من برایت دل نمی سوزانم
برای هیچ یک از فرصت هایی که دیگر اینجا تجربه نمی کنی دل نمی سوزانم؛ برای لباس هایی که دیگر نمی پوشی، کتاب هایی که دیگر نمی خوانی، کلاس هایی که دیگر شرکت نمی کنی، غذاهایی که دیگر نمی خوری و تفریحاتی که دیگر تکرار نمی کنی. من برای تو دل نمی سوزانم. مگر کسی برای فرصت های تکرار نشدنی یک کرم ابریشم پیش از خروج از پیله دل می سوزاند؟ یا برای فرصت های تکرار نشدنی کودکی پیش از خروج از رحم مادر؟ حسین، سادگی کسانی که برایت دل می سوزانند برایم خسته کننده شده. سادگی کسانی که از تو "فقط" با فعل ماضی یاد می کنند برایم تکراری و از مد افتاده شده. سادگی کسانی که سوال های کم اهمیت می پرسند و ما را به عالم ماده پرت می کنند. "چند سالش بود؟" "چطور از دنیا رفت؟" "الهی بمیرم، چقدر جوان بود" ما خسته شدیم. خسته شدیم از ابراز ترحم ها. ما از تمام حرف های تکراری دنیا و نگاه های تکراری آدم های معمولی دنیا خسته شدیم.
ما از تو با ضمیر حال یاد می کنیم چون تو هستی. تو حالا زنده تر، خوشحال تر، آزادتر و قدرتمندتر از هر وقت دیگری در تمام عمرت هستی. این زیباترین حقیقت این ماجراست. مهم ترین حقیقت این ماجراست. تا پیش از این تو همیشه برای ما فقط "حسین" بودی نه چیزی بیشتر. فقط حسین. اما حالا، حالا تو مثل اسمت که اکنون کامل خوانده می شود، کامل شدی! کامل شدی و همراه همان کسانی هستی که یک عمر در خانه شان نوکری کرده ای. فقط ما اسیران خاک! ما اسیران خاک، دیگر با "چشم سر" نمی بینیم تو را... هر چند که با چشم دل چرا...
در هر حال این یقین من است که همه ی ما دیر یا زود به تو خواهیم پیوست... به تو خواهیم پیوست اگر که با ظهور مولا، تو زودتر به ما نپیوستی...!
✍#یک_آشنا
#به_یاد_محمدحسین
🆔@rasadkhaneh