرمود.
🔹روزي حضرت رسول اكرم با عده اي از مسلمانان بيرون مسجد نشسته بودند. در اين هنگام چهار نفر سياه پوست تابوتي را به سمت قبرستان ميبردند.
پيامبر به آنها اشاره فرمود كه جنازه را جلوتر بياورند. چون جنازه را نزديك حضرت آوردند. حضرت رسول خدا روپوش را از روي او گشود و فرمود:
اي علي اين شخص (رباح) غلام سياه پوست (بني نجار) است.
امیرالمومنین علیه السلام با مشاهده آن مرد سياهپوست فرمود:
يا رسول اللّه اين غلام هر وقت مرا ميديد شاد ميشد و ميگفت من ترا دوست دارم.
🔹وقتي كه حضرت رسول اكرم اين سخن را شنيد، برخاست و دستور فرمود، كه جنازه را غسل دهند.
سپس لباس خود را به عنوانِ كفن بر تن مرده نمود و براي تشيع جنازه خود حضرت براه افتاد.
در بين راه صداي عجيبي از آسمانها بلند شد. پيامبر فرمود: اين صداي نزول هفتاد هزار فرشته است كه براي تشييع جنازه اين غلام سياه آمده اند.
سپس خود حضرت در قبر رفت و صورت غلام را بر خاك نهاد و سنگ لحد را چيد. وقتي كار دفن غلام به پايان رسيد رسول خدا خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:« يا علي نعمتهاي بهشتي كه بر اين غلام ميرسد همه به خاطر #محبت و #دوست_داشتن توست.»
📚کرامات العلویه،ص۱۹و۲۰
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 حضرت زهرا(س) همراز حضرت جبرئیل
#استاد_عالی
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠خنده ای که انسان را جهنمی می کند
🎙حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
🔻@range_khodaa🔻