حکایت_طنز
🐓🦁خروس و شيرى باهم رفيق شده و به صحرا رفته بودند .
شب که شد خروس برای خوابيدن روى يک درخت رفت و شير هم پاى درخت دراز کشيد . 🦁
هنگام 🐓صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد .
🐺روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت:
بفرمائيد پائين تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانيم!🙊
🐓خروس گفت : همان طورى که مى بينى بنده فقط مؤذن هستم ، پيش نماز پاى درخت است او را بيدار کن ..
روباه که تازه متوجه حضور شير شده بود ، با غرش شير پا به فرار گذشت .🦁
خروس پرسید : کجا تشريف مى بريد؟ مگر نمى خواستيد نماز جماعت بخوانيد؟ روباه در حال فرار گفت : دارم مى روم تجدید وضو کنم !😂😂
دشمنان جمهوری اسلامی ایران بدانند
که شیران زیادی پای این انقلاب آماده جانفشانی هستند و الکی دور ور ایران پرسه نزنند تا نیاز به تجدید وضو پیداکنند.😂
@ranggarang
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_بیستم🎬:
روح الله ساعت ها فکر کرد و تنها راه نجات از دست حمله شیطانک ها را کشتن ملک اصلی آنها که همان ملکه عینه بود، می دانست. پس قاضی الجن را احضار کرد، شکایتش را از دست اذیت و آزارهای ملکه عینه ابراز کرد و حکم جهاد با ملکه عینه را از قاضی الجن گرفت.
سپس به لشکری بزرگ از اجنه علوی امر کرد تا به جنگ با ملکه عینه بروند.
دقایق و ثانیه ها به کندی می گذشت، روح الله روی سجاده نشسته بود و مدام ذکر و قران به لب داشت و گوشش به زنگ بود.
بالاخره بعد از گذشت ساعتی، همان پیرمرد نورانی به خدمت روح الله رسید و مژدهٔ نابودی ملکه عینه را به او داد.
روح الله همانطور که تسبیح به دست داشت، دستانش را بالا برد و خدا را شکر کرد و سر به سجده نهاد، اما همچنان حضور و عطر پیرمرد را حس می کرد.
پس از دقایقی سر از سجده بلند کرد و رو به روحانیت علوی گفت: من واقعا از شما ممنونم، آیا در این جنگ تلفاتی هم دادیم؟!
پیرمرد آه کوتاهی کشید و گفت: نزدیک به یک میلیون اجنه علوی کشته شدند اما در مقابل ملکه عینه و صدها میلیون اجنه شیطانی که همه خدمتگزار ملکه عینه بودند نابود شدند.
بغضی سنگین به گلوی روح الله نشست و برای روحانیت های علوی که در این جنگ کشته شده بودند باران چشمانش شروع به باریدن کرد، هر چه گریه می کرد سبک نمی شد و آنقدر گریست که متوجه نشد کی خوابش برد...
صدای روح بخش اذان در فضا پیچید و روح الله همزمان با صدای اذان از خواب بلند شد، از جا برخواست و خودش را روی سجاده دید، باز به یاد ساعاتی قبل افتاد، چقدر سخت و نفس گیر بود، برای گرفتن وضو به سمت سرویس ها رفت..
نماز صبح را خواند و مشغول تعقیبات نماز بود که متوجه شد گوشی اش زنگ می خورد، سجاده را بهم آورد و به سمت میز عسلی کنار مبل رفت، نگاهی به صفحه گوشی انداخت، باورش نمی شد ، یکی از اساتیدی بود که در علوم غریبه او را راهنمایی می کرد.
روح الله با تعجب تماس را وصل کرد، اخر این وقت صبح سابقه نداشت..
روح الله با صدای گرفته گفت: سلام استاد، صبح به خیر...
استاد که با صدایی سرشار از هیجان گفت: سلام، ان شاالله حالت خوب باشه، ببخشید این موقع صبح مزاحم شدم، اما خبر مسرت بخشی بود که حیفم اومد بهت نگم
روح الله لبخند کمرنگی زد و گفت: نفرمایید استاد، شما مراحمید، اتفاقی افتاده؟!
استاد با لحنی ملکوتی گفت: بله اتفاق افتاده اونم چه اتفاقی...دیشب به من خبر رسید که در آسمان ها بین روحانیت های علوی جشنی بزرگ برپا بود، انگار جنگی بین اجنه در گرفته و یکی از دختران ابلیس که سهم بزرگی در گمراهی انسان ها داشته و تقریبا میشه گفت یکی از بزرگترین ابلیس های جادوگری بوده که اغلب جادوگران برای سحر و طلسم به او متوسل میشدند به درک واصل شده، این ابلیس نامش ملکه عینه بوده، الان باید بگم دست خیلی از ساحرانی که موکلشون این ابلیس بوده از سحر و جادو کوتاه شده و ....
روح الله دیگه حرفهای استادش را نمی شنید و دوباره گریه اش شروع شد و این اشک ها، هم اشک شوق بود و هم دلتنگی...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفرین به این اثر زیبا و تمیز
چرا باید رأی بدهیم
خلاصه شده در سی ثانیه
.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سلفی در بیت رهبری
🔹 خبرنگاران خارجی رأی دادن حضرت آیتالله خامنهای را چگونه به جهان مخابره کردند؟ 🇮🇷🌅🇮🇷💥🇮🇷
@ranggarang
📌 آخرالزمان و غربال با شناسنامه
🔹 یه زمانی جوانانی شناسنامه تغییر میدادند تا برن جون بدن برای اسلام و انقلاب و اما الان عده ای شناسنامه بر نمیدارن برن یه رأی بدن در صورتی این شناسنامه در امتداد همان شناسنامه هست
🔻 به راستی امروز با حضور خودمان اگر جواب خون🩸اونا رو ندهیم یک روز باید جواب آنها در قیامت بدهیم.
◇ به عشق امام زمان و شهدا رای میدهم
#ایران_قوی
@ranggarang