#سـلام_ارباب_مهربانم✋❤️
شش گوشہ ، اوج لذٺ یڪ خواب نوڪرسٺ
وقتے ڪسے شبیہ تو ارباب نوڪرسٺ
صبح علے الطلوع ، سلام علے الحُسیݧ
تسبیح صبحگاهےِ ، آداب نوڪرسٺ
#صبحم_بنام_شـما🌤🌺
@ranggarang
🖤امام صـادق (عليهالسلام) :
☑️دعای چهارڪس مستجاب نمیشود :
①ڪسی ڪه در خانه بنشیند و بگوید : خدایا روزی مرا برسان ، ڪه خدا به او میگوید : آیا دستور ندادم ڪه پی روزی بروی و تلاش ڪنی.
②مردی ڪه مغلوب زنش شده است ، ڪه خداوند می گوید : آیا اختیار او را به دست تو واگذار نڪردم ؟
③فردی ڪه دارای مال و ثروت باشد و آن را تباه ڪند و گوید : خدایا روزیم را برسان ڪه خداوند میفرماید : آیا دستور ندادم ڪه میانه رو باش و اسراف نڪن ، سپس این آیه را خواند : بندگان خدا ڪسانی هستند ڪه هنگام انفاق اسراف نمی ڪنند و بخل هم نمی ورزند بلڪه میان این دو راه میانه را میگرند.
④مردی ڪه پول داشته و آن را قرض داده بدون آنڪه سندی بگیرد خداوند میفرماید : مگر تو را دستور ندادم ڪه شاهد بگیری ؟
📚بحارالانوار جلد 103 صفحه 12 حدیث 5
@ranggarang
آدمیـزاد پیـر می شـود
و دو چیـز از او جـوان میشـود...
حـــــرص مـــال ...
حـــــرص عمـــر ...
📃حضـرت محمــد (صلی الله علیه و آله )
@ranggarang
پیامبر اکرم (ص) در رابطه با سوره فیل فرمودند:
«مَنْ قَرَأَهَا عَافَاهُ اللَّهُ أَیَّامَ حَیَاتِهِ مِنَ الْقَذْفِ وَ الْمَسْخ»
«هرکه سوره فیل را بخواند، خداوند در ایّام حیاتش او را از مسخ و تهمت در امان نگه میدارد»
📚 تفسیر اهل بیت (ع)، ج۱۸،
ص388
@ranggarang
🔰 اﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ :
⚠️ﺍﺑﻠﻴﺲ ﮔﻔﺖ:
ﭘﻨﺞ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ:
۱ : ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﻴﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻜﻴﻪ ﻛﻨﺪ،
۲ : ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﺧﺪﺍ ﮔﻮﻳﺪ،
۳ : ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﺆﻣﻨﺶ ﺁﻥ ﭘﺴﻨﺪﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﭘﺴﻨﺪﺩ،
۴ : ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻣﺼﻴﺒﺘﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲﺭﺳﺪ، ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻲ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ
۵ : ﻭ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻗﺴﻤﺘﺶ ﻛﺮﺩﻩ، ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﻢ ﺭﻭﺯﻳﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺭﺩ.
📚 ﺍﻟﺨﺼﺎﻝ، ج 1
@ranggarang
#داستان_آموزنده
🔆اسراف مکن
🔅شخصی بر امام صادق علیهالسلام وارد شد و عرض کرد: «مقداری به من (پول) قرض عنایت کنید تا وقت استطاعت، قرض شما را ادا کنم.»
امام فرمود: «آیا کشت و زراعتی داری که هنگام برداشت حاصل، #قرضت را ادا کنی؟»
🔅عرض کرد: «نه به خدا قسم.»
فرمود: «آیا تجارت و بازرگانی داری که هنگام فروش، قرضت را ادا کنی؟» عرض کرد: «نه به خدا قسم.»
🔅فرمود: «آیا مال و ملکی داری که بفروشی و قرضت را ادا کنی؟» عرض کرد: «نه به خدا قسم.» فرمود: «اینک تو از کسانی هستی که خداوند برای تو در مال و ثروت ما حقی قرار داده است.» آنگاه دستور داد کیسهای را که در آن پول بود آوردند. امام دست در آن کرد و مشتی پول بیرون آورد و به او داد.
بعد فرمود:
🔅از خدا بترس و اسراف مکن. سختگیر مباش و میانهرو باش، زیادهروی و تبذیر هرآینه اسراف است که خداوند فرمود: «زیادهروی نکنید».
📚نمونه معارف، ج 1، ص 190؛ تفسیر عیاشی
@ranggarang
🔰يكى از سه افتـخار
🔴امام صادق عليه السلام:
🔵ثَلاثَةٌ هُنَّ فَخْرُ المُؤْمِنِ وَزينَةٌ فِى الدُّنْيا وَاْلآخِرَةَ: الَصَّلاةُ فِى آخِرِ اللَّيْلِ،
وَ يَأْسُهُ مِمّا فِى اَيْدىِ النّاسِ، وَوِلايَةُ اْلاِمامِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.
🔵سه چيز مايه افتخار مؤمن و زينت و آرايش انسان در دنيا و آخرت است:
🔸️۱ ـ نماز در آخر شب
🔸️۲ ـ قطع اميد از آنچه در دست مردم است
🔸️۳ ـ پذيريش ولايت امام معصومى از خاندان محمد صلي الله عليه و آله
📚بحارالأنوار، ج 87، ص 140
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودتان را از غم و غصه دور نگه دارید!
این بهترین و بزرگترین کاری است که میتوانید برای زندگیتان انجام دهید...
شادیهای کوچک را نگه دارید،
دلخوشیهای کوچک را از خودتان دور نکنید،
آدمهای پر انرژی را از خودتان نرانید...
شاد باشید،
زندگی کوتاهتر از آن چیزی است که بخواهید با غصه بگذارید!
@ranggarang
میگفـت :
وقتے بہ ڪسی خوبی میڪنی
بخاطر #خدا بهش خوبے ڪن :)
براے خـدا دلشو شاد ڪن
تا اگہ یہروزے در حقت بدے ڪرد ؛
یه روزے یادش رفت
دیگہ فڪرت ناراحت نشه
دیگہ غصه نخورے :)
@ranggarang
#کلام_بزرگان
🔹آیت الله #بهجت (ره):
آن چیزی که میتواند همه هوا و هوس ها را یکجا ریشه کن کند و انسان را به #تزکیه و تهذیب نفس برساند #یاد_مرگ ست.
#تزکیه
#یاد_مرگ
@ranggarang
همه دارن روزایِ سختے رو سپرے میڪنن،اگه یه وقت ڪم اوردے بدون ڪه تنها نیستے و تو تا اینجا نیومدے ڪه متوقف بشی،بدون قرارِ ازش عبور ڪنی....
در ڪنار این سختیا
رشد هست
امید هست✨
#انگیزشے
@ranggarang
برای یک روز هم که شده
دنبال چیزهایی که نداری نرو!
از چیزهایی که داری لذت ببر ...
#چارلی_چاپلین
@ranggarang
"همه چى را از خداوند بخواهيد"
🔸روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید...
حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. 🌱
ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند...
حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت،🌧 مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد...
حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی...
فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد...
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد...
از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه...
خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست، ولی به خواسته ات ایمان داشته باش...🌸
@ranggarang
🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
✍موضوع:
🔶شیعیان ائمه علیهماالسلام در بهشت
زید ابن اسامه نقل می کند که وقتی به زیارت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت فرمودند:
- ای زید! چند سال از عمرت گذشته؟
گفتم: فلان مقدار.
فرمودند:
- عبادت های خود را اعاده کن و توبه ات را نیز تجدید نما!
این فرمایش حضرت مرا سخت متأثر نمود، به گریه افتادم.
حضرت فرمودند:
- چرا گریه می کنی؟
عرض کردم:
- زیرا با فرمایش خود از مرگ من خبر دادید!
حضرت فرمودند:
- ای زید! تو را بشارت باد که از شیعیان مایی و جایت در بهشت خواهد بود. - زیرا که شیعیان واقعی همه اهل بهشتند
📚✍بحارالانوار جلد ۱
@ranggarang
🛑اگر خودتان به حرفی عمل نمیکنید آن را به دیگران توصیه نکنید!
✅یکی از درس های مهم قرآن اینست که اگر خواستی به کسی حرفی بزنی،دستوری بدهی و نصیحتی کنی اول خودت عمل کن بعد نصیحت کن.
💚حتی خود خدا وقتی میخواهد بگوید صلوات بفرستید،میفرماید: 《إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ علی النبی》یعنی خدا و فرشته ها بر پیامبر صلوات میفرستند.
💚بعد میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا» یعنی ای کسانی که ایمان آوردید شما هم بر پیامبر صلوات بفرستید.
ببینید!
با زبان بی زبانی به ما آموزش می دهند که اگر می خواهیم که حرف ما، دستور و بخشنامه ما اثر کند، باید خودمان به آنچه میگوییم عمل کنیم.
♻️کارفرما اگر در بیت المال دقّت کند، کارمند هم دقّت میکند، اگر معلم و مربی در نماز جماعت شرکت کرد، معاون ها و دانش آموزان هم می آیند.
🔆اگر خواستار یک نسل خوب هستیم، باید خودمان پیش قدم بشویم .
در احادیث قدسی نقل شده است كه ای
فرزند آدم« اوّل خود را موعظه كن و پس از آن دیگران را توصیه نما»
✨علی(علیه السلام) در خطبهای از نهج البلاغه میفرماید:
🔥لعنت خدا بر آنان كه امر به معروف می كنند و خود ترك مینمایند و نهی از منكر میكنند و خود مرتكب آنچه دیگران را نهی میكنند میشوند
💠سالها پیش وقتی به شهید سردار كریمی كه از جراحتهای ناشی از دوران دفاع مقدس عذاب میكشید گفته بودند: برای تسكین دردهایش از موادمخدّر استفاده كند
🔆 گفته بود: چون خود در مقطعی در ستاد مبارزه با مواد مخدّر مشغول بودم این را اصلاً نمیتوانم انجام بدهم و كاری كه دیگران را باز میداشتم خود مرتكب شوم...
📘 نهج البلاغه، خ 129
📕بخش فن آوری تبیان
@ranggarang
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_یکم🎬:
فاطمه و روح الله به همراه زینب و عباس وارد تالار عروسی شدند، تالاری که به نظر میرسید یکی از بزرگترین تالارهای تهران باشد.
عروسی که نه، انگار یک شویی بزرگ بود و زن و مرد در کنار هم مشغول حرکات موزون بودند.
با ورود آنها پذیرایی از میهمانان شروع شد، پذیرایی عروسی به صورت سلف سرویس بود و انواع پلو ها و چلوها به همراه جوجه کباب و کباب بختیاری و چنجه و کوبیده با مخلفات و تزیینات زیاد، روی میزها به چشم می خورد به طوریکه انسان از انتخاب درمی ماند.
شراره درحالیکه آرایشی غلیظ کرده بود و لباسی عریان و بدن نما پوشیده بود،باورود فاطمه،به طرفش رفت و همانطور که دست فاطمه را در دستش می گرفت و به سمت میز میبرد گفت: چرا دور کردین؟! بعدم بنداز این روسری را،یک شب خوش باش، یعنی شوهر تو دل نداره تو رو یک بار مثل ما ببینه؟!
فاطمه که دردی شدیدداخل استخوان پایش پیچیده بود گفت: ای خواهر دلت خوشه هااا، خودمون را لخت کنیم که نامحرم نگاهمون کنه و گناه برا خودمون بخریم که چی بشه؟!
شراره که دید از در خوبی برای صحبت وارد نشده، توجه فاطمه را به سمت خوراکی های روی میز جلب کرد و گفت: از این خوارکی های رنگ و وارنگ بخورین،ببین فتانه چه دست و پایی سوخته و چه خرج هایی کرده برا سعیده جااانش..
فاطمه با تعجب نگاهی به انواع خوراکی های روی میز کرد و گفت: مگه خرج عروسی با داماد نیست؟!
شراره سر در گوش فاطمه گذاشت و آهسته گفت: اگر دوماد می خواست خرج کنه با یه چلو کباب سر و تهش هم میاورد، تمام خرج ها را فتانه و محمود کردن، البته گفتن به کسی نگین، تازه فتانه به منم وعده میداد که یه مراسم بهترش را برام میگیره..
فاطمه با یاد آوری عروسی خودش که در حقیقت بله برون بود و فتانه نگذاشت عروسی بگیرن،آه کوتاهی کشید و روی صندلی نشست.
شراره هم کنار فاطمه نشست و احوالش را گرفت و بعد شروع به حرف زدن کرد: فاطمه جان، من همه اش به فکرتم و به خاطربیماریت ناراحتم ولی سعید هم خیلی اعصاب خوردی داره، پشت هم خیطی بالا میاره، چند روز پیش بهش گفتم بیا با داداشت روح الله شریک شو و یه کاری راه بنداز آخه به نظرم روح الله هم مالش برکت داره هم شراکتش برا سعید میتونه خوش یمن باشه...
فاطمه که واقعا منظور حقیقی حرفهای شراره را متوجه نمیشد گفت: خوب مگه اقا محمود برا سعید و مجید یه مغازه راه ننداخته؟! بزار اونجا کار کنه، ان شاالله کارشون میگیره..
شراره اوفی کرد و گفت: اه مجید هم لنگه سعید هست این دوتا پت و مت که نمی تونن کاری از پیش ببرن، کاش آقات میومد دست و بال سعید را میگرفت که اینقد من بدبخت از فتانه سرکوفت نخورم
فاطمه نگاهش را به شراره دوخت وگفت: تو چرا؟! مگه بدبختی ها سعید گردن تو هست؟!
شراره که متوجه شد سوتی داده، از جا بلند شد و همانطور که جلوتر را نشان میداد گفت: عه بزار ببین شیلا چکارم داره و از جا بلند شد..
چند روز بعد از عروسی پر ازتجمل و اسراف سعیده، با تماس بنگاه معاملاتی روح الله و فاطمه از خانه آقا محمود به قصد فروش زمین بیرون آمدند، البته کسی از این موضوع خبر نداشت.
نرسیده به بنگاه معاملاتی، تلفن روح الله زنگ زد و صدای هراسان سعید داخل گوشی پیچید: الو داداش، خودت را برسون به مغازه و تماس قطع شد
روح الله که خیلی نگران شده بود، با سرعت دور زد و راه مغازه را در پیش گرفت.
وارد خیابان اصلی شدند و دودی غلیظ از سمت مغازه سعید به هوا بلند بود و آمبولانس هم آژیر کشان جلوی مغازه بود.
روح الله پایش را روی گاز گذاشت و جلوی مغازه پیاده شد و وقتی رسید که مجید با صورت و دست و پایی سوخته را سوار آمبولانس کردند.
کمی انطرف تر هم سعید درحالیکه سرو صورتش از دود اتش سیاه شده بود، مانند کودکی اشک میریخت.
آمبولانس حرکت کرد و روح الله به طرف سعید رفت، دستش را روی شانه اش گذاشت، سعید که انگار آغوش گرمی برای گریه هایش پیدا کرده بود خودش را در بغل روح الله انداخت و گفت: داداش بدبخت شدیم، کل سرمایه مان دود شد و رفت هوا...
روح الله آرام با دستش پشت سعید را نوازش کرد وگفت: فدا سرتون، دعا کن مجید طوریش نشه، چکار می کردین اینطور شد؟
سعید شانه هایش را بالا انداخت و همانطور که هق هق میکرد گفت: با مجید اومدیم اینجا، من رفتم ماشین را پارک کنم، مجید در مغازه را باز کرد و داخل رفت، من از دور میدیدم، تا پای مجید به مغازه رسید یکدفعه با صدای مهیبی مغازه منفجر شد، نمی دونم دادش..نمی دونم چی شد..
روح الله دستی به سر و موهای سعید کشید و گفت: بریم بیمارستان ببینیم سر مجید چی اومده و هر دو غافل از نگاه زنی آشنا که کمی آنطرف تر از پشت درخت با نگاه شیطانی اش به آنها چشم دوخته بود و لبخند میزد،بودند...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
@ranggarang
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_دوم 🎬:
یک ماه از عروسی سعیده و انفجار مغازهٔ سعید ومجید می گذشت، انفجاری که همهٔ مغازه را دود کرد و برهوا برد و آخرش هم متوجه نشدند دلیل اصلی آتش سوزی چه بوده و اولین و آخرین حدسی که میزدند، نشت گاز بود، از آن حادثه مجید جان سالم به در برد اما اثار سوختگی در جای جای بدنش ماند.
شراره هر روز به فاطمه زنگ میزد و اوضاع را گزارش می کرد و آنقدر می نالید و فاطمه دلیل اصلی این تماس ها را نمی دانست اما یک روز روح الله با حالتی که در خود فرو رفته بود به فاطمه گفت: امروز سعید باز دوباره زنگ زدم، با اجازه ات می خوام اگه بشه پول فروش اون زمین را بدم به سعید تا یه کار راه بیندازه، ان شاالله اون یکی زمین را میفروشیم و پول خرید خونه برا اینجا را جور میکنم.
فاطمه مثل اسپند روی اتش از پرید و گفت: ببین این دفعه سوم هست که می خوای بهشون پول بدی، دفعه اول و دوم که معلوم نشد پوله کجا رفت،خواهشا اشتباه قبلی را تکرار نکن، تو حق نداری حق بچه هات را بریزی تو حلق برادرت، چرا فتانه پول نمیده که سعید کار راه بندازه؟! تو که توی عروسی سعیده نبودی و تا دیدی بر خلاف همیشه و رسم و رسوم خانوادگیتون چند تا مرد اومدن تو زنها مجلس را ترک کردی و ندیدی فتانه جان چه ریخت و پاشی برای سعیده کرده بود، باید به اطلاعت برسونم خرج عروسی که با داماد بود را تماما فتانه و بابات به عهده گرفته بودن اونم چه خرجی، حالا نصف اون پول را بدن به سعید چی میشه؟!
روح الله سرش را تکون داد وگفت: ببین فاطمه من تا تو رضایت نداشته باشی یک هزاری هم به سعید نمیدم، اما اینبار فرق میکنه، سعید می خواد یه پرورش ماهی داخل باغ راه بندازه،با نظارت خودم همه کارها را میکنه، حتی امتیاز تاسیس پرورش ماهی هم به نام من میگیره، سرمایه از من، کار از سعید،بعد که ماهی ها به ثمر نشستن و فروختیمشون سود هم نصف نصف
فاطمه ساکت بود و روح الله ادامه داد: وضع روحی سعید خیلی بده، حتی تازگیا متوجه شدم بعضی وقتا زبانش به لکنت میافته، بیا برا رضای خدا اینبار هم کمکش کنیم..
فاطمه به یاد حرفها و گریه های شراره افتاد، همونطور که اه کوتاهی میکشید گفت: باشه، اما به شرطی همه کارا با نظارت و حضور خودت باشه..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
بر اساس واقعیت
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷جانم به این تلاوت و این صدای آسمانی
تقدیم به روح مطهر همه ی شهدای مدافع حرم و حریم امنیت. مردانی که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند و به شهادت رسیدند.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️آبشار یخ زده خور در روستای خزنکلاست البرز
@ranggarang
📆 ۱۴ بهمن #روز_ملی فناوری فضایی
🛰 روز ملی #فناوری_فضایی روزی است که ایران با پرتاب موفقیتآمیز ماهوارهٔ امید در ۱۴ بهمنماه سال ۱۳۸۷ به کشورهای دارای توانایی پرتاب ماهواره پیوست. پس از آن، هر سال در این روز، سالگرد پرتاب این ماهواره جشن گرفته میشود که این جشن همراه با رونمایی و پرتاب محمولههای مختلف میباشد.
🛰 فناوری فضایی به مجموعه دانشها و فناوریهای مرتبط با بررسی فضای اطراف کره زمین گفته میشود. شناخت فضای پیرامون، موشک، ماهواره، اعزام انسان به فضا، شاتل، ایستگاههای فضایی و... از شاخههای فناوری فضایی محسوب میشوند.
@ranggarang