eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
7 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 امیرالمؤمنین علیه‌السلام: 💠 مُواساةُ الأخِ في اللّهِ عزّ و جلّ تَزِيدُ في الرِّزقِ؛ ❇️ كمک مالى كردن به برادر دينى، روزى را زياد مى‌كند... 📚 ميزان‌الحكمه، جلد ۴، صفحه ۴۴۳ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌آغاز پیاده‌روی نیمه شعبان به سوی کربلا+فیلم در آستانه نیمه شعبان همزمان با سالروز میلاد امام زمان (عج) جمعی از زائران عراقی با پای پیاده به سوی کربلا می‌روند. عراقی‌ها بیش از یک هفته مانده به نیمه شعبان از شهرهای مختلف به سمت حرم امام حسین و حضرت عباس علیهماالسلام حرکت می‌کنند. در مسیر زائران موکب‌های پذیرایی از زائران هم راه‌اندازی شده است. امسال مسوولان عراقی معتقدند که تعداد زائران نیمه شعبان امسال بیشتر از سال‌ها گذشته خواهد بود و «این تعداد به بیش از 3.5 میلیون نفر می‌رسد.» @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅امروز فرداییست که دیروز نگرانش بودی 🌸زندگی ! با نگاه آغاز می شودبا دل ادامه می یابد. 🌸زندگی ! بامحبت محکم و بارصداقت راست می شود 🌸زندگی !باتبسم آرام وبا عشق زیبامی شود 🌺 @ranggarang
💠 👈بندگی خدا... آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد.مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت:کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم.آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. .کاروان‌دار گفت:نه مادر.الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت:اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت:بگذار و برو. .من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم.دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. .کنار جاده ایستاد و گفت:بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت:گناباد. او گفت:ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.به سورچی گفت:من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت:خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد .مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. .عزیزان... اگر انسان بنده‌ٔخدا شد،بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟥 در دست گرفتن تصویر حاج قاسم توسط دانشجویان افسری ارتش یمن در میدان سبعین استان صنعا @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹خاطره جالب سردار حاج قاسم سلیمانی از شهید حسین یوسف‌الهی 🔹امروز سالگرد شهادت شهید محمدحسین ‌یوسف‌ الهی است. کسی که شهید سلیمانی درباره او گفته بود «دوست دارم پس از مرگ مرا در کنار او به خاک بسپارید» ❤️اوج معرفت❤️ ‌‌ @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: شراره در خوابی عمیق فرو رفته بود و بُعد زمان و مکان از دستش خارج شده بود و واقعا نمیدانست چه مدت است که خوابیده ، ناگهان هُرم و گرمایی شدید در فضا پیچید و بوی تعفن عجیبی که تا به حال به مشامش نرسیده بود در هوا پیچید. با اینکه پلک های شراره سنگین بود و هنوز خوابش می آمد از شدت گرما چشمانش را باز کرد و با دیدن شئ ای آتشین،مانند فنر از جا پرید، روبه رویش را نگاه کرد، درست میدید، زنی با چشم های سیاه و درشت و موهای بلند که بلندی اش تا مچ‌پایش میرسید،با بدنی عریان که از روی دو شانه اش چیزی شبیه دو مار که مدام تکان می خوردند روییده بود،به او خیره شده بود. اطراف بدن عریان زن را آتشی تیز در بر گرفته بود، زن تا نگاه شراره را به خود دید خندهٔ کریهی کرد که لرزی عجیب در جان شراره افتاد، زن همانطور که دستان خود را با انگشتان کشیده و ناخن های بلند که انگار مانیکوری شیطانی داشت به طرف شراره دراز کرد. شراره نگاهش به دست زن بود و ناخوداگاه یاد زنان رنگ و وارنگی افتاد که به ارایشگاه مراجعه می کردند و برای شبیه شدن ناخن انگشتانشان به شکل ناخن های این زن، میلیونی پول خرج می کردند، از این فکر لبخندی روی لبان شراره نشست و ناگهان نگاهش از سرانگشتان زن به پاهای او کشیده شد، پاهایی خوش فرم که به جای انگشت، سُم داشت. ناخواسته ترسی در وجود شراره که همیشه با این ابلیس ها ارتباط داشت نشست، اما چون خود را در آستانهٔ رسیدن به هدفش میدید، ترسش را بروز نداد. زن دستش را دارزتر کرد، انگار این موجود می توانست در یک لحظه اعضای بدنش را به دلخواه کوچک و بزرگ کند و تغییر دهد و سپس با لحنی ترسناک گفت: تو می خواستی مرا به استخدام بگیری،پس جلو بیا تا با هم عهد ببندیم و تو باید به تعهداتت عمل کنی و اگر نکتی من تو را به عقوبتی دردناک گرفتار می کنم و در قبال تعهدات تو، من هم هر چه تو خواهی برایت انجام میدهم،قبول؟! شراره همانطور که آب دهانش را به سختی قورت می داد دست لرزانش را به طرف زن دراز کرد و با تکان دادن سر، حرف آن زن را تایید کرد. دست شراره که به دست زن رسید انگار ذغالی گداخته در دستش بود، دردی جانکاه بر تنش نشست،زن شروع کرد به صحبت کردن: اولین شرطم این است، روح الله را از راه راست منحرف کن، باید او را از خدا دور کنی، تو باید هر ماه زندگی زوج هایی را از هم بپاشی تو باید... درد و سوزش دست زن که کسی جز ملکه عینه نبود برای شراره قابل تحمل نبود زن که واقف بود حال شراره دگرگون است ادامه داد: اگر مرد بودی میبایست با من ارتباط بگیری، ارتباطی لذت بخش..اما چون زن هستی باید با مردی که با من ارتباط داشته، ارتباط بگیری حتی اگر شده یک شب، پس به نزد زرقاط برو... تا این حرف از دهان ملکه عینه بیرون آمد، مارهای روی دوش او، گویی قهقه سردادند و دهانشان باز شد و آتشی سوزنده تر بر صورت شراره نشست. تحمل این شرایط از توان شراره خارج بود پس همانطور که دستش را از دست ملکه عینه بیرون می کشید به طرف راه پله دوید و فریاد زد: باشه تمام شرایطت را قبول می کنم، تو را به جان پدرت ابلیس دیگر هیچ وقت خودت را به من نشان نده و در حالیکه از ترس می لرزید از پله ها بالا رفت و وارد اتاق رؤیایی که قبلا دیده بود شد و زرقاط را دید که روی تخت در انتظارش نشسته... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ پیام اختصاصی دکتر رفیعی به حسینیه معلی اسلام دین شادی است، برنامه‌های شادِ مذهبی را نزنیم، تشویق کنیم. @ranggarang
🔰 علامه حسن زاده آملی رحمت الله عليه: خداوند در هر چیز به کم اکتفاء کرد، مگر در ذکر و دعا. 📚 رساله نور علی نور، ص 35 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿ذکری که در رختخواب گفته میشود و برتر از نماز شب است... 🎥آیت الله فاطمی نیا @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
33.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌هر کسی حب امیر المومنین علیه السلام نداره در واقع هیچی نداره .. کلیپ خیلی زیبا و شنیدنی.. قسمت اول.. @ranggarang
33.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌هر کسی حب امیر المومنین علیه السلام نداره در واقع هیچی نداره .. کلیپ خیلی زیبا و شنیدنی.. قسمت دوم @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴امیرالمومنین علی علیه‌السلام: اگر خواهان خودسازی هستی باید صرفه جویی قناعت و کم خواهی را پیشه کنی. 📙تصنیف غررالحکم ص۲۳۷ @ranggarang
🌼 درخواست اعضاء بدن از انسان امام سجاد (عليه السلام) فرمود : 🖋 زبان آدميزاد ، هر روز به اعضاى او نزديك مى شود و مى گويد : چگونه ايد؟ آنها مى گويند : اگر تو ما را به خودمان واگذارى ، خوب هستيم! و مى گويند : از خدا بترس و كارى به ما نداشته باش. و او را سوگند مى دهند و مى گويند : ما فقط به واسطه تو پاداش مى يابيم و به واسطه تو ، مجازات مى شويم... 📚 خصال ، ص6 ، ح15 @ranggarang
امام صادق عليه السلام : هر كس يك شبانه روز بر او بگذرد و نماز هاي پنجگانه را بخواند و در هيچ يك 《 قل هو الله احد》 قراءت نكند به او گفته مي شود اي بنده خدا از نماز گزاران نيستي و فرمود : هركس سه روز بر او بگذرد و اين سوره را نخواند رشته ايمان از گردنش كنده مي شود و فرمود : اگر يك هفته اين سوره را نخواند و بميرد بر دين ابولهب مرده است 📚عقاب الاعمال ص ٢٨٢ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیکت می شوم بوی می آید دور که می شوم صدای بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟ لنگر بیندازم و کنم یا بردارم و دلبری کنم ؟ @ranggarang