خوشبختی یعنی:
واقف بودن به اینکه هر چه
داریم ،از رحمت خداست
خوشبختی؛
رسیدن به خواسته ها نیست
بلکه لذت بردن از داشته هاست
•❤️•
قیمت دلت ❤️ رو اینجوری محک بزن
چقدر اشتیاق داری کارهات
تموم شه و با خدا خلوت کنی؟!
اگه دلت برای تنها شدن با خدا
پر میزنه،یعنی قیمتیه!💎
‹استادشجاعی
•❤️•
مثل کبریت کشیدن در باد...
زندگی دشوار است...
من خلاف جهت آب شنا کردن را،
مثل یک معجزه باور دارم...
آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد
هرچه باداباد
#سهراب_سپهری
•❤️•
#توکل🌱
در هواپیما آرام میگیری...
در حالی که نمی دانی خلبان آن کیست.
در کشتی آرام میگیری...
درحالی که نمی دانی ناخدای آن کیست.
پس چگونه در زندگی ات آرام نمی گیری؟
در حالی که می دانی مدیر و مدبر آن خداست.
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
هــرکــس بــر خــدا تــوکــل نــمــایــد
خــدا او را کــفــایــت مــیکنــد.
بعضی شبا هستن که احساس میکنی یه سنگ سنگین گذاشتن رو قلبت...
ولی خدا هست غمت نباشه...!!😊
•❤️•
تا به حال شده از کسی که عاشقش هستی متنفر شده باشی؟
ترسناکترین حسِ دنیاست
چرا با آدم کاری میکنند که چنین احساس ترسناکی را تجربه کنی؟ 🚶♀
•❤️•
#عشق
یکیم باید باشه
که هر وقت نگات کرد
مثل #بهجتدهلوی بگه :
نظر کنم به تو،
نازم به انتخاب خودم 😍
•❤️•
اگر نمی تونید کاری در موردش انجام بدید،
رهاش کنید. اسیر چیزهایی نباشید که نمی تونید تغییرش بدید
•❤️•
ارزش خدمت به مادر
✿ دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم!
همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ!
ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم.
قدر پدرها ومادرهارو بدونیم
•❤️•
اقای نیامده ی من تصدقتشوم
سنشهادتبھکودکانرسیدھ😭😭
قصدآمدننداری؟
دارد زمان آمدنت دیر میشود😔
امیدغریبانتنها...
#أینصاحبنا🌱