فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دلتان چوب بزنید که ببینید
از کجایش خاک بلند میشود!
واژگونش کنید تا ببینید
چطور می افتند آن دسته از
بی ثبات هایی که جا خوش کردند
بشوییدش که ببینید
چقدْر سیاهی روان میشود،
ادم هایش را جابجا کنید تا ببینید
زیر سرشان چه پنهان شده
خالی کنید بی مصرف هایِ بلا استفاده ای
را که سالهاست که قلبتان را اِشغال کردند
شما در خانه تانُ
قلبتان در شما زندگی میکند!
باور کنید تکاندن دلهایتان
واجب از از خانه هایتان است.
“اسفند را دلتکانی کنید”
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام و عرض ادب به مدیر محترم گرو و همه ی همگروهی های عزیزم از مدیر گرو خواهش میکنم
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام و عرض ادب به مدیر محترم گرو و همه ی همگروهی های عزیزم از مدیر گرو خواهش میکنم
که پیام من رو بزارید تو گرو تا خواهر های عزیزم بهم کمک کنند و یک راهی جلو پام بزارنند
خیلییییییی دلم تنگه من یک زن ۳۸ ساله هستم یک شوهر روانی دارم نه ساز ش میکنه نه طلاقم میده هر روز
فوش وکتکم میزنه بهم میگه گم شو بیرون من پدر مادرم ندارم 😭😭
خونه برادرم میرم شوهرم برادرم رو تهدید کرد که چرا زنم را خونه راه میدی
و تهدیدش کرد که دخترش میدوزده بهش تجاوز میکنه و دیگه برادرم راه بهم نمیده
و یکبار هم خونه خاهرم رفتم به شوهر خاهرم گفت میرم ازت شکایت میکنم
که زنم را بردی خونه باهاش خوابیدی😭😭
خواهرم هم دیگه ترسید و بهم راه نمیده و میترسم برم ازش شکایت کنم و
درخاست طلاق بدم جای را برای خواب ندارم و بیام خونه خودم خب منو میکشه من چکار کنم😭😭
خانه بهزیستی که بهش میگن خانه ۰ ام چجوری باید برم😭😭 خاهش میکنم کمکم کنید
فقط راه جلو پام بزارید چجوری از دست این مرد روانی جونم را بردارم و برم یک جای ام 😩
همین الان بیرونم کرده از خونه توی انباری نشستم دارم از سرما میمیرم😭😭
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 داستان واقعی #حق_الناس #قسمت_دوم 😰توی خواب دیدم که از دور یک آتیش دیده میشه جلو ر
داستان واقعی #حق_الناس
#قسمت_سوم
😭گفتم چرا تو این وضعیت هستی...؟
😔گفت مهدی جان چی بگم بخدا همیشه به فکر این روز بودم ولی دونفر به گردنم حق دارند.....
😔حق الناس رو نمیشه کاری کرد حالا اینجا منو بستند تا روزی که اونا حلالم نکند آزاد نمیشم و یا باید تا روز حساب رسی اینجوری بمونم تو رو خدا مهدی دونفر هستند بگو حلالم کنند....
😭گفتم دونفر کیا هستند؟
همش میگفت دو نفر چندین بار پرسیدم اسمشون چیه کی هستند ولی همش تو جوابم میگفت دونفر فکر کنم خواست خدا نبود که اسمشونو بهم بگه....
👌🏼ولی یک لحظه که اجازه دادند اسم ها رو بگه فقط فرصت کرد بگه اوستا رحمان
🔸خبر داشتم که تازگی از شریک مغازش که اسمش اوستا رحمان بود جدا شده بودند ولی خبر نداشتم که تو جریان جدا شدنشون یکم خرد حساب باهم داشتند...
👈🏼خلاصه نذاشتن اسم نفر بعدی رو هم بهم بگه فقط چندین بار فریاد زد اوستا رحمان و بعدش یهو از خواب بیدار شدم.....
😰وای خدای من چه خوابی بود تمام تنم داشت میلرزید هم از ترس هم از خوشحالی که هنوز زنده هستم
😭دلم میخواست از خوشحالی فریاد بزنم ولی وقتی یاد جهنم و دامادمون افتادم کلی گریه کردم نفسم بند اومده بود اشکام مثل سیل جاری شدند....
😓هیچ وقت اینطور گریه نکرده بودم خدایا ما چقدر غافلیم از اینکه واسه چی اومدیم این دنیا و عاقبتمون به کجاست
🤔نشستم و کلی فکر کردم حس میکردم یکی تو دلم داره دلداریم میده و میگه اشکالی نداره از این به بعد جبران کن تو که هنوز فرصت داری....
😔به همه گناهانی که کردم فکر کردم دیدم که چقدر من گناهکارم خدایا یعنی اگه توبه کنم منو می بخشی همون صدای تو دلم گفت به ی شرط که جبران کنی...
🗯بعدش فکر کردم حالا واسه دامادمون و حسن آقا چیکار کنم خدایا چه عذابی دارن میکشند
🚿رفتم حمام کردم و اومد رو جا نماز گفتم خدایا من قول میدم جبران کنم تا حد توانم ولی خدایا کمکم کن خدایا ی امتحان ساده ازم بگیر ولی جایزش میخوام این باشه که گناهانم رو پاک کنی و روزی که بر میگردم پیشت رو سفید باشم....
📿نمازم رو خوندم ولی چه نمازی خدایا یک باره دیگه همچین نمازی رو قسمتم بکن فکر کنم هر کس یک بار تو عمرش همچین نمازی بخونه و بعدش بدون گناه بمیره والله اعلم بهشتی خواهد بود...
💥با تمام وجود نماز رو میخوندم در حالی دامادم و جهنم و حسن آقا رو در اطراف خودم و خدا رو روبروی خودم حس میکردم مثل بچه ای بودم که روبروش مادرش با آغوشی باز منتظرش که بچش بپره تو بغلش خلاصه نمازم و دعاهام که تموم شد صبحانه خوردم و رفتم سراغ اوستا رحمان.....
🌸 ادامه دارد....
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال رنج کشیده ها
🍃🍃🍃🌼🍃
*
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری❓
سلام فاطمه خانم خواهش میکنم پیام منم بزارید کانال بلکه ی راهی پیدا شد
۲۰ ساله ازدواج کردم همیشه تو زندگیم گره بوده حتی کوچکترین اثاثی بخوام برا خونه بخرم جون به لب میشم امسال شوهرم بیکار بوده چند وقته میخواد تاکسی بخره جور نمیشه .دعا ..ذکری.. بلدید بگید خواهش میکنم واقعا درمانده شدم😔
درضمن کانالتون خیلی خوبه هم سرگرم میشیم هم تجربه کسب میکنم . خدا عمر با عزت بهتون بده🤲
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ارسالی_اعضا
چسبندگی نخاع پسربچه افغانستانی دیروز عمل شد و امروز بعد از ۱۲ سال راحت راه می رود.
به راه رفتنش دقت کنید، شما هم حالتان خوب می شود.
عرفان که از مهاجران افغانستانی به ایران است به صورت مادرزاد دارای مشکل چسبندگی نخاع بود و تا امروز نمی توانست به خوبی راه برود. پدر ندارد و با مادرش در ایران سکونت دارد.. دکتر مهدی خواجوی جراح مغز و اعصاب خودش او را در خیابان پیدا کرده و با هزینه شخصی او را عمل کرده است.
#انسانیت
#مهربانی
#این_است_مسلمانی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#داستانک
همین یکساعت پیش، تصمیم گرفتم بیرون بروم که هم عینکم را که شکسته بود و تعمیر شده بود از چند خیابان آنطرفتر تحویل بگیرم، هم در برگشت نان تازه و پنیر و چند چیز دیگر بخرم. رسیدِ عینک که باید در کیفم میبود، نبود!
ده دقیقه به دنبال آن گشتم و با قدری تاخیر از خانه بیرون زدم.
نانوایی پول خرد نداشت که به من برگرداند. این پول خرد را برای یک خرید از مغازهی دیگری که میدانستم کارتخوان ندارد لازم داشتم، به هرحال مجبور شدم تغییر مسیر بدهم و به جای دیگری بروم.
جایی که همیشه پارک میکردم جا نبود، قدری صبر کردم. جا که پیدا شد، خواستم با دندهعقب پارک کنم، دیگری آمد جای مرا گرفت. مجبور شدم ماشین را جایی دورتر پارک کنم که از مغازهای در آن سوی چهارراه پنیر بگیرم.
چراغ عابر هم قرمز شد و مجبور شوم باز هم قدری بیشتر معطل بمانم و نهایتا موفق شدم پنیر بخرم.
در برگشت، پنیر در دست، از خط عابر میگذشتم که زن میانسالی از روبرو آمد و گفت: یتیم در خانه دارم. این را به من میدهی؟
گفتم نه. ببخشید.
چند قدم جلوتر رفتم. زنجیرهی حوادث را مرور کردم. داستان همین بود! پنیر قرار بود به او برسد. روزی او این بود. شاید دعایی کرده بود. شاید دل کودکش پنیر خواسته بود. هرچه بود، اوستاکریم من و نانوا و رسیدِ عینک و چراغ قرمز را ردیف کرده بود برای همین کار. به شتاب برگشتم و زنجیره را کامل کردم.
رفیقی بازاری داشتم که این حقیقت را خیلی خوب فهمیده بود و میگفت: «ببین فلانی، اوس کریم یک نظر بکنه حله! »
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
داستان واقعی #حق_الناس #قسمت_سوم 😭گفتم چرا تو این وضعیت هستی...؟ 😔گفت مهدی جان چی بگم بخدا
داستان واقعی #حق_الناس
#قسمت_چهارم
💠همه جریان رو برای اوستا رحمان تعریف کردم اوستا رحمان اشکهاشو پاک کرد استاد رحمان هم انسان پاک و با خدایی بود...
🔸و گفت آقا مهدی همونطور که خودت و همه میدونند حسن آقا خیلی آدم با خدایی بود حتی آزارش به یک مورچه هم نمیرسید ولی تو حساب کتابمون وقتی داشتیم جدا میشدیم 250 هزار تومن من رو نداد...
😔خیلی هم بهش گفتم که این ظلمه در حق من ولی ایشون جواب نداد دیروز هم خانوادش تو قبرستان جلومو گرفتند و به زور گفتند که باید حلالش کنم.....
💷ولی خودت میدونی حسن آقا یک آدم میلیونر بود و منم یک کارگر با پنج تا بچه و به این پول خیلی محتاجم هر چند که دیروز گفتم حلالش کردم ولی حلالیت که زورکی نمیشه که باید حق منو بچه ها مو بدن بعدش گفتم اوستا رحمان موندم اون یک نفر دیگه رو از کجا پیدا کنم....
😊گفت نگران نباش واسه همین فقط منو گفته چون من اون یک نفر دیگه رو هم میشناسم....
👌🏼اوستا رحمان گفت نگران نباش اون یک نفر رو هم من میشناسم پرسیدم تو رو خدا کیه جریان چیه...
😔بحث سر سه هزار تومن بود که باید حسن آقا به راننده سه چرخه ای میاد که نداده بود و اون راننده سه چرخه هم گفته بود باشه حسن آقا حقم رو نده ولی خدا شاهده سر همین سه هزار روی پل صراط حلالت نمیکنم.
😭اشک از چشام سرازیر شد خدایا ما چقد غافلیم و تو چقد حسابت دقیق ما چقد فراموش کاریم و تو چقد دانا و حکیم و عادل هستی.
😓از یک طرف هم ناراحت بودم که یک انسان باخدا همچون حسن آقا که تو این دنیا میلیونر بود تو اون دنیا کارش لنگ 253 هزار تومن خدایا چه درس بزرگی داری به من دانش آموز ابتداییت میدی...
🔸گفتم اوستا رحمان نگران نباش میرم با برادر ها و خانم حسن آقا حرف میزنم پول رو ازشون میگیرم تو زحمت اون سه هزار تومن راننده سه چرخه رو هم باید بکشی چون من نمیشناسمش....
😊با کمال میل قبول کرد منم شب رفتم خونه حسن آقا کلی مهمون داشتند ولی هر جور شده یکی از برادرای حسن آقا و خانمش رو صدا کردم اون یکی اتاق و کل خواب و جریان رو همونطور که تا الان برای شما دوستان تعریف کردم بازگو کردم..
😭هر دو خیس اشک شدند برادر حسن آقا و خانمش هر دو با بهم گفتند که 253 هزار چیه ما حاضریم میلیونها میلیون بدیم برای حلالیت طلبی حسن اقا
خیلی خوشحال شدم و رفتم خونه....
😔فردا استاد رحمان با ناراحتی تمام بهم زنگ زد گفت دستت درد نکنه آقا مهدی واسمون شر فرستادی دم مغازه گفتم منظورت چیه استاد رحمان گفت داداشای حسن آقا اومده بودند دم در مغازم کلی حرفهای تند و رکیک بهم گفتند....
😔و دوباره به زور ازم حلالیت گرفتند و ابرومو هم جلوی در و همسایه بردند و همه رو از موضوع آگاه کردند......
🌸 ادامه دارد....
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال رنج کشیده ها
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام عزیزم
یه خانمی از اختلاف سنی با همسرشان ناراحت بودن و میگفتن من میخوام شوهرم ناز نوازشم کنه ولی اون سنش بالاس و نمیکنه.
میخواستم بهشون بگم خواهرمن این حرفا بیشتر توی فیلمها و کتابهای عاشقانه هست نه توی زندگی واقعی.توروخدا اینقدر آهنگ و فیلم که همشون دروغی هستن گوش ندید.
زندگی واقعی هممون کم و بیش مثل شماست.اوقات خوش خودتون و اون علی بیچاره و دختر نازتونو واسه یه مشت هنرپیشه و خواننده و نویسنده خراب نکنین.شاکرباشین وقدردان اول خدا بعدم شوهرنجیب خوبتون باشین خواهرم❤️یاحق
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c