eitaa logo
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
1.6هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
150 فایل
• گـروه‌فرهنگی‌رانــیا🌱 • هیئت‌دختـرانه‌بنات‌الزهـرا • استان البرز، پایگاه شهیدان پناهی ‌ جزتویاری‌نگرفتیم‌ونخواهیم‌گرفت برهمان‌عهدکه‌بستیم،برآنیــم‌هنوز(: جهت ارتباط با ما ، کانال شرایط رو مطالعه بفرمائید🦋: @ranyaa_313_shorot
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
‌ خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
‌ همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
‌ حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده...
‌ باید از بینِ همه رد بشود ؛ می‌داند نه محال است مردد بشود، می‌داند...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ باید از بینِ همه رد بشود ؛ می‌داند نه محال است مردد بشود، می‌داند...
‌ رد شد از حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ رد شد از حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
‌ بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری و صدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌ سو هولِ قدم‌ها و عَلَم‌ها
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ به خودش گفت: کمی مانده برو از وسط این‌ همه جا مانده برو ...
‌ پیش می‌رفت ولی حلقه‌ یک لشکر شد متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ پیش می‌رفت ولی حلقه‌ یک لشکر شد متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...
‌ داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد...
‌ [مداح امشب می‌گفت: مگه میشه این امانتِ حسن و حسین، دست‌ش رو از دست عمه کشیده باشه و دویده باشه وسط میدون و عمه دنبالش نرفته باشه؟] خدا کنه راست نباشه... خدا کنه عمه‌جان نزدیک خیمه‌ها مونده باشن...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد...
‌ رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و لب گودال رسید و ته  گودل چه دید و ...