#سرگذشت_ارواح در عالم برزخ
(قسمت هجدهم
🔵جاده های انحرافی
☑️سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
👈سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است
💥چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم...
🌑آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
💠پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
🍂در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
🍃از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
♻️شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
⁉️با تعجب پرسیدم:چرا؟ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
🔅وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
⚠️چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
♨️ زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
⛔️در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
🔰بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
🌀چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
🔆از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
🔵داغ کردن
✅به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
🌸 نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
🍁وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
💎با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
🌸نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
🔱هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
✍ادامه دارد...
@ranggarang
دو کَـس نسـبـت بـه مـن هلاک مـیگردنـد،
دوستی که زیاده روی کند، و دروغپردازی
که به راستی سخن نگوید.
- پرهیز از افراط و تفریط نسبت به امامع'
[ #نهجالبلاغه | #حکمت ۴۶۹ ]
@ranggarang
شب جمعه و اموات چشم براه...
🔴یکی از جاهای استجابت دعا سر قبر پدر و مادر است
💚 امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرمایند :
⚫به زیارت قبر مردههایتان بروید، زیرا آنان با زیارت شما خوشحال میشوند و شما خواستههایتان را بر سر قبر پدر و مادرتان از خداوند بخواهید (که خدا به احترام آنها دعای شما را اجابت کند)
📚 اصول كافي، ج۳، ص۲۳۰
🌹پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم بر گورى گذشت كه روز قبل شخصى در آن دفن شده بود و خانواده اش مى گريستند .
🌺فرمود : دو ركعت نماز ساده اى كه به نظر شما نمى آيد،براى صاحب اين گور دوست داشتنى تر از همه دنياى شماست.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پنجشنبههاویادشهدا
🍂مرا از من،در این دنیا بگیرید
از این شبهای بی فردا بگیرید...
🍂من از بیهوده ماندن می هراسم
شهیدان دستهایم را بگیرید...
🍃 پنجشنبه و یادشهدا با ذکر صلوات🍃
@ranggarang
چقدر حرف نگفته به محضرت دارم؛
چقدر سينهی من تنگ و روی تو زيبا
"قل شيئاً بمثابتة عناقك"
چيزى بگو كه مثل ِ
در آغوش كشيدنت باشد...
#شب_زیارتی_ارباب
#شب_جمعه_هوایت_نکنم_میمیرم_حسین_جان_
@ranggarang
🌷حضرت آیت الله جوادی آملی:
🌤⇦ همه چیز را برای رضای خدا بخواهیم. همه چیز دنیا دوست داشتنی و زیباست، به این شرط که در خدمت انسان و برای ساختن زندگی ابدی او باشد. همسر، فرزند، ثروت، مقام و... همگی نعمتهایی هستند که انسان را در جهت رشد معنوی یاری می کنند.
🌤⇦ به این شرط که برای خدا و طبق خواست او با آنها ارتباط برقرار کند. اما اگر تعلّقشان وارد قلب شود و سبب فراموشی یاد خدا گردند، وزر و وبالاند که سودی ندارند.
🌤⇦ همان گونه که آب تا وقتی بیرون از کشتی است، باعث حرکت آن می شود، امّا اگر داخل بیاید، کشتی را غرق می کند.
@ranggarang
40.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چرا قبر می سازیم؟
دلیل بر حیات برزخی چیست؟
🎥 حجت الاسلام دکتر رفیعی
@ranggarang
💕 داستان کوتاه
افلاطون روزی شاگردان خود را گردش علمی برد. در کوه و دشت در طبیعت سبز بهاری گشتند و از افلاطون، فلسفه وجود آموختند.
وقت استراحت مشغول خوردن، غذا شدند. پشه ای مزاحم غذا خوردن افلاطون شد و مدام بر روی غذای او می خواست نزدیک شود و بنشیند. افلاطون قدری از غذای خود در مقابل پشه گذاشت، پشه از آن مکید. افلاطون خواست شاگردانش به دقت پشه را زیر نظر داشته باشند.
پشه بر خواسته و روی دست یکی از شاگردان که قدری زخم بود و خون داشت نشست و مشغول خوردن خون شد. افلاطون سیب گندیده ای نزد پشه نهاد، پشه روی قسمت سیاه شده آن نشست و شروع به مکیدن و خوردن کرد....
در همان محل ، در تنه درختی، عنکبوتی توری تنیده و لانه کرده بود، پشه برخواست و تور را ندید و در تور عنکبوت گرفتار شد.
افلاطون به شاگردانش گفت: بنگرید، عنکبوت صبور ترین و قانع ترین حشره است. روزها ممکن است به خاطر یک لقمه غذا در کنار لانه خود منتظر بنشیند. و وقتی شکاری کرد، روزها آرام آرام از آن استفاده کند. حریص و شکم پرور نیست .
اما پشه را دیدید، هم طمعکار است و هم شکم پرور و هم صبری برای گرسنگی ندارد. وقتی روی خون نشسته بود، دیدید، با دست می زدید بر می خواست و دوباره سریع می خواست روی غذا بنشیند چون تاب گرسنگی هرگز ندارد.
پس بدانید ، خداوند طمع کار ترین مخلوق را روزی و غذای، قانع ترین و صبورترین ، مخلوق خود می کند.
بسیاری از گرفتاری های انسان نتیجه طمع و زیاده خواهی اوست.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
قابل توجه تک فرزندا و کسانی
که یک فرزند دارن...
@ranggarang
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرایط نشسته نماز خواندن☝️
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دفاع جانانه امام خامنهای از ملت ایران، در برابر رسانههای آمریکایی که ایران را تروریست میخواندند
@ranggarang
🔆 قال رسول الله صلیالله علیه و آله:
🌸يا عَلِيُّ، ولِلعاقِلِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: الِاستِهانَةُ بِالدُّنيا، وَاحتِمالُ الجَفاءِ، وَالصَّبرُ عَلَى الشَّدائِدِ.
🌟 پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله
🌸يا على؛ عاقل سه علامت دارد:
1️⃣ بى اعتنائى به دنيا
2️⃣ تحمل آزار و اذیت
3️⃣ صبر در ناملايمات
📚المواعظ العددیه جلد ۱ صفحه ۴۶۴
@ranggarang
🌹 #پندانه
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم، می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را بدست آوری
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنج مداد می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می بري از تو انسان بهتری می سازد
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی ، پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست ،مهم مغز مداد است که درون چوب است،پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد،پس بدان هر کاری در زندگی ات میکنی ،ردی از آن به جا میماند،پس در انتخاب اعمالت دقت کن
@ranggarang