فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ﴿۷﴾
🔸 البته آنهایی که به لقاء ما دل نسبته و امیدوار نیستند و به زندگی پست دنیا دلخوش و دلبستهاند و آنهایی که از آیات و نشانههای ما غافلند.
🔅 أُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۸﴾
🔸 هم اینانند که عاقبت به کردار زشت خود در آتش دوزخ مأوی گیرند.
💭 سوره: یونس
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی #سرنوشت 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت🌱
اون روز و روزهای بعد سبحان بیتوجه به کیمیا و البته غمگینتر از هر روز به کلاس میومد
ترمهای آخر بود و کسایی که برای امتحان تخصص آماده میشدند سخت مشغول مطالعه بودند
کیمیا و میلاد کارهای اداری و آزمایشات خود را دادند و بالاخره برای دوم تیر ماه وقت محضر گرفتند
قرار بود فقط خانواده هر دو طرف و چند تا از دوستهای کیمیا در محضر باشند
میلاد مهربانتر از همیشه به دنبال کیمیا اومد تا مثل همه خرید نامزدی برن
برای خرید انگشتر و یک دست لباس سفید
باهم راهی پاساژ شدن
هر بار که میلاد با کیمیا تنها بود با شک و تردید به کیمیا نگاه میکرد
شاید باورش نمیشد که همچین جواهری به دست آورده
برای خرید یک ست حلقه ساده با یک جفت ساعت ست برداشتند
_بریم یک دست لباس هم بخری
_لباس دارم
_ این فرق میکنه
_باشه حالا که تو میخوای بریم
_اون مغازه رو میبینی به نظرت اون پیرهن چطوره
_زیادی باز نیست
_من دوست دارم برام لباسهای باز بپوشی
_ آخه ما میخوایم بریم محضر
مراسم نامزدی نداریم که
_باشه برای محضر اونی که خودت میخوای رو بخر
ولی منم اینو برات میخرم
میشه بیای پروش کنی
کیمیا خجالت زده احساس کرد لای منگنه مونده
میگفت نه میلاد ناراحت میشد و اگر قبول میکرد خودش معذب بود که همچین لباسی رو بپوشه
هنوز محرم هم نبودند که همچین لباسی رو کیمیا بپوشه
به ناچار قبول کرد
فروشنده که یک جوان چشم هیز بود نگاهی به کیمیا کرد و گفت
_این سایز مناسب شما است بفرمایید
و به دختر جوان که اونجا کار میکرد گفت
که خانوم رو به سمت پرو راهنمایی کنید
میلاد همراه کیمیا سمت پرو رفت
کیمیا کلافه در رو بست و لباسهاش رو درآورد که در زده شد
با احتیاط جواب داد
دختر فروشنده گفت
/ عزیزم اگه لباس زیر مناسب نداری برات چسب مخصوص بیارم تا مدل لباس کاملا معلوم بشه
_نه لازم نیست
پرو میکنم دیگه عروسی نمیرم که
دختر با گفتن هر جور راحتی به سمت مرد فروشنده رفت
میلاد خیره به در پرو بود که دلش طاقت نیاورد
جلو رفت ضربه کوچیکی به در پرو زد
کیمیا که فکر میکرد باز هم دختر فروشنده است لای درو کمی باز کرد و گفت
_ باز مشکل چیه
با دیدن میلاد که خنده به لب نگاهش میکرد خواسته رو ببنده که میلاد مانعش شد
در رو باز کرد و به لباسی که فیت تن کیمیا بود با ذوق و شوق نگاه کرد
کیمیا معذب خودش رو کنار کشید و گفت بزار درو ببندم خوب نیست
میلاد نذاشت ادامه حرفش رو بزنه
میدونست باز هم حرف محرم و نامحرمی رو میخواد پیش بکشه
دستش رو جلو آورد که کیمیا قدمی عقب رفت و جدیتر از همیشه گفت
_ میلاد خواهش میکنم برو بیرون من دوست ندارم تو منو اینجوری ببینی
میلاد که خاطره رستوران یادش اومد و گفت کاریت ندارم کیمیا بزار زیپشو بکشم برات
کیمیا معذب پشت به استادش ایستاد و میلاد با لذت دستی به شونههای لخت کیمیا کشید و بوسهای به پشت گردنش کرد گاز ریزی برداشت که کیمیا سریع واکنش نشون داد
برای همینم بیخیال ادامه شد زیپ رو بست و سریع بیرون آمد و گفت کاملاً اندازه است مبارکت باشه
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تجربه_اعضا ❤️
سلام دوستان برای #ناخن که توی گوشت میمونه و خیلی دردناکه باید بگم میتونید از نانوایی ی چونه خمیر بگیرید بعد اون خمیر تقسیم کنید و چند شب اونو با قند آسیاب شده رو انگشتتون بذارید
روی خمیر آرد بپاشید چون #قند اون شل میکنه بعد با ی دستمال ببندید #خمیر باعث میشه #عفونت ناخن بیرون کشیده بشه و خوب میشه البته چند بار امتحان کنید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c**
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
ارسالی_اعضا❤️
سلام عزیزم برای خواهری که تازه ازدواج کرده و احساس میکنه عباداتش کمرنگ شده.👇
خواهر گلم ،غسل جنابت برای نماز و روزه و مس قرآن و چند تا کار دیگه واجبه ولی برای خوندن دعا و صلوات مستحبه.
کلا برای عبادات واجب،واجبه.
اگه نتونستی سریع غسل کنی،حتما وضو بگیر ،وگرنه خوردن و خوابیدن هم در حال جنابت بدون وضو مکروهه.
به نظرم برای تنوع یه کم موهاتو کم کن،شاید خوشت اومد!☺️
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#همفکری ❤️🌺
سلام فاطمه جون.ممنونم بخاطر زحماتت
دوست عزیزی که سر خواهرزادشون عفونی شده .دود عنبر نسای اصل بهش بده البته چندین بار.ان شاالله خوب میشه
🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃
سلام بر دوستان وفاطمه جان عزیزم دوستی که سره پسره خاهرش جوش چرکی زده عزیزم حتما پیش ی دکتر طب سنتیه خوب برو چون تجربه ثابت کرده به من که اینجور مریضی یا رو اونا بهتر درمان میکنن-ومن قبل شنیده بودم که سه و۴ حبه سیر رو با ی پارچ اب جوشوندن وسرو باهاش شستن-ویا سرکه سیب طبیعی را با اب رقیق کردن و سر راشستن خوبه phپوست رو نی یاره پایین وجوش ازبین میره-ولی ی مدل مریضی ام هست که انگاری انگل وکرمه حلقویه-باعث عفونت میشه-که اگه ی دکتر طب سنتی بری زود ان شاالله جواب میگیری-با آرزوی شفای همه مریضان-التماس دعا
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام عزیزم خوبید فاطمه جان خواهش میکنم پیام من را سریع بزارید توی کانال خانواد ه ای هستن دخترش وسواس خیلی شدید دارد زندگیشون مختل شده خواهشن دوستان اگر میتونن راهنمایی کنند یا دکتر خوب توی قم وتهران معرفی کنند اجرتون با حضرت زهرا سلام الله علیها
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#همفکری ❤️🌺
سلام ممنون از فاطمه خانم برای زحماتی که میکشید برای خانمی که دکتر جراح فک میخواهند بهترین دکتر دکتر قریشیان است
🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃
سلام خانمی که دکتر فک وصورت میخواست در اصفهان دکتر مشکل گشا توگوگل بزنید آدرس میاد خیلی خوب
🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃
فاطمه خانم سلام .براخانمی که جراح فک وصورت براپسرشون میخواند دکترسید مهدی قریشان کارشون حرف نداره مطبشون دروازه شیراز اول خیابان سعادت اباد کنارشهرداریه
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#استوری
وفات حضرت عبدالعظیم الحسنی علیهالسلام تقدیم شما
رویای زندگیم
یار همیشگیم
صلی الله علیک یا سید الکریم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت۴ مامانم گفت از کجا معلوم سهیلا رو بپسندند ؟ بابام سرشو انداخت پایین و گفت از خداشو
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
قسمت۵
راه هم که میرفت مث تشنجیا بود که کج و معوج راه میرن
مادر متین گفت این پسر منه
22سالشه
عقلش سالمه تویه تصادف اینجوری شده
شاید نتونه کار کنه اما وضع ما بد نیست تا اخر عمر تامینش میکنیم
نمیخوام مجبورت کنم الان جواب بدی
خوب فکراتو بکن تا بعد پشیمون نشی
زندگی کردن با یه ادم معلول یکم سخته میدونم
واسه همین توقع ندارم که حتما قبول کنی
هیچی نمیگفتم سرم پایین بود
چایی شونو که خوردن پاشدن گفتن دیگه رفع زحمت میکنیم فکراتو بکن خبر بده
گفتم چشم
رفتم وایسادم بیرون واسه بد رقه
مادرش دست متین و گرفت و گفت متین جون مامان اینم ثریا خانم که برات گفتم
گفتم اما اسم من مادرش اشاره کرد چیزی نگم
متین با لکنت گفت سلام ثریا خانوم
نمیتونست درست حرف بزنه یه جوری صدا از ته گلوش در میومد و با لکنت حرف میزد
برد متین و سوار ماشین کرد و اومد گفت از بچه گی دلش میخواسته اسم زنش ثریا باشه
گفتم اسم شما ثریاست که اگه قبول کردین ثریا صدات کنه
رفتند
حس میکردم دیگه توان وایسادن ندارم
رفتم تو اتاق و بی حال افتادم
حوصله نداشتم هیچ کس در باره شون نظر بده و حرف بزنه
نمیدونستم میخوام چیکار کنم
مطمئن بودم متین تو تصادف اینجوری نشده
مطمئن بودم مادر زاد معلول بوده
ساده بودم اما نه در اون حد که اینچیزا رو نفهمم
مادرش میگفت عقلش هیچ مشکلی نداره اما من مطمئن بودم عقلش هم مشکل داره
از حرف زدنش مشخص بوداز اینکه مث بچه ها باهاش رفتار میشد
از اینکه به هوای یه ارزوی بچه گی که میخواسته اسم زنش ثریا باشه به من میگفتن ثریا
نمیدونستم خونه ی بابام بمونم و بترشم بهتره یا اینکه با یه ادم معلول زندگی کنم؟
باید فکرامو میکردم
از اتاق اومدم بیرون
هنوز حرف پولداری و با کلاسیه خواستگارم بود
یکی از خواهرام میگفت متین خیلی خوشگل بود
اون یکی میگفت چه فایده که مث خلا بود
بابام عصبانی شد که هیچی نگین
سهیلا باید تصمیم بگیره نه شما ها
باز یکی از خواهرام میگفت دیدی ماشیناشونو؟
یعنی خونشون چه شکلیه حتما مث قصر میمونه
وای سهیلا اگه زن این پسره بشی ما هم میایم خونتون
اون یکی میگفت اما سهیلا خیلی زشت و بی کلاسه
اما اینا خیلی با کلاسن شاید اصلا اونا نپسندند سهیلا رو
چند روز با خودم کلکل میکردم
هرچی مامانم میپرسید بالاخره تصمیمت چیه میگفتم هنوز به نتیجه نرسیده
هی خودمو گول میزدم
میخواستم خودمو راضی کنم که پسره به اون بدی هم که فکر میکنم نیست
اما میدیدم دارم خودمو گول میزنم
گفتم بیاد با هم حرف بزنیم بعد تصمیم میگیرم
دوباره اومدند
این بار گل و شیرینی هم اورده بودند
با متین رفتم تو اتاق
نمیدونستم چی میخوام بهش بگم
یکم نگاش کردم عین یه بچه ی معصوم نگام میکرد منتظر بود حرف بزنم
گفتم خوبی متین؟
گفت بله ثریا خانوم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
☫بِسْـــــمِالـلَّـهِالرَّحْـمَنِالرَّحِیـــــم
همه میروند و نمیدانند با خود چه میبرند.
خُنُک آن که دفتر هستیاش را بگشود و از روزنامه کارهایش آگاه شد و چون هر کسی کشته چند ساله زندگیاش هست، دلمردگان از مرگ هراس دارند و از کشتزار خود بیزارند و زندهدلان از کشت خود سپاسگزارند و به پروردگار خود امیدوار.
📔نامه ها برنامه ها
عـــــلامه ذوالفنـــون #حســـن_زاده_آمــلی
📚متن دروس و شرح دستورالعملهای عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوالفنون
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c