eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
7 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
آرامش یعنی میان صدها مشکل خیالت نباشد... لبخند بزنی چون می دانی خدایی داری که هوایت را دارد که با بودنش همه چیز حل می شود @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا استکان‌های قدیم کمر باریک بود؟ خیلی جالبه👌🏻 ‎‌@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚درسی از اخلاق پیغمبر مردی یهودی بر پیغمبر وارد شد، و عایشه همسر آن حضرت در حضور آن بزرگوار نشسته بود. یهودی در وقت ورود گفت: «السّام عَلَیکُم: مرگ بر شما» حضرت فرمود: «عَلَیکُم: بر شما باد»، طولی نکشید یکی دیگر وارد شد و گفت: «السّام عَلَیکُم» حضرت فرمود: «علیکم» بار سوّم نیز مردی دیگر چنین گفت و چنان شنید (معلوم شد این پیش آمد تصادفی نیست، بلکه این یهودیان تبهکار، با هم تصمیم گرفته بودند تا با زبان، رسول اکرم دهند.) عایشه سخت خشمگین شد و فریاد زد: «ای گروه یهود! ای برادران میمون‌ها و خوک‌ها، مرگ و غضب و لعنت بر شما!» پیامبر اکرم به عایشه فرمود: «ای عایشه! اگر ناسزا و فحش مجسّم گردد زشت‌ترین صورت‌ها را دارد، ملایمت و آرامش، روی هر چه گذاشته شود آن را زینت می‌دهم و از روی هر چیزی برداشته گردد آن را بد نمایان می‌کند.» عایشه: یا رسول‌الله! مگر نشنیدی که این‌ها به‌ جای سلام، «السّام عليكم» (مرگ بر شما) گفتند؟!  پیامبر: آنچه می‌گویی شنیدم، ولی مگر نشنیدی، من هم در جواب گفتم: علیکم؛ بر شما باد. اگر مسلمانی به شما سلام کرد، در جوابش بگویید: سلام‌علیکم. و چنانچه کافری به شما سلام کرد، در پاسخش بگویید: علیک.[٢] چو بالا گرفت آتش خشم و کین/ اگر شیر مردی مشو خشمگین کسی را تـوان مرد مردانه خـواند/ که هنگام کین خشــم بر کس نراند @ranggarang
امیرالمؤمنین علیه السلام: قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ ترس (نابجا) با نااميدى مقرون است و کم رويى با محروميت همراه، فرصت چون ابر می گذرد، پس فرصتهای نیکو را غنیمت شمرید (و پيش از آنکه از دست برود، از آن استفاده کنيد) 📚حکمت ۲۱ نهج البلاغه @ranggarang
هشـام بن عبـدالملک از خلفاي بزرگ بود. روزی از ابوحازم که از علما و زاهـدان آن روزگار بود، پرسـید: راه نجات من چیست؟ ابوحازم گفت: هر مالی که می گیري، از راهی بگیر که شـرعی باشد، نه با سـتم و خشونت و در جایی صـرف کن که ویژه آن است. هشام گفت: چه کسی می تواند این کار را بکند؟ ابوحازم گفت: آن که طاقت دوزخ ندارد.... @ranggarang
🔺 درمان تنبلی چشم 🔸 موارد زیر را شش ماه انجام دهید؛ ❶ روزی «14عدد بادام درختی را با یک لیوان آب و دو قاشق عسل» را داخل مخلوط کن ریخته خوب که مخلوط شد جرعه جرعه بخورد. ❷ انجیر خیس کرده هفت عدد ناشتا ❸ ارده باشیره هفته ای چهار وعده صبحانه ❹ شبی یک قاشق چایخوری عرق رازیانه داخل چشم بریزید. ❺ روغن مالی ملاج سر هرشب با کنجد @ranggarang
لازم نیست اطرافمان پر از آدم باشد همان چند نفری که اطرافمان هستند آدم باشند کافیست ... @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله که اصلا قصد نداشت به فتانه با اینهمه خباثتش بی احترامی کند، کمی دستپاچه شد و همانطور که دستمال داخل جیبش را به طرف فتانه میداد گفت : وای ببخشید، به خدا من نمی خواستم... فتانه دست روح الله را پس زد و دستش را جلوی دهانش گرفت و گفت: با این دندان شکسته و اینهمه خون، فکر نمی کنی این دستمال خیلی کوچکه و با زدن این حرف به سمت دسشویی رفت. روح الله که انگار خیلی ناراحت شده بود و قصد چنین برخوردی نداشت به دنبال فتانه راه افتاد و همانطور که فتانه دهانش را داخل روشویی میشست و در سرویس ها باز بود، به دیوار روبه رو تکیه داد و فتانه را از داخل آینه چسپیده به دیوار نگاه کرد و گفت: به خدا من نمی خواستم.. فتانه آب دیگه ای توی دهنش زد و گفت: خیلی خوب نمی خواد اینقدر قسم بخوری برو سر سفره غذات را بخور شتر دیدی ندیدی... روح الله اصلا باورش نمیشد، یعنی از فتانه بعید بود همچی سعهٔ صدر و بزرگواری، فتانه ای که همیشه نزده میرقصید، الان خیلی عجیب بود که به این راحتی از کنار همچی موضوع بزرگی بگذره، روح الله خیلی مشکوک شده بود، مغزش داشت سوت میکشید اما آدمی نبود که جواب رفتار خوب را بد بدهد هر چند که پشت اون رفتار خوب حیله ای پنهان باشد، پس رو به فتانه گفت: بیا با هم برگردیم سر سفره.. فتانه که می خواست عذاب وجدان روح الله را بیشتر کند، اشاره ای به دندان شکسته اش کرد و گفت: با این دندان میشه.. روح الله دوباره اصرار کرد و گفت: برات له می کنم بیا سر سفره و بعد هر دو به اتاق برگشتند، اما خبری از سعید نبود، بابا محمود که اصلا انتظار برگشت فتانه و روح الله را نداشت، بالبخندی حاکی از تعجب گفت: به به میبینم هم فتانه آدم شده و هم این خونه یه ذره شبیه یه خانواده شده.. همه مشغول غذا شدند و انگار برای رودربایسی بود، چون نه روح الله میلی داشت و نه فتانه با اشتها می خورد و فتانه دوباره سر حرف را باز کرد و رو به روح الله، گفت: باشه، هر چی تو بگی، تو بگو کی را می خوای؟! دست روی هر کس که بگذاری من برات آستین بالا میزنم. روح الله همانطور که با دانه های برنج پیش رویش بازی می کرد گفت: من که اصلا از پیشنهاد یکباره ای شما جا خوردم، شخص خاصی هم مد نظرم نیست، فقط دوست ندارم آشنا باشه، یه دختر غریبه اما با ایمان مثلا... فتانه وسط حرفش پرید و گفت: مثلا کی؟! روح الله ارام تر گفت: مثلا یکی از دخترای حوزه باشه خوبه... محمود قهقه ای زد و گفت: عجب زبلی هااا، آفرین، کار درستی میکنی، از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز، بزارید یه آخوند مثل خودش بگیره که شبانه روز یا زن به منبر بشینه و یا مرد.. با این حرف بابا محمود، سعیده و مجید زدن زیر خنده.. فتانه همانطور که خیره به نقطه ای نامعلوم روی سفره شده بود گفت: پس، فردا منو ببر قم برم حوزه خواهران برات یه دختر خوب گلچین کنم و روح الله نمی دانست که فتانه از اضطرارش این کار را میکند، می خواست برای خود و اهدافش یارکشی کند و در وقت معین، روح الله و همسرش را از بین ببرد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فتانه وارد خانه شد، لبخند مضحکی روی لب نشانده بود، روح الله از پشت پرده توری سفید رنگ هال، حیاط را دید میزد، با دیدن فتانه ،به سرعت به طرف در ورودی رفت، قلبش مثل گنجشککی بی قرار میزد، از صبح که فتانه رفته بود حوزه، حال روح الله همین گونه بود، حسی درونی به او نهیب میزد که یار دلت را خواهی یافت، روح الله هنوز نمی دانست آیا فتانه دست پر آمده یا نه؟! اما قلبش به تلاطم بود و با وجود این حس، مطمئن بود خبری هست. قبل از رسیدن فتانه، روح الله در هال را باز کرد و سپس با صدای بلند سلام کرد. فتانه که مشخص بود دست پر آمده همانطور که محمود را به کناری میزد، کفش هایش را در اورد و وارد هال شد و با لبخند نگاهی به روح الله کرد و گفت: یعنی دختر نگو و پنجهٔ آفتاب بگو، صورت مثل قرص ماه، ابروها کشیده و مشکی ،چشمها درشت و سیاه، اصلا با همون چشمای خوشگلش مطمئنم هزار نفر جذبش میشن، بینی قلمی و لبها غنچه، رنگ پوستش هم گندمی خوشگل یه ذره سبزه و بعد خنده ای صدادار کرد و همانطور که سعی می کرد با گوشه های چادرش برقصد ادامه داد: سفید سفید صد تومان، سرخ و سفید، سیصد تومان، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.. و بعد رو به روح الله گفت: دختر از این بهتر و ماه تر نمی تونی پیدا کنی، دیگه چی می خوای؟! محمود با تعجب حرکات فتانه را نگاه می کرد، او خوب این زن مکار را می شناخت و تقریبا می دانست که فتانه چرا اینقدر خود عزیزی می کند. روح الله که مثل لبو سرخ شده بود آهسته رو به فتانه گفت: اسمش چی هست؟ فتانه چادرش را درآورد و‌گفت: اسمش هم فاطمه است.. با شنیدن نام فاطمه، انگار بندی درون دل روح الله پاره شد، مطمئن بود خودشه...همون که قراره همسفر یک عمرش باشه، روح الله از شرم سرش را پایین انداخت و فتانه بی توجه به حال روح الله به سمت اتاق آخری رفت تا لباس هایش را عوض کند. وارد اتاق شد، اتاق تاریک بود، کلید برق را زد، لامپ کم نور وسط اتاق روشن شد، چادرش را روی چوب لباسی ایستادهٔ گوشهٔ اتاق انداخت، به طرف کمد لباس چوبی که با پول های روح الله بی نوا خریده بود، رفت، در کمد را باز کرد و بلوزی زرد رنگ از بین لباسها انتخاب کرد و همانطور که خیره به آینه کوچکی که وسط شاخه های کنده کاری شدهٔ یک نخل، روی درب کمد بود زیر لب زمزمه کرد: دختری برات انتخاب کردم که لنگه نداره و خانواده ای متشخص داره، اما مطمئنم خانواده دختره به این وصلت رضایت نمیدن، آخه کی میاد دخترش را به پسری بده که زن باباش را زده؟! وقتی جواب رد شنید و بادش خوابید، اونموقع این پسرهٔ خیره سر مجبور میشه همون دختری را بگیره که به قول خودش من براش لقمه گرفتم، بزار فرزانه را بگیره یک زندگی براش بسازم دو تا از توش دربیاد، حقا که فرزانه در صورت و سیرت مثل خودمه و با زدن این حرف بشکنی زد و در کمد را بست. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌پوستر حوثی ها در رابطه با قطعنامه ی شورای امنیت علیه یمن @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴محل اقامت و تردد عوامل تروریستی کرمان ♦️تصاویری از بازداشت عوامل تیم پشتیبانی و کشف مواد منفجره ♦️ بازداشت ۳۵ نفر از عوامل پشتیبانی حادثه تروریستی کرمان توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) @ranggarang
🌹قلب شهیده انفجار کرمان در بدن نوجوان ۱۴ ساله تپیدن گرفت ♦️عمل پیوند قلب برداشت شده از بدن شهیده فاطمه دهقان از شهدای انفجارهای تروریستی کرمان، با موفقیت در تهران انجام شده، و وضعیت عمومی دریافت کننده عضو نیز خوب است. ♦️خانم دهقان در اثر انفجار تروریستی دچار مرگ مغزی شده بود که با رضایت و اصرار خانواده و براساس قراری که خود شهیده قبلا با همسرش گذاشته بود، این عمل پیوند انجام شد. ♦️گیرنده قلب این شهیده، پسر نوجوان ۱۴ ساله اهل یکی از استان‌ های غربی کشور است که از خانواده‌ای مستضعف و در انتظار قلب، روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشته بودند. ‌‌ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ        التماس دعا   پنجشنبه است به یاد آنهایی که دیگر میان ما نیستند و هیچکس نمیتواند جایشان را در قلب ما پر کند نثار روح پدران و مادران آسمانی فرزندان، خواهران وبرادران درگذشته و همه در گذشتگان بخوانیم فاتحه و صلوات روحشون شاد یادشون گرامی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شب جمعه است ✨🌷✨ هدیه به ارواح و امام عزیز، مومنین و مومنات و پدران و مادران فاتحه ای بخوانید. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا