eitaa logo
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
1.6هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
150 فایل
• گـروه‌فرهنگی‌رانــیا🌱 • هیئت‌دختـرانه‌بنات‌الزهـرا • استان البرز، پایگاه شهیدان پناهی ‌ جزتویاری‌نگرفتیم‌ونخواهیم‌گرفت برهمان‌عهدکه‌بستیم،برآنیــم‌هنوز(: جهت ارتباط با ما ، کانال شرایط رو مطالعه بفرمائید🦋: @ranyaa_313_shorot
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورد ه‌است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است!
‌ دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند
‌ او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
‌ او نمی‌دید که خاری به کفِ پایش بود دامن پیرهنش ، زیر قــدم‌هایش بود..!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ او نمی‌دید که خاری به کفِ پایش بود دامن پیرهنش ، زیر قــدم‌هایش بود..!
‌ چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
‌ خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
‌ همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
‌ حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده...
‌ باید از بینِ همه رد بشود ؛ می‌داند نه محال است مردد بشود، می‌داند...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ باید از بینِ همه رد بشود ؛ می‌داند نه محال است مردد بشود، می‌داند...
‌ رد شد از حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ رد شد از حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
‌ بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری و صدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌ سو هولِ قدم‌ها و عَلَم‌ها
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ به خودش گفت: کمی مانده برو از وسط این‌ همه جا مانده برو ...
‌ پیش می‌رفت ولی حلقه‌ یک لشکر شد متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...