eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
7 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ✍موضوع: 🔶شیعیان ائمه علیهماالسلام در بهشت زید ابن اسامه نقل می کند که وقتی به زیارت امام صادق علیه السلام مشرف شدم، حضرت فرمودند: - ای زید! چند سال از عمرت گذشته؟ گفتم: فلان مقدار. فرمودند: - عبادت های خود را اعاده کن و توبه ات را نیز تجدید نما! این فرمایش حضرت مرا سخت متأثر نمود، به گریه افتادم. حضرت فرمودند: - چرا گریه می کنی؟ عرض کردم: - زیرا با فرمایش خود از مرگ من خبر دادید! حضرت فرمودند: - ای زید! تو را بشارت باد که از شیعیان مایی و جایت در بهشت خواهد بود. - زیرا که شیعیان واقعی همه اهل بهشتند 📚✍بحارالانوار جلد ۱ @ranggarang
🛑اگر خودتان به حرفی عمل نمیکنید آن را به دیگران توصیه نکنید! ✅یکی از درس های مهم قرآن اینست که اگر خواستی به کسی حرفی بزنی،دستوری بدهی و نصیحتی کنی اول خودت عمل کن بعد نصیحت کن. 💚حتی خود خدا وقتی میخواهد بگوید صلوات بفرستید،میفرماید: 《إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ یُصَلُّونَ علی النبی》یعنی خدا و فرشته‏ ها بر پیامبر صلوات می‏فرستند. 💚بعد میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا» یعنی ای کسانی که ایمان آوردید شما هم بر پیامبر صلوات بفرستید. ببینید! با زبان بی زبانی به ما آموزش می دهند که اگر می خواهیم که حرف ما، دستور و بخشنامه ما اثر کند، باید خودمان به آنچه می‏گوییم عمل کنیم. ♻️کارفرما اگر در بیت المال دقّت کند، کارمند هم دقّت می‏کند، اگر معلم و مربی در نماز جماعت شرکت کرد، معاون ها و دانش آموزان هم می آیند. 🔆اگر خواستار یک نسل خوب هستیم، باید خودمان پیش قدم بشویم .   در احادیث قدسی نقل شده است كه ای فرزند آدم« اوّل خود را موعظه كن و پس از آن دیگران را توصیه نما» ✨علی(علیه السلام) در خطبه‌ای از نهج البلاغه می‌فرماید: 🔥لعنت خدا بر آنان كه امر به معروف می كنند و خود ترك می‌نمایند و نهی از منكر می‌كنند و خود مرتكب آنچه دیگران را نهی می‌كنند می‌شوند 💠سالها پیش وقتی به شهید سردار كریمی كه از جراحت‌های ناشی از دوران دفاع مقدس عذاب می‌كشید گفته بودند: برای تسكین دردهایش از موادمخدّر استفاده كند 🔆 گفته بود: چون خود در مقطعی در ستاد مبارزه با مواد مخدّر مشغول بودم این را اصلاً نمی‌توانم انجام بدهم و كاری كه دیگران را باز می‌داشتم خود مرتكب شوم... 📘 نهج البلاغه، خ 129 📕بخش فن آوری تبیان @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه و روح الله به همراه زینب و عباس وارد تالار عروسی شدند، تالاری که به نظر میرسید یکی از بزرگترین تالارهای تهران باشد. عروسی که نه، انگار یک شویی بزرگ بود و زن و مرد در کنار هم مشغول حرکات موزون بودند. با ورود آنها پذیرایی از میهمانان شروع شد، پذیرایی عروسی به صورت سلف سرویس بود و انواع پلو ها و چلوها به همراه جوجه کباب و کباب بختیاری و چنجه و کوبیده با مخلفات و تزیینات زیاد، روی میزها به چشم می خورد به طوریکه انسان از انتخاب درمی ماند. شراره درحالیکه آرایشی غلیظ کرده بود و لباسی عریان و بدن نما پوشیده بود،باورود فاطمه،به طرفش رفت و همانطور که دست فاطمه را در دستش می گرفت و به سمت میز میبرد گفت: چرا دور کردین؟! بعدم بنداز این روسری را،یک شب خوش باش، یعنی شوهر تو دل نداره تو رو یک بار مثل ما ببینه؟! فاطمه که دردی شدیدداخل استخوان پایش پیچیده بود گفت: ای خواهر دلت خوشه هااا، خودمون را لخت کنیم که نامحرم نگاهمون کنه و گناه برا خودمون بخریم که چی بشه؟! شراره که دید از در خوبی برای صحبت وارد نشده، توجه فاطمه را به سمت خوراکی های روی میز جلب کرد و گفت: از این خوارکی های رنگ و وارنگ بخورین،ببین فتانه چه دست و پایی سوخته و چه خرج هایی کرده برا سعیده جااانش.. فاطمه با تعجب نگاهی به انواع خوراکی های روی میز کرد و گفت: مگه خرج عروسی با داماد نیست؟! شراره سر در گوش فاطمه گذاشت و آهسته گفت: اگر دوماد می خواست خرج کنه با یه چلو کباب سر و تهش هم میاورد، تمام خرج ها را فتانه و محمود کردن، البته گفتن به کسی نگین، تازه فتانه به منم وعده میداد که یه مراسم بهترش را برام میگیره.. فاطمه با یاد آوری عروسی خودش که در حقیقت بله برون بود و فتانه نگذاشت عروسی بگیرن،آه کوتاهی کشید و روی صندلی نشست. شراره هم کنار فاطمه نشست و احوالش را گرفت و بعد شروع به حرف زدن کرد: فاطمه جان، من همه اش به فکرتم و به خاطربیماریت ناراحتم ولی سعید هم خیلی اعصاب خوردی داره، پشت هم خیطی بالا میاره، چند روز پیش بهش گفتم بیا با داداشت روح الله شریک شو و یه کاری راه بنداز آخه به نظرم روح الله هم مالش برکت داره هم شراکتش برا سعید میتونه خوش یمن باشه... فاطمه که واقعا منظور حقیقی حرفهای شراره را متوجه نمیشد گفت: خوب مگه اقا محمود برا سعید و مجید یه مغازه راه ننداخته؟! بزار اونجا کار کنه، ان شاالله کارشون میگیره.. شراره اوفی کرد و گفت: اه مجید هم لنگه سعید هست این دوتا پت و مت که نمی تونن کاری از پیش ببرن، کاش آقات میومد دست و بال سعید را میگرفت که اینقد من بدبخت از فتانه سرکوفت نخورم فاطمه نگاهش را به شراره دوخت و‌گفت: تو چرا؟! مگه بدبختی ها سعید گردن تو هست؟! شراره که متوجه شد سوتی داده، از جا بلند شد و همانطور که جلوتر را نشان میداد گفت: عه بزار ببین شیلا چکارم داره و از جا بلند شد.. چند روز بعد از عروسی پر ازتجمل و اسراف سعیده، با تماس بنگاه معاملاتی روح الله و فاطمه از خانه آقا محمود به قصد فروش زمین بیرون آمدند، البته کسی از این موضوع خبر نداشت. نرسیده به بنگاه معاملاتی، تلفن روح الله زنگ زد و صدای هراسان سعید داخل گوشی پیچید: الو داداش، خودت را برسون به مغازه و تماس قطع شد روح الله که خیلی نگران شده بود، با سرعت دور زد و راه مغازه را در پیش گرفت. وارد خیابان اصلی شدند و دودی غلیظ از سمت مغازه سعید به هوا بلند بود و آمبولانس هم آژیر کشان جلوی مغازه بود. روح الله پایش را روی گاز گذاشت و جلوی مغازه پیاده شد و وقتی رسید که مجید با صورت و دست و پایی سوخته را سوار آمبولانس کردند. کمی انطرف تر هم سعید درحالیکه سرو صورتش از دود اتش سیاه شده بود، مانند کودکی اشک میریخت. آمبولانس حرکت کرد و روح الله به طرف سعید رفت، دستش را روی شانه اش گذاشت، سعید که انگار آغوش گرمی برای گریه هایش پیدا کرده بود خودش را در بغل روح الله انداخت و گفت: داداش بدبخت شدیم، کل سرمایه مان دود شد و رفت هوا... روح الله آرام با دستش پشت سعید را نوازش کرد و‌گفت: فدا سرتون، دعا کن مجید طوریش نشه، چکار می کردین اینطور شد؟ سعید شانه هایش را بالا انداخت و همانطور که هق هق میکرد گفت: با مجید اومدیم اینجا، من رفتم ماشین را پارک کنم، مجید در مغازه را باز کرد و داخل رفت، من از دور میدیدم، تا پای مجید به مغازه رسید یکدفعه با صدای مهیبی مغازه منفجر شد، نمی دونم دادش‌..نمی دونم چی شد.. روح الله دستی به سر و موهای سعید کشید و گفت: بریم بیمارستان ببینیم سر مجید چی اومده و هر دو غافل از نگاه زنی آشنا که کمی آنطرف تر از پشت درخت با نگاه شیطانی اش به آنها چشم دوخته بود و لبخند میزد،بودند... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: یک ماه از عروسی سعیده و انفجار مغازهٔ سعید و‌مجید می گذشت، انفجاری که همهٔ مغازه را دود کرد و برهوا برد و آخرش هم متوجه نشدند دلیل اصلی آتش سوزی چه بوده و اولین و آخرین حدسی که میزدند، نشت گاز بود، از آن حادثه مجید جان سالم به در برد اما اثار سوختگی در جای جای بدنش ماند. شراره هر روز به فاطمه زنگ میزد و اوضاع را گزارش می کرد و آنقدر می نالید و فاطمه دلیل اصلی این تماس ها را نمی دانست اما یک روز روح الله با حالتی که در خود فرو رفته بود به فاطمه گفت: امروز سعید باز دوباره زنگ زدم، با اجازه ات می خوام اگه بشه پول فروش اون زمین را بدم به سعید تا یه کار راه بیندازه، ان شاالله اون یکی زمین را میفروشیم و پول خرید خونه برا اینجا را جور میکنم. فاطمه مثل اسپند روی اتش از پرید و گفت: ببین این دفعه سوم هست که می خوای بهشون پول بدی، دفعه اول و دوم که معلوم نشد پوله کجا رفت،خواهشا اشتباه قبلی را تکرار نکن، تو حق نداری حق بچه هات را بریزی تو حلق برادرت، چرا فتانه پول نمیده که سعید کار راه بندازه؟! تو که توی عروسی سعیده نبودی و تا دیدی بر خلاف همیشه و رسم و رسوم خانوادگیتون چند تا مرد اومدن تو زنها مجلس را ترک کردی و ندیدی فتانه جان چه ریخت و پاشی برای سعیده کرده بود، باید به اطلاعت برسونم خرج عروسی که با داماد بود را تماما فتانه و بابات به عهده گرفته بودن اونم چه خرجی، حالا نصف اون پول را بدن به سعید چی میشه؟! روح الله سرش را تکون داد و‌گفت: ببین فاطمه من تا تو رضایت نداشته باشی یک هزاری هم به سعید نمیدم، اما اینبار فرق میکنه، سعید می خواد یه پرورش ماهی داخل باغ راه بندازه،با نظارت خودم همه کارها را میکنه، حتی امتیاز تاسیس پرورش ماهی هم به نام من میگیره، سرمایه از من، کار از سعید،بعد که ماهی ها به ثمر نشستن و فروختیمشون سود هم نصف نصف فاطمه ساکت بود و روح الله ادامه داد: وضع روحی سعید خیلی بده، حتی تازگیا متوجه شدم بعضی وقتا زبانش به لکنت میافته، بیا برا رضای خدا اینبار هم کمکش کنیم.. فاطمه به یاد حرفها و گریه های شراره افتاد، همونطور که اه کوتاهی میکشید گفت: باشه، اما به شرطی همه کارا با نظارت و حضور خودت باشه.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷جانم به این تلاوت و این صدای آسمانی تقدیم به روح مطهر همه ی شهدای مدافع حرم و حریم امنیت. مردانی که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند و به شهادت رسیدند. @ranggarang
📆 ۱۴ بهمن فناوری فضایی 🛰 روز ملی روزی است که ایران با پرتاب موفقیت‌آمیز ماهوارهٔ امید در ۱۴ بهمن‌ماه سال ۱۳۸۷ به کشورهای دارای توانایی پرتاب ماهواره پیوست. پس از آن، هر سال در این روز، سالگرد پرتاب این ماهواره جشن گرفته می‌شود که این جشن همراه با رونمایی و پرتاب محموله‌های مختلف می‌باشد. 🛰 فناوری فضایی به مجموعه دانش‌ها و فناوری‌های مرتبط با بررسی فضای اطراف کره زمین گفته می‌شود. شناخت فضای پیرامون، موشک، ماهواره، اعزام انسان به فضا، شاتل، ایستگاه‌های فضایی و... از شاخه‌های فناوری فضایی محسوب می‌شوند. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥میشه شمارو یه کم بغل کنم؟ ▪️حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟ 🖤 @ranggarang
● دلتان را نسبت به هر کسی که به شما ظلم کرده پاک کنید. کينه را از قلبتان بیرون بریزید. یکی از چیزهایی که سبب می‌شود امام زمان نگاهمان نکنند،همین کینه است. @ranggarang
● نسبت به دیگران گذشت داشته باش. از بندگان خدا در گذر . شما هم گناه کردی، غفلت داشتی، انتظار داری خدا تو را ببخشد. بگو خدایا اینها بندگان تو هستند، من آنها را بخشیدم تو هم به لطف و کرمت از سر تقصیرات من در گذر. @ranggarang
● از خدا بخواهید عصبانیت و غضب را از شما دور کند، با زیردستان، با همسر و فرزند و همسایه و ... با محبت برخورد کنید. @ranggarang
●● انسان ملکوتی است، برای عالم ملک خلق نشده، خدا هم همش می گوید: ارجعی الی ربک. برگرد بسوی پروردگارت. اصل و حقیقت انسان اوست که وارد این جسم شده، اگر انسان بخواهد در این مهمانی و این شبها روحش مرتزق شود که در آخر ماه_رمضان اشک فراق بریزد که چرا مهمانی تمام شده، باید با قدم روح وارد شود، به فکر روحش باشد، برکت و رحمت و مغفرت را حس کند. این شبها شب طلب عافیت است. به خودت، به روحت چقدر رسیدی؟ در چه درجه سلامتی به سر می بری؟ فلج باشی یا قهرمان از دنیا می روی جسمت را توی قبر می گذارند. سلامتی مهم است. استاد حاج آقا زعفری زاده @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماز نشسته یا بر روی صندلی درست است؟ خواهشا تا به آخر ببینید و منتشر کنید برای بعضی ها که موقع نماز خوندن پا درد میگیرند😒 @ranggarang
🔴خاصیت انقلاب همین است! فراتر از مرزها وجود حقیقت خواهان را منقلب کرده و دختر ژاپنی را تکبیرگوی پشت بام ایران می‌کند 🔻با یک‌ بله به جوان ایرانی تا مقام مادر شهید رفت دختر ۲۱ساله ژاپنی با وجود مخالفت پدرش، به اسدالله بابایی بله گفت و زندگی مشترک را شروع کرد. جواب منفی پدر، یک پیشینه تاریخی داشت. خارجی در نظر ژاپنی‌ها، معادل آمریکایی بود که وارد کشورشان شده و جنایت می‌کرد 🔻دختر ژاپنی با دستان خودش چادر دوخت در ژاپن ساری می‌پوشید اما وقتی خواست به ایران بیاید، همسرش درخواست چادر پوشیدن کرد. خانم بابایی تا آن موقع چادر ندیده بود. همسرش در نامه‌ای از خانواده درخواست راهنمایی می‌کند و همسر برادرش طریقه دوخت چادر را توضیح میدهد و ایشون با چادری که میدوزد، وارد ایران می‌شود. 🔻زن انقلابی همسایه مسجد شده و مبارزه را آغاز می‌کند ایشان در فعالیت‌های انقلابی شرکت می‌کرده و شب‌ها به پشت بام رفته و باخانواده بانگ الله اکبر و شعارهای انقلابی سر می‌دادند. سرانجام هم شناسایی و ساواک به خانه آنها هجوم می‌برد. 🔻بانوی ژاپنی بچه‌هایش را هم با درد انقلاب تربیت کرد همه خانواده درگیر به پیروزی رساندن انقلاب بودند.از تهیه نفت توسط پسرها گرفته تا تهیه پارچه و ملحفه برای مجروحان و درست کردن کوکتل مولوتوف توسط مادر و دخترانشان از مشارکت خانواده برای پیروزی داشت. 🔻و سرانجام برای دفاع از کشور اسلامی ایران با شهادت فرزندش محمد مفتخر به تنها مادر شهید ژاپنی شدند منبع:فارس،کافه تاریخ ✍عالیه سادات @ranggarang
امام على عليه السلام: مَن أكثَرَ الفِكرَ فيما تَعَلَّمَ أتقَنَ عِلمَهُ، و فَهِمَ ما لم يَكُن يَفهَمُ هر كه در آنچه آموخته است بسيار انديشه كند، دانش خود را استوار گرداند و آنچه را نمى فهميده است، بفهمد غررالحكم حدیث8917 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 محدوده‌ی تردد در محل اقامت ده روز ⁉️ بعد از تمام شدن اقامت ده روز در یک محل، آیا می‌توان به مقدار کمتر از مسافت شرعی به اطراف آنجا بدون محدودیت رفت و آمد کنیم و همچنان نماز، کامل بوده و روزه، صحیح باشد، (مثل اینکه چند روز کامل به یکی از روستاها برویم و دوباره به محل اقامت برگردیم و همین طور ادامه یابد تا زمانی که در آن محل اقامت داریم)؟ ✅ اشکال ندارد و تا زمانی که کمتر از مسافت شرعی بروید، نماز، کامل بوده و روزه، صحیح است. @ranggarang
📚 نماز جماعت مأمومِ معذور از تبعیت 💠 سؤال: اگر مأمومی به دلیل بیماری (تنگی نفس) ناچار است که زودتر از امام، سر از رکوع یا سجده بردارد؛ آیا نمازش به جماعت صحیح است؟ ✅ جواب: اگر مأموم عمدا زودتر از امام سر از رکوع یا سجده بردارد، نمازش فرادا می شود؛ بله می تواند با مقدار کمی تأخیر، رکوع و سجود را انجام دهد تا بتواند همراه امام یا پس از او، از رکوع و سجده بلند شود. @ranggarang
📚 مسئولیت کودک برای خسارت زدن به دیگران 💠 سؤال: آیا کودک نسبت به خسارت های مالی که وارد کرده، ضامن است یا والدین او؟ ✅ جواب: خود کودک، ضامن است و ولیّ او می تواند از مال کودک، خسارت را بپردازد و اگر نپرداخت، پس از بلوغ بر خودش واجب است که جبران کند یا از شخصِ خسارت دیده، حلالیت طلب کند. حق_الناس @ranggarang
🔸 حکم سجده کسی که کف دست ندارد ‌ ✅ در سجده، باید دو کف دست را بر زمین بگذارد؛ ولی در حال ناچاری، گذاشتن پشت دست هم مانعی ندارد و اگر پشت دست هم ممکن نباشد، باید مچ دست را بگذارد و اگر آن را هم نمی‌تواند، باید تا آرنج، هر قسمت را که بتواند بر زمین بگذارد و اگر آن هم ممکن نیست، گذاشتن بازو کافی است. 🔺 رساله و روزه، مسأله ۲۵۵ @ranggarang