دو ساله میخوام یه پسریو زن بدم، نمیشه..
پسر تقریبا هیچ مشکلی نداره
اما هربار به یه بهانه ای نمیشه...
دیگه الان رفته روی فاز اینکه
پس فعلا دیگه ازدواج نمیکنم...
بیاید امشب،
شب شهادت امام حسن مجتبی
دعا کنیم که گره از کارش باز بشه بحق آقا امام حسن،
و این مورد آخریو قبول کنه که بره باهاش صحبت کنه
چون به نظرم با معیارهاش جوره...🚶🏻♂
#خدایا هرانچه که خیرترین هست
برای #ازدواج همهی جوونا رقم بزن..🌱
ازتون خواهش میکنم نفری یه دونه صلوات بفرستین
برای باز شدن این گره و آروم شدن قلب پدر و مادرش💔
امام حسن بین باقی ائمه،
یجور دیگه ای برای من غریبه..
اصلا هرجا باشم تا جایی که بتونم خودم رو میرسونم به مراسمی که اسم امام حسن روشه..
اصلا یه جور دیگه ای رزق میرسه از سمتشون..
اصلا برکت زندگی مون از ایشون بوده و هست..
4_6019159561674427813.mp3
6.48M
بَس روحی تِند بِلَّک تَعال....💔
رایِح حبیبی مِنّی..
28.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کل مراسم سینه زنی دیشب توجهم پیش این بچه بود و با یه لبخند نگاهش میکردم..
یه جوری توی حال خودش سینه زنی میکرد که گریه ات میگرفت از حال قشنگش..
یه چفیه ی سبز هم انداخته بود روی دوشش و با اون سر بند قشنگش و یه انگشتر عقیق دست چپش، خوب دلبری میکرد از صاحب مجلس..
+ با خودم میگفتم کاش مامانش اجازه میداد بره توی قسمت مردونه و همراه با آقایون دیگه سینه بزنه و اینقدر اینجا تنها نباشه.. :(
+ من مسلمان شدهی دست امام حسنم..
وحشت از حجم كار و عظمت بار
تو را ضعيف مى كند
و نا اميد مى سازد كه نمى شود كارى كرد.
وقتى خيال مى كنى كه
بايد اين كار بزرگ را و اين ساختمان عظيم را
در يك لحظه از ميان بردارى،
ناچار نااميد مى شوى و از پاى مى افتی!
ولى توجه به مفهوم نظم و اينكه كار تو زياد است اما گرفتارى تو در هر لحظه بيش از يكى نيست، مسأله را آسان مى كند و به تو ظرفيت مى دهد :)
❞ عینصاد، صراط
+حیاط بیمارستان، هوای پاییزی، خدایاشکرت
بیچاره امام حسن بچه ها...
هیچکی زخمی مثلِ زخمِ امام حسن نخورد!
حتی سیدالشهدا...
شیخ مفید از امام صادق نقل میکنه که فرمود
بعد از اينكه ابوبكر خلیفه شد،
حضرت زهرا سلام الله علیها پیشِ او اومد و فرمود:
تو مدعی هستی كه
در جايگاهِ پدرم قرار گرفتی و جانشينش هستی!
اگه فدک برایِ تو بود
و من اون رو ازتون به عنوان بخشش میخواستم،
بايد اون رو بهم میدادی!
(به خاطرِ احترام به پیامبر هر چند فدک حقِ قطعیِ حضرت صدیقه بود اونم نه فقط بر طبقِ روایات، بلکه قرآن)
ابوبکر در جواب گفت:
راست گفتی!
ابوبکر در نوشته ای، نامه یِ برگشتِ فدک رو به حضرت زهرا سلام الله علیها رو نوشت.
حضرت فاطمه سلام الله علیها از پیشِ ابوبکر خارج شد و اين نامه همراهش بود، در اين وقت عمر بن خطاب، حضرت صدیقه رو ديد و گفت:
دخترِ محمد!
اين نوشته یِ همراهت چیه؟
حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود:
نوشته ای هست كه ابوبكر برایِ بازگشتِ فدک به من، نوشته!
عمر بن خطاب گفت:
اون رو به من بده!
اما حضرت زهرا این کار رو نکرد...
(چون دستورِ امام صادق هست که حتی به بچه هاتون بگید مادرِ ما رو چطور شهید کردن و قاتلِ او کیه، اینا رو میگیم رفقا.. )
خودِ امام صادق در ادامه فرمود:
در اون جا عمر بن خطاب،
حضرت صدیقه سلام الله علیها رو با لگد زد وقتی كه او حضرتِ محسن رو حامله بود! در نتیجه یِ اين ضربه، حضرت محسن سِقط شد...
بعدش طوری سيلی به صورتِ مادرِ ما زد كه انگار من (امام صادق) اون زمانی رو که گوشواره از گوشِ حضرت صدیقه افتاد رو می بينم!
شیخ صدوق میگه خانواده یِ پیامبر
در لحظاتِ آخر بر گردِ پیامبر جمع شدن.
پیامبر اشک از چشمانش جاری شد...
مولاعلی پرسید چرا گریه میکنید؟
فرمود:
اَبکی مِن ضَربتک عَلی قَرن
وَ لَطَم فاطمه خَدَّها!
از یادِ ضربت شمشیر بر پیشانی تو
و سیلیِ (عمر بن خطاب) به صورت فاطمه اشکانم جاری شد...
یا زهرا...💔