eitaa logo
رنگ خدا
77.2هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
77 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/aB6V.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐امام هادی علیه السلام 🔸 اٍنَّ اللهَ جَعَلَ اَلدُّنیا دارَ بَلوی وَالآخِرَةَ دارَ عُقبی وَ جَعَلَ بَلوَی الدُّنیا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَی الدُّنیا عِوَضاً 🌹خداوند دنیا را منزل حوادث ناگوار و آفات, و آخرت را خانه ابدی قرار داده است و بلای دنیا را وسیله به دست آوردن ثواب آخرت قرار داده است و پاداش اُخروی نتیجه بلاها و حوادث ناگوار دنیاست. 📗اعلام الدین، ص ۵۱۲ 🍃✨🌺🌹🌺✨🍃 🌹 ولادت امام علی النقی علیه السلام(۱۵ ذی الحجه ۲۱۲ه ق) مبارک باد. 🔻@range_khodaa🔻
70 - قدرتمندترین دارایی ما چیست؟.mp3
4.88M
🎙حجت الاسلام لقمانی 🌺 قدرتمندترین دارایی ما چیست؟ 🔻@range_khodaa🔻
پرواز کرد و به آسمان رفت، با همین پوتین‌های کهنه! به همین سادگی ... قهرمان «شهید سید محسن حسنی» پس‌از ۶سال حضور در جبهه‌های نبرد در حالی که مسرور از آزادی مهران و انجام فرمان امام بود، در ۱۱ تیر ۱۳۶۵ در سمت فرماندهی گردان «روح‌الله» از لشکر ۵ نصر در حین فتح ارتفاعاتِ قلاویزان مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به آسمانیان پیوست. 🔻@range_khodaa🔻
💠 اهمیت نماز ✍رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید: شفاعتم فردای قیامت نصیب کسی نمی شود که نماز واجبش را به تاخیر می اندازد. حضرت عزرائیل سلام‌الله علیه،‌ شبانه‌ روز پنج بار به هر خانه نگاه می‌کند، پیامبر اکرم فرمودند: این پنج بار در اوقات پنجگانه نماز است تا ببیند آنها در موقع نماز، چه می‌کنند. هر خانه که در آن به نماز، در پنج وقت خود اهمیت داده شود، حضرت عزرائیل شهادتین را تلقین صاحب آن خانه می‌کند! خود حضرت عزرائیل شهادتین رو تلقین میکنن!!! 📚 امالی طوسی ،ج ۱، ص ۴۴۰ ‌‌‌‌ 🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از  طریق المهدی
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هم‌اکنون، برنامه پیاده‌روی پرشور طریق المهدی در بلوار پیامبر اعظم قم تا مسجد مقدس جمکران 👈قرار عاشقان بقیة الله الاعظم،سه‌شنبه ها عصر،بلوار پیامبراعظم قم() 🔴 به عملیات‌ بزرگ‌ غدیر بپیوندیم👇👇 https://eitaa.com/joinchat/942800896C6f98df1911
25.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگاهت را به حوادث و بیماری تغییر بده. 🎙 🔻@range_khodaa🔻
✨﷽✨ 🔴آثار لقمه حرام در زندگی مومن ✍️ آیت الله ناصری: یکی از اولیاء الهی بود به نام مرحوم حاج مؤمن که استاد آیت الله دستغیب رحمت الله علیه بود، ایشان برای بنده نقل کرد: من خدمت یکی از اولیای الهی رسیدم. دستوری به من داد و گفت که مثلاً فلان جا غذا نخور. من هم گفتم چشم. داستانش خیلی مفصل است. می‌گفت: ما با آن شخص که گفته شده بود در خانه‌اش غذا نخورم، مرتبط بودیم. یک روز در خانه ایشان نماز را که خواندیم، سفره انداختند و من خجالت کشیدم بلند بشوم. گفت: بنشین ناهار بخور. گفتم: آقا! من معذورم. گفت: نه؛ بنشین ناهار بخور. حاج مؤمن می‌گفت: غذا را کشیدیم و من دو سه تا لقمه خوردم. یک دفعه دیدم آن ولی الهی پیدایش شد. اشاره کرد گفت: بلند شو بیا. بلند شدم رفتم. گفت: چرا از این غذا خوردی؟ گفتم: من خجالت کشیدم. برایم کشیدند و کاسه گذاشتند و نتوانستم نخورم. گفت: خوب، حالا اگر می‌توانی، برو بخور. آمدم نشستم. دیدم تمامش چرک و خون است، خدا شاهد است. گفت: از بوی تعفن غذا حالم خراب شد. نگاه کردم دیدم آن‌ها همه دارند می‌خورند؛ اما دارند چرک و خون می‌خورند. حالم به هم خورد و بلند شدم. بعضی از غذا‌ها حقیقتش این است. نمی‌دانیم چیست. انسان مقداری برای به دست آوردن غذای حلال و پاک سعی و کوشش بکند. غذا، در فرزندان ما، در عبادات ما آثاری دارد. در روایت دارد کسی که یک لقمه حرام بخورد، تا چهل روز دعاهایش مستجاب نمی‌شود. 📚بحارالأنوار، ج63، ص314 🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شصت و دوم : فتح المبین ( ۲ ) او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شصت وسوم : مجروحیت ✔️راوی : مرتضی پارسائیان همه گردان ها از محورهاي خودشان پيشروي کردند. ما بايد از مواضع مقابل مان و سنگرهاي اطرافش عبور ميكرديم، اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شد! در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سخت تر بود. يك تيربار عراقي از داخل يك سنگر شليك ميكرد و اجازه حركت را به هيچ يك از نيروها نميداد. ما هر کاري كرديم نتوانستيم سنگر بتوني تيربار را بزنيم. ابراهيم را صدا كردم و سنگر تيربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه كرد وگفت: تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توي سنگره! بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينه خيز به سمت سنگرهاي دشمن رفت. من هم به دنبال او راه افتادم. در يكي از سنگرها پناه گرفتم، ابراهيم جلوتر رفت و من نگاه ميكردم. او موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد، اما اتفاق عجيبي افتاد! در آن سنگر يك بسيجي كم سن و سال، حالت موج گرفتگي پيدا كرده بود. اسلحه كلاش خودش را روي سينه ابراهيم گذاشت و مرتب داد ميزد: ميكُشمت عراقي! ابراهيم همينطور كه نشسته بود دست هايش را بالا گرفت، هيچ حرفي نميزد. نفس در سينه همه حبس شده بود، واقعاً نميدانستيم چه كار كنيم. چند لحظه گذشت. صداي تيربار دشمن قطع نميشد. آهسته و سينه خيز به سمت جلو رفتم. خودم را به آن سنگر رساندم. فقط دعا ميكردم و ميگفتم: خدايا خودت كمك كن! ديشب تا حالا با دشمن مشكل نداشتيم، اما حالا اين وضع بوجود آمده. يكدفعه ابراهيم ضربه اي به صورت آن بسيجي زد و اسلحه را از دستش گرفت. بعد هم آن بسيجي را بغل كرد! جوان كه انگار تازه به حال خودش آمده بود گريه كرد. ابراهيم مرا صدا زد و بسيجي را به من تحويل داد و گفت: تا حالا تو صورت كسي نزده بودم، اما اينجا لازم بود، بعد هم به سمت تيربار رفت. چند لحظه بعد نارنجك اول را انداخت، ولي فايده اي نداشت، بعد بلند شد و به سمت بيرون سنگر دويد. نارنجك دوم را در حال دويدن پرتاب كرد. لحظه اي بعد سنگر تيربار منهدم شد، بچه ها با فرياد الله اكبر از جا بلند شدند و به سمت جلو آمدند. من هم خوشحال به بچه ها نگاه میكردم. يكدفعه با اشاره يكي از بچه ها برگشتم و به بيرون سنگر نگاه كردم! رنگ از صورتم پريد. لبخند بر لبانم خشك شد! ابراهيم غرق خون روي زمين افتاده بود. اسلحه ام را انداختم و به سمت او دويدم. درست در همان لحظه انفجار، يك گلوله به صورت (داخل دهان) و يك گلوله به پشت پاي او اصابت كرده بود. خون زيادي از او ميرفت، او تقريباً بيهوش روي زمين افتاده بود. داد زدم: ابراهيم! با كمك يكي از بچه ها و با يك ماشين، ابراهيم و چند مجروح ديگر را به بهداري ارتش در دزفول رسانديم. ابراهيم تا آخرين مرحله كار حضور داشت، در زمان تصرف سنگرهاي پاياني دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت. بين راه دائماً گريه ميكردم، ناراحت بودم، نكند ابراهيم... نه، خدا نكنه، از طرفي ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود، خون زيادي از بدنش رفت، حالا معلوم نيست بتواند مقاومت كند. پزشك بهداري دزفول گفت: گلوله اي كه به صورت خورده به طرز معجزه آسائي از گردن خارج شده، اما به جايي آسيب نرسانده، اما گلوله اي كه به پا اصابت كرده قدرت حركت را گرفته، استخوان پشت پا خرد شده، از طرفي زخم پهلوي او باز شده و خونريزي دارد، لذا براي معالجه بايد به تهران منتقل شود. ابراهيم به تهران منتقل شد. يك ماه در بيمارستان نجميه بستري بود. چندين عمل جراحي روي ابراهيم انجام شد و چند تركش ريز و درشت را هم از بدنش خارج كردند. ابراهيم در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارستان به سراغ او آمده بود گفت: با اينكه بچه ها براي اين عمليات ماه ها زحمت كشيدند و كار اطلاعاتي كردند، اما با عنايت خداوند، ما در فتح المبين عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمائي كرديم و شعارمان يا زهرا (سلام الله علیها) بود، آنجا هر چه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها) بود. ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچه ها را به اين طرف و آن طرف ميبرديم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم و توسل پيدا كردم به امام زمان (عج) از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم بچه ها آرامش عجيبي داشتند، اكثراً خوابيده بودند. نسيم خنكي هم مي وزيد. من در مسير آن نسيم حركت كردم. چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف مقر توپخانه رسيدم. در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم داريد؟ گفت: «ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود ميزنند و براي رزمندگان میفرستند، خود من بايد بدنم تكه تكه شود تا بتوانم نسبت به اين مردم اداي دِين كنم.» 🔻@range_khodaa🔻
صبح یعنے با قنارے همصدا🕊🌸 عاشقے را نغمهٔ باران ڪنی 🕊🌸 خود بخندے و لب پرخندہ را🕊🌸 هدیہ اے بر جمع دلداران ڪنی🕊🌸 صبحتون پـر‌طراوت و پـر‌نشاط🕊🌸 امروزتون پراز لحظات پرخاطرہ و شاد 🔻@range_khodaa🔻
🛑امام علی علیه السلام: هر کس گوش به حرف سخن چین سپارد، دوست را از دست بدهد مَن أطاعَ الواشِیَ ضَیَّعَ الصَّدیقَ میزان الحکمه جلد ۶ ص ۲۰۳ ‌ ‌‌ 🔻@range_khodaa🔻
📩 ریشه همه خوبی‌ها و بدی‌ها 🔺️ 🔻@range_khodaa🔻