eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.3هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
برادرشوهرش میگفت که تاحالا اتفاق نیفتاده بود! پرونده جریان داشت،خیلییییییی بی پروا حسن و سمیرا همو‌
دختر بزرگ سمیرا میسوخت و بال بال میزد برای پدر از دست رفتش... زیر لب میگفت میدونم کی بابامو کشته!نگو از ارتباط مادرش با حسن خبر داشته مرگ اقا رضا نقل محافل شده بود!هرکس ی چیزی میگفت... ی نظری میداد... چیزی که واضح بود و همه متحدالقول میگفتن این بود که رضا حقش نبود!!!! این مرگ حق اقا رضا نبود!پاک بود...خونش پای قاتلو میگیره حسن بازداشت شد ازش بازجویی کردن،گفته بود چون بیوه ی رضا بود و میخواستم کم و کسر نداشته باشن،سر میزدم بهشون! اما سمیرا گفته بود که رضا به حسن بدهی داشته واسه اون میومده! تناقض بین حرفاشون بود! بازداشت موقت شدن حسن تو اعترافاتش گفته بود که رضا به من بدهکار بوده! بعد که نتونست اظهاراتشو ثابت کنههههههه رد شد! تو اعترافات بعدی گفت که توی زمینی،رضا به من قول گنج داده بود! اما بالا کشیده بود و من برای گرفتن حقم با رضا درگیر شدم اما نکشتمش!!! ابروی خانواده ی سمیرا تو فامیل رفته بود پدر مادر رضا اه و ناله میکردن سمیرا رو هرروز دم در اگاهی بودن و پیگیر خون رضا! حسن و سمیرا دستگیر شده بودن اما اعتراف نکرده بودن... تا اینکه دیدن ته خطن! اعتراف کردن؛ حسن با برنامه ریزی سمیرا و بچه هاشو میفرسته خونه مامانش!میگه یا رضا رو‌میکشم یا تورو ازش میگیرم که اقا رضا باهاش درگیر میشه و چون حسن تنهایی نمیتونسته اقا رضا رو ب قتل برسونه،با همکاری یکی از دوستای سابقه دارش اقا رضا رو خفه میکنه!!! بعدش گردنش رو‌میبرن...😞 خلاصه هر سه نفر بازداشت شدن به جرم قتل عمد! هرسه اعتراف کردن خونواده رضا نمیخواستن سمیرا و خونوادشو ببینن پدر سمیرا سکته کرد و فلج شد از غصه و شوک! وقتی فهمید دخترش دامادشو‌ کشته! الان ب جرم قتل زندانه! مادرش زمینگیر شد...بچه هاشون آلاخون والاخون خونه خاله و‌دایی و عمه و عمو‌ بودن... قاتل اصلی حسن و همدستش بودن ک ب اشد مجازات یعنی اعدام محکوم شدن سمیرا معاونت در قتل،اونم اعدام... و‌ اما سرنوشتشون: حسن بعد از اومدن اومدن حکم اعدامش،خودشو تو زندان کشت،خودکشی کرد... همدستش بعد از ۲سال،اعدام شد  واما سمیرا... تو کل فامیل بی احترام شد،بچه هاش کلی سختی کشیدن! اولش همه اولیای دم‌ میگفتن اینم اعدام! اما بخاطر بچه هاش صرفا گفتن که از قصاص گذشتن و با هزارررررررر بدبختیییییییی و دعوا رضایت دادن! سمیرا بعد از ۳سال حبس اومد بیرون از زندان... هنوزم رابطشون با خانواده پدریشون قطع و اونا سمیرا رو قاتل اصلی برادرشون میدونن. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
4_5949402742962262279.mp3
6.89M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🎶 🎙     🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام عزیزم وقتت بخیر من مشکل ازدواج داشتم و از این موضوع ناراحت بودم...بعد امسال شب نهم محرم توسل کردم به باب الحوائج قمر بنی هاشم و ازشون خواستم کمک کنم و چند روز بعد یه خواستگار خوب پیدا شد😍 خواستم بگم همیشه امیدوار باشید و دست توسل به این خانواده بزنین مطمئنم هیچ وقت ناامیدمون نمیکنن... دوستتون دارم⚘ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌼چرا امام زمان را نمی‌بینیم؟ ✍ روزی از عارفی سؤال شد: «چرا ما امام زمان را نمی ‌بینیم؟» عارف گفت: «لطفا برگردید و پشت به من بنشینید... شاگرد این کار را انجام داد. آیا الان می‌توانید مرا ببینید؟» شاگرد عرض کرد «خیر! نمی‌توانم ببینم.» عارف فرمود: «چرا نمی‌توانی من را ببینی؟» شاگرد گفت: «چون پشت من به شماست.» عارف فرمود: «حالا متوجه شدید چرا نمی‌توانید امام زمان را بینید؟! چون شما پشتتان به امام زمان است.» 🔺با گناهان و نافرمانی‌ها به امام زمان پشت کرده‌ایم و در عین حال تقاضای دیدارشان را داریم... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
✨﷽✨ ✅ما صاحب داریم؛ متاسفانه شما به او اعتماد ندارید! ✍️در یکی از ماه‌ها جهت پرداخت شهریه پولی نرسیده بود، آقا سید علی (فرزند مرحوم آیت‌ الله شاهرودی از مراجع تقلید گذشته که مسئول امور مالی بیت بود) مضطرب و نگران نزد پدر می‌آید و عرض می‌کند: روز آخر ماه است، به نانوایان و داروخانه‌ها بدهکاریم، اول ماه هم باید شهریه بدهیم، پول کافی هم در اختیار نداریم! آیت‌الله شاهرودی توجهی به این گفتار نمی‌کنند و می‌فرمایند: خود امام زمان (عجل الله) این مسئله را حل می‌کنند چرا من غصه‌اش را بخورم؟! بعد فرمودند: کم اعتقادها عجله نکنید! پس از آنکه پاسی از شب گذشت و مرحوم شاهرودی بعد از صرف شام آماده استراحت بودند، ناگهان صدای کوبه درب منزل بلند شد، درب را باز کردند، پیرمردی با زبان محلی می‌گوید: با سید کار دارم، به او می‌گویند: اکنون وقت ملاقات نیست بروید صبح تشریف بیاورید اما پیرمرد بسیار اصرار می‌کند تا اینکه آقا متوجه می‌شوند و صدا می‌کنند، بگذارید بیاید! پیرمرد وارد می‌شود و دست آقا را می‌بوسد و چهارده هزار دینار به ایشان تقدیم می‌کند و می‌رود. آنگاه آیت‌الله شاهرودی رو به فرزندان خود کردند و گفتند: ای کم‌عقیده‌ها ما صاحب داریم، ولی متأسفانه شما به او اعتماد ندارید، حالا پول‌ها را بردارید و درب منزل مقسمین و طلب‌کارها ببرید. 📚مردان علم در دنیای عمل 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔴حق بزرگی که گردن ماست ✍تک تک وعجل فرجهم های صلوات هامونو مدیون امثال آقای کافی و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی هستیم که امام زمان رو تو زندگیمون زنده کردن ❤️عزیزم مهدی💚 از تولدم گفتن به من سرباز حجت ابن الحسن میگفت با این اقا حرف بزن مادر بزرگم🥺 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 قصه و عبرت... 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 قصه و عبرت... 🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✨قصهٔ واقعی مال یتیمی که در اردن اتفاق افتاد ...... مردی وفات کرد و زن جوان و فرزندش که شیر خواره بود را ترک گفت ... عموی پسر شیرخواره آمد و به زن گفت که حاضر است برای بزرگ کردن برادر زاده کمک نماید و با پول بجامانده از برادرش کار کند تا آینده او فراهم شود .. مادر قبول کرد و وکالت را به او سپرد . عمو دارایی برادر زاده را گرفت و برای کار به آمریکا رفت ، به خواست خداوند کار خوبی نسیبش شد و با زنی آمریکایی ازدواج کرد و صاحب خانواده و فرزند شد ... زنش نیز او را در چگونگی استثمار مال و دارایی اش یاری نمود و بنگاه معاملاتی فروش ماشین به راه انداختند .. او هرگز از مالی که بدست می آورد چیزی برای زن و فرزند برادرش نمی فرستاد .. آنها صاحب میلیاردها ثروت شدند . اما بیوه زن جوان و فرزندش در فقر بسر می بردند ، خداوند آنها را با مال حلال هرچند کم کرامت داده بود و پسر با تربیت و تعلیم بر اساس دین پرورده شد و به سن جوانی رسید .. عمو بعد از سالها به کشورش برگشت ....و زمینی بزرگ خرید و ویلایی عظیم بنا کرد در منطقه ای به نام ام اذنیه . سپس شرکت تجاری بزرگ ماشین را راه انداخت که در اردن نظیر نداشت . برادر زاده اش که اکنون جوانی شده بود نزد او رفت و مال پدرش را از او درخواست کرد ، اما عمو سرباز زد و‌گفت که چیزی از پدراو در نزدش نیست و او را از ویلایش بیرون کرد و تهدید کرد که دیگر پا به آنجا نگذارد . جوان با دلی شکسته نزد مادرش برگشت و‌چیزی نسیبش نشد . عمو ویلای خود را با انواع وسایل گرانبها آراسته نمود ..سپس از خانواده ی خود خواست که به اردن بیایند .. روز موعود فرارسید و خانواده اش با هواپیما به اردن آمدند و او با ماشین به استقبالشان رفت ... عمو خوشحال به فرودگاه رفت و آنها را سوار ماشین جدید و‌گرانبهایش نمود . اما در راه بازگشت به ویلا خداوند دیگر فرصتی به او نداد و تصادف کرد و همگی جان باختند ...در آن حادثه دلخراش هیچ یک زنده نماند .. واینگونه تقدیر خداوند صفحه عدالت را گشود و تنها وارث عمو همان برادرزاده تشخیص داده شد و مال به صاحب اصلی خود رسید مالی که سالها تصاحب شده بود و انسانی متکبر و قدرت طلب وسیله ای برای تامین آینده آن یتیم شد . و بین خداوند ودعای مظلوم هیچ حجابی نیست .... 👈«و خداوند تو فراموشکار نیست 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 كليپ بسيار زيبا و آموزنده حتما ببينيد قدر داشته هاتونو بدونيد...👌🏻👌🏻👌🏻 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قول هایی ندین که نمی تونین بهشون عمل کنین بسیاری از ما به سختی می‌تونیم «نه» بگیم، مخصوصاً در مورد خدمت و کمک به دیگران . از کودکی به ما یاد میدن که به دیگران کمک کنیم که البته این موضوع خوب و بسیار مهمه. اما نه زمانی که به ایثار تبدیل بشه . ما به خاطر امتناع از کمک سرزنش میشیم، اگرچه این یک حق کاملاً اساسی است که بخوایم کاری رو انجام بدیم یا نه. به همین دلیله که ما به دیگران وعده های دروغین میدیم: در ابتدا رد کردن درخواست برامون شرم آوره و سپس نمیخوایم اون رو انجام بدیم که بعدش برای ما خودسرزنشی و احساس گناه تولید میکنه. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 📚مرد جنایتکارو میوه فروش جنایتکاری که آدم کشته بود، در حال فرار با لباس ژنده خسته به دهکده رسید. چند روزچیزى نخورده بود وگرسنه بود. جلوى مغازه میوه فروشى ایستاد و به سیب هاى بزرگ و تازه خیره شد، اما پولى براى خرید نداشت. دودل بود که سیب را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدایى کند. توى جیبش چاقو را لمس مى کرد که سیبى را جلوى چشمش دید! چاقو را رها کرد... سیب را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت: «بخور نوش جانت، پول نمى خواهم.» روزها، آدمکش فرارى جلوى دکه میوه فروشى ظاهر میشد. وبى آنکه کلمه اى ادا کند، صاحب دکه فوراً چند سیب در دست او میگذاشت .یک شب، صاحب دکه وقتى که مى خواست بساط خود را جمع کند، صفحه اوّل روزنامه به چشمش خورد .عکس توى روزنامه را شناخت .زیر عکس نوشته بود: «قاتل فرارى»؛ و جایزه تعیین شده بود. میوه فروش شماره پلیس را گرفت... موقعی که پلیس او را مى برد،به میوه فروش گفت : «آن روزنامه را من جلو دکه تو گذاشتم . دیگر از فرار خسته شدم. هنگامى که داشتم براى پایان دادن به زندگى ام تصمیم مى گرفتم به یاد مهربانی تو افتادم. "بگذار جایزه پیدا کردن من، جبران زحمات تو باشد" 👤 گابریل گارسیا مارکز     🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امسال در مراسم سراسر کشور بچها بودن که میخوندن: عزیزم مهدی 💚 دانش آموزا حرفای دلشون رو با امام زمان زدن😍 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c