eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍یه بررسی کنیم ببینیم کیا میگن رای ندیم؟ 🔴شبکه اسرائیل فارسی: رای ندید 🔴شبکه‌صهیونیستی‌اینترنشنال:رای ندید 🔴شبکه بهایی منو تو: رای ندید 🔴شبکه رادیو فردای آمریکا: رای ندید 🔴شبکه سازمان مجاهدین: رای ندید 🔴شبکه سلطنت‌طلب خارج نشین: رای ندید 🔴شبکه تروریستی کوموله: رای ندید 🔴شبکه وهابی جدایی طلبان بلوچ: رای ندید 🔴شبکه جدایی طلب پان ترک: رای ندید 🔴شبکه پان کرد ها : رای ندید 🔴شبکه نفاق بی بی سی: رای ندید 🔆رهبر معظم انقلاب : رای دادن واجب عینی است و دادن رای سفید اگر موجب تضعیف نظام بشود، حرام است. 🔶آیا افرادی که در داخل کشور «با هر بهانه‌ای»تشویق به رای ندادن میکنند وطن دوست هستند یا وطن فروش؟ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️رهبر انقلاب: عده ای(دشمنان داخلی و خارجی) نمی‌خواهند انتخابات شایسته‌ی ملت ایران برگزار شود ✍️عده ای سعی میکنن مردم رو ناامید کنن و وانمود کنن رای دادن فایده ای نداره ✍️عده ای سعی میکنن مردم رو بی اعتماد کنن ‌در مقابل اینها باید با جهاد تبیین سینه سپر کرد.. 🌿پیوست: به کوری چشم دشمن از هرسال دیگه انتخابات رو باشکوه تر برگزار میکنیم 👌چون هرجا به آقا و حرفهاشون اعتماد کردیم دشمن خوارتر و ذلیلتر و کشور پیشرفت بیشتری داشته🙏 @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: چند ماهی از راه اندازی پرورش ماهی داخل باغ میگذشت، سعید بر خلاف بقیه روزها که وزوزی در گوشش مدام او را از زندگی نا امید می کرد، با حالی خوش از باغ خارج شد. ماهی ها انگار جانی دوباره گرفته بودند و طبق تجویز یکی از اهل فن باید مقداری مواد خاص داخل حوضچه ها میریخت تا رشد ماهی ها سریع تر شود، ماهی هایی بسیار زیبا و‌کمیاب که اگر خوب رشد میکردند هرکدامش با پول خوبی به فروش میرفت و سود هنگفتی نصیب او و روح الله میشد سعید به سمت ماشینش رفت و همانطور که سوار ماشین میشد گوشی اش را بیرون اورد و شماره ای را گرفت: الو سلام مهندس خوبی؟! آره ماهی ها واقعا خوب شدن، الان دارم میرم سمت تهران، اگر امکان داره آدرس همون مغازه را...آره آره..می خوام اخرین توصیه تون هم گوش کنم تا تلاشهام بهتر به ثمر برسن سعید پایش را روی گاز گذاشت، ذهنش نسبت به کارش آرام بود اما هر وقت به شراره فکر می کرد کل سیستم بدنش بهم میریخت، از آخرین درگیری اش با شراره ماه ها می گذشت، درست زمانی که روح الله پول را به حساب سعید ریخت تا پرورش ماهی را راه بیندازد، شراره می خواست تا سعید پول را که رقم کمی هم نبود به او دهد تا شراره کاری را که در نظر داشت راه بیاندازد، اما سعید دیگر گول نمی خورد چون تازه فهمیده بود که ورشکستگیش توی بنگاه معاملاتی اتومبیل یک سرش به جمشید می رسید و پولی هم که برای خرید خانه از روح الله قرض کرده بود دو دستی به جمشید تقدیم کرده بود تا او که ادعا می کرد دو تا خانه مفت به چنگش افتاده را بخرد و سود هنگفتی کنند که بازهم جمشید پول را بالا کشیده بود و مدعی شده بود که صاحب خانه ها پول را خورده و غیب شده، طبق تجربه، سعید نمی توانست دوباره این ریسک را کند و سرمایه ای را که از دیگری قرض کرده تحت اختیار شراره قرار دهد، شراره هم که انگار دنبال بهانه می گشت، با یک دعوای ساختگی سعید را ترک کرده بود و الان ماه ها بود که سعید از شراره خبر نداشت. سعید ذهنش خیلی درگیر بود و چند بار ماشین از مسیر اصلی منحرف شد اما توانست کنترلش کند، بالاخره به تهران رسید. به سمت ادرسی که دوستش داده بود حرکت کرد، سعید آهنگ ملایمی گذاشته بود به چهار راه رسید و همان لحظه چراغ قرمز شد، دخترکی با دسته ای پاکت به شیشه ماشین زد و گفت: آقا یه فال بخرین، تو رو خدا یک فال بخرین سعید شیشه را پایین کشید و می خواست حرفی بزند که ناگهان با دیدن داخل پیاده رو خشکش زد، باورش نمیشد...این...این.. چراغ سبز شد و سعید به سرعت ماشین را کناری کشید، کنار خیابان جایی برای پارک نبود، سعید با دستپاچگی پارک دوبل کرد و همانطور که چشمش روی زن و مرد روبه رو بود از ماشین پیاده شد. هر چه که جلوتر می رفت، بیشتر مطمئن میشد که این زنی که کمی جلوتر دستش در دست مردی دیگر است و با هم عاشقانه راه می روند کسی جز شراره، زن عقدی اش نیست. سعید قدم هایش را بلندتر کرد تا به این زنک بدکاره و حیله گر برسد که متوجه شد آن دو به سمت ماشینی در حرکتند و انگار قصد داشتند سوار ماشین شوند، وقت تنگ بود، سعید باید به سرعت خودش را به ماشینش می رساند تا شراره نگریخته بود،باید تعقیبشان می کرد تا سر بزنگاه زنگ بزند به پلیس و از طریق پلیس شراره را رسوا کند. اما تا به خود آمد، در یک چشم بهم زدن آنها سوار ماشین شدند و با سرعت از سعید دور شدند، نه تاکسی برای سعید ایستاد و نه وقت رسیدن به ماشینش بود. با رفتن شراره، تازه سعید به فکرش رسید کاش از او عکس گرفته بود، اما کار از کار گذشته بود. سعید فاتحه شراره را خواند و با مشت روی پایش کوبید و زیر لب گفت: فردا باید برم دادگاه و اسم این لکه ننگ را از زندگی و شناسنامه ام پاک کنم.. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله ماشین را نگه داشت و همانطور که به فاطمه لبخند میزد گفت: رسیدیم، اینهم باغ و حوضچه های پرورش ماهی، بانو قدم رنجه بفرمایند برویم داخل. فاطمه خنده ریزی کرد و گفت: کاش بچه ها هم آورده بودیم روح الله گفت: بچه ها پیش مامانت جاشون امنه، بیا بریم داخل ببین سعید چه کرده، تمام ماهی ها از دم سرحالند و دسته ای از اونا بالغ شدند، با یکی از آشناها تماس گرفتم که هفته آینده بیاد و اونایی که بزرگ شدن را همه شونو یکجا برداره، میفهمی یعنی چه؟! یعنی پولی معادل دو برابر چیزی که سرمایه گذاری کردیم توی فروش اول به دستمون میاد و این سود ادامه داره چون کار ادامه داره.. روح الله با زدن این حرف، در نیمه باز باغ را باز کرد و به فاطمه تعارف کرد که جلوتر برود و وارد باغ شدند حوضچه ها درست پشت ساختمانی که داخل باغ بود، احداث شده بودند و روح الله و فاطمه از راه پشت ساختمان به سمت حوضچه ها رفتند، ناگهان فاطمه با تعجب جلویش را نگاه کرد و گفت: سعید هم هست، اونم شراره هست کنارش، مگه سعید دادخواست طلاق نداده بود؟ مگه نمی گفت شراره گم و گور شده و بعدم با یه مرد دیگه دیدتش، اینکه اینجاست؟! روح الله که خودش هم متعجب شده بود شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دونم والا..من از کار سعید سر در نمیارم، اون به خون شراره تشنه بود. سعید و شراره که متوجه ورود فاطمه و روح الله شدند با لبخند جلو آمدند و سعید مشغول خوش و بش با روح الله شد و شراره همانطور که سلام زیر زبانی به فاطمه میکرد با چشمانش خیره به روح الله بود و دوباره طپش قلبش شروع شد، دلش بدجور می خواست که سعید و فاطمه نباشند و بمیرند و روح الله تمام و کمال متعلق به شراره باشد، در نظرش روح الله جذاب ترین و با جرغزه ترین مرد روی دنیا بود.فاطمه که متوجه نگاه خیره شراره شده بود جلو رفت و گفت: چه خبرا؟! پارسال دوست امسال آشنا؟! چکار می کنی با روزگار؟! شراره خنده ای ساختگی کرد و‌گفت: خبرا پیش شمان که بین مردمید، ما که توی این باغ پرت، مشغولیم و بعد خودش را به فاطمه نزدیک کرد و اهسته گفت: هر چی به سعید گفتم این کار به دردت نمی خوره گوش نکرد، انگار از شهر و مردمش گریزان شده و منم مجبور کرده بیام اینجا پیشش، به خدا هوای اینجا برای من خفه کننده هست، من بایددد تهران باشم نه توی این کوره ده.. فاطمه ماهی پسته ای رنگی که شاخک های بلندی را داشت نشان شراره داد و گفت: ناشکری نکن، ببین ماشاالله چقدر این ماهی ها سرحالند و کار سعید هم رونق گرفته، ان شاالله هفته آینده که ماهی های اولیه را فروختیم میفهمید که این کار برای سعید بهتره... شراره اوفی کرد و گفت: تو هم حرف اینا را می زنی، حالا کو تا ماهی ها فروش برن و ما را پولدار کنن، بزار فروش برن بعد این حرفا را بزن.. فاطمه که حس خوبی نسبت به این حرفای شراره نداشت خواست بحث را عوض کند و‌گفت: حالا کی می خوایین عروسی بگیرین؟! شراره قهقهٔ بلندی زد و گفت: وقت گل نی و با این حرف توجه روح الله و سعید به آنها جلب شد. سعید با ذوق زدگی به سمتشان امد و رو به فاطمه گفت: ببین زن داداش چقدر به ماهی ها رسیدم! اصلا از روزی اینجا اومدم انگار زندگیم یه رنگ دیگه گرفته، من فکر میکنم زندگی واقعی اینه، نه اونی که توی شهرها جاری هست فاطمه لبخندی زد و ناخوداگاه از خوشحالی سعید،دلش شاد شد و زیر لب شکر خدا کرد و اصلا حواسش به شراره نبود که با چه کینه ای به او و سعید و ماهی ها چشم دوخته ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
‼️رزق چیست؟ رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند. ♡💥 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوے؛ این بیدارے؛ رزق است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند. ♡💥 زمانی که با مشکلی رو به رو می شوے خداوند صبرے به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است. ♡💥زمانی که در خانه لیوانی آب؛ به دست پدر یا مادرت می دهی این فرصت نیڪی ڪردن، رزق است. ♡💥گاهی اتفاق می افتد ڪہ در نماز حواست با گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است. ♡💥یڪباره یاد کسی میفتی ڪہ مدتهاست از او بی خبرے و دلتنگش می شوے و جویاے حالش، این یادآورے؛ رزق است. ♡💥رزق واقعی رزق خوبی هاست‌ نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ے بندگانش می دهد، اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد. ♡💥و در آخر همین ڪہ عزیزانتان هنوز در ڪنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین رزق خداوند است. زندگيتون پر از رزق @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این همه زیبایی فقط در یک دقیقه😃 فتبارک الله احسن الخالقین😍 حتما ببینید عالیه😍 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر قشنگ «زندگی باخدا» رو برای بچه‌ها توضیح میده😍😍😍 بچه‌ها چه ذوقی می کنند😁😍❤️ @ranggarang
500_20983981941066.mp3
3.48M
بزرگترین حسرت قیامت اینه که میفهمی با نماز تا کجاها می‌تونستی بالا بری و نرفتی...💔 تا دیر نشده از این حسرت کشنده، خلاص شو🕊 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ در حالی که کشور ما هزاران شهید با وصیت‌نامه تاکید به حجاب دارد و ما در توجیه چند نوجوان مدرسه‌ای مانده‌ایم، جهان بیشتر پی به ارزش حجاب برده و از آن بیشتر می‌گوید 🔹در یکی از مقالاتی که در حوزه حجاب در خارج از کشور منتشر شده است مواردی درباره فلسفه حجاب نقل شده است که در نوع خود بسیار ارزشمند است در این مقاله حجاب به عنوان نماد قدرتمندی از فرهنگ و ایدئولوژی معرفی می‌شود. همچنین حجاب معرف یک سبک زندگی ویژه است که زن را در داشتن زندگی عمومی و خصوصی توام یاری می‌کند. یعنی زن مسلمان مثل زن غربی مجبور نیست برای موفقیت در جامعه تمام حریم‌های خصوصی خود را بشکند تا بتواند در جامعه امتیازی کسب کند. ⏪مساله اصلی آنجاست که زنان مسلمان غربی وقتی حجاب بر سر می‌کنند احساس پیروزی دارند چرا که خود را فردی پیروز در مقابل هیمنه رسانه‌ای و فشار افکار عمومی می‌یابند و به این آزادی معنوی می‌بالند.. منبع: مرکز تحقیقات کاربردی میان فرهنگی، دانشگاه ویکتوریا ولینگتون @ranggarang
⭕️دعا و مناجات شیخ زکزاکی در مسجد جمکران @ranggarang
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﭘﺎے ﮔﻠﻬـﺎ ﻫﻤﭽــﻮ ﺧﺎﺭﻡ ﺍﮔﺮ سـرمایہ ﺍے ﺑﺮ ڪﻒ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭے ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻭ ﺍﺭﺍﺩٺ امیرالمُؤمِنیـنْ ﺭﺍ ﺩﻭﺳٺـ ﺩﺍﺭﻡ 🌤 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این آدم‌ بزرگهایی که با گلوله برفی به جان هم افتاده‌ و مثل بچه ها از بارش برف ذوق‌ کرده اند، شهروندانی اهل لیون فرانسه هستند. فیلم مال ۱۸۹۶ است یعنی ۱۲۴ سال پیش! که ترمیم و رنگ آمیزی شده و زنده به نظر می رسد. حالا چیزی از این آدمها باقی نمانده، تجزیه شده و به خاک پیوسته اند، نوه نتیجه هایشان هم آنها را بیاد ندارند، انگار هیچ وقت نبوده‌ اند! آن آقای سیبیل نیچه ای که کمی خشن است. آن آقای خوشتیپ که با گلوله برفی دوچرخه سوار را سرنگون می کند؛ دوچرخه سواری که معلوم نیست به کجا می رفت و چرا مسیرش را تغییر داد. آن زنان با دامنهای بلند و آن دو نفری که محافظه کارانه دور ایستاده‌اند و تماشا می کنند، سالهاست که هیچ کدام وجود خارجی ندارند. چه لجوج و سنگدل است این زمان، چنان گرد فراموشی به روی هر جنبنده ای می پاشد که انگار اصلا به دنیا نبوده است! ۱۲۴ سال دیگر در سال ۲۱۴۴، آیندگانی که عکس ها و فیلم های ما را می بینند، درباره ما چه فکر می کنند و چه می گویند... چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست بهر چه هست نقصان و شکست انگار که هر چه هست در عالم نیست پندار که هر چه نیست در عالم هست... ✍-خیام @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماشاگران ایرانی روز گذشته بعد از دیدار با ژاپن اقدام به تمیر کردن سکوهای ورزشگاه اجوکیشن سیتی کردند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ کوبنده هوشنگ امیر احمدی به جنگ‌طلبان علیه ایران؛ عده‌ای گاو و گوسفند هستید که ایران را نمی‌شناسید! 🔺توصیف هوشنگ امیراحمدی از کریم سجادپور، مدیر نشست جورج تاون: این آقا به اندازه یک گوسفند هم نمی‌فهمد؛ چرا که اصلا ایران را نمی‌شناسد! @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیشگیری از ایجاد توده و تومور در سر از زبان حکیم حسین خیراندیش (عوارض حبس ترشحات سرماخوردگی ) @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁زنـــدگــی ☕️حــڪــمــت اوســت 🍁چــنــد بــرگــیــ ☕️را تــو ورق خــواهی زد 🍁مــابــقــی را قــســمــتــ..! ☕️قــســمــتــت شــادی بــاد 🍁لــحــظــه های زنــدگــیــتــونــ ☕️مــمــلــو از خــوشــی و بــرڪـــتــ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مواظب دلتان باشید تا آنچه را دیگران نمی‌بینند ببینید ... @ranggarang