eitaa logo
راشِدون
172 دنبال‌کننده
989 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
به آیت الله بهجت گفتن: آقا اینکه ما در اشعارمون میگیم پیامبر دستِ فاطمه رو می بوسید، این درسته؟ سندیت داره؟ معتبره؟ آقای بهجت پاسخ داد: نه تنها بگید که پیامبر دستِ فاطمه رو می بوسید، بلکه بگید هنگامِ بوسیدن، پیامبر دست هایِ فاطمه رو بالا نمی آورد بلکه خودِ پیامبر خم میشد و بوسه به دستانِ فاطمه میزد!
ای شیعه بمیره براتون که بعد از جراحت، دستانِ شما میلرزید و برایِ حرکت از کار افتاده بود جوری که از فضه و اَسماء برایِ این پهلو به اون پهلو شدنتون کمک میگرفتید.. الهی دق کنیم براتون که روایت میگه وقتی میخواستید حرکت کنید یه دست تون رو به پهلوتون میگرفتید و یه دست تون رو به دیوار میگرفتید... بابا شما همش ۱۸ سالتون بود!
دستی که پیامبر برایِ بوسیدن بالا نمی آورد بلکه حضرتِ خَیرُ الاَنام خودش تا کمر خم میشد، وقتی افتاد زمین امام حسن میفرمود وقتی مادر در کوچه به زمین افتاد دیدم داره دستش رو رویِ خاک ها میکشه و دنبالِ چیزی میگرده فهمیدم چشمانش دچارِ ضعف شده و دنبالِ گوشواره ای که شکست میگرده...
روزهایِ آخر دیگه توانِ قدم زدن در حیاط هم نداشتن. زنانِ مدینه اومدن عیادتِ خانم و احوالش رو جویا شدن و گفتن: دخترِ پیامبر دیشب رو چطور به صبح رسوندید؟ حالتون چطوره؟ خانم فرمود: اَصبَحتُ بَینَ فَقدِ النَّبی وَ ظُلمِ الوَصیّ... صبح کردم بینِ از دست دادن بابام و ظلمِ به جانشینش علی! در بستر هم مدافعِ مولا ست... زنانِ منافقِ مدینه گفتن: منظورمون حال جسمیِ شماست! فرمود: یه شَبَحی ازم باقی مونده... از خودِ خانم نقل شده که فرمود: خجالت میکشم من رو غسل بدن چون چیزی ازم باقی نمونده... نقل شده که پوست به استخوان چسبید از شدتِ ضعف و جراحت...
از مولا پرسیدن آقا بهترین روزِ عمرت کِی بود؟ فرمود: روزی که در غدیر دستم در دستانِ پیامبر بود... گفتن بدترین روزِ عمرت کِی بود؟ مولا علی های های گریست! فرمود: روزی که به فاطمه حمله کردن و کاری ازم بر نمی اومد.....
اَللهُمَ اِنَّا نَرغَبُ اِلَیک فی دَولَتِ كَرِيمَه... خدايا به سوىِ تو مشتاقيم‏ برایِ یافتنِ دولتِ كَريمه... برایِ آرامشِ قلبِ نازنینِ حضرت حجت صدقه فراموش نشه رفقا به سایرین هم اطلاع بدین... یا مولا اَلعَجَل...
ای نور قلب عاشقم_1.mp3
3.48M
زمزمه‌ی همیشگیم..... از فرط غصه، فاطمه! در سینه مانده نفس...
جانم! نه اینکه مادر را دوست نداشته باشیم، نه اینکه غم از دست دادن مادر سنگین نباشد، نه اینکه سقط محسنتان چیز کمی باشد، نه اینکه حزن نگاه حسن جانتان وقتی به دستان مادر نگاه می‌کند نَفَسِمان را نگیرد، بخدا که این غم زیاده.. اما این روزها اگر اشکی می‌ریزیم هم بخاطر شماست..... بخاطر غم، مظلومیت، تنهایی و غربت شما. حتی بخاطر غم آن جمله‌ی خطبه‌ی شِقشِقیه که فرمودید: فَیالَلّهِ وَ لِلشُّوری! مَتَی اعْتَرَضَ الرَّیبُ فِی مَعَ الْاَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّی صِرْتُ اُقْرَنُ اِلی هذِهِ النَّظائِرِ؟! خداوندا چه شورایی! من چه زمانی در برابر اولین آنها در برتری و شایستگی مورد شک بودم که امروز هم‌پایه‌ی این اعضای شورا قرار بگیرم؟! +بمیرم براتون که هنوز هم در بین شیعیانتون غریبید ..
نبضِ مـرا بگیـر و ببر نـامِ خـویش را تا «خون» بدل به «باده» شود در رَگانِ من :) حسین منزوی + یاد کردن از کی یا چی می‌تونه باعث شه همچین اتفاقی بیفته برات؟ :)
Chaartaar - Avaze Khan (320) (1).mp3
9.76M
حقیقتا بعد از یه شیفت لانگ شلوغ توی همچین شب سردی که دماغت قرمز میشه، پوست دستت از سرما میسوزه، ها می‌کنی و بخار از دهنت خارج میشه، باید با این موسیقی چارتار توی خیابون خیس از بارون قدم زد یا رانندگی کرد، هات چاکلت خورد و از زیبایی خلقت لذت برد :) +رهایی تا پر کشیدن جز پیوندت ندارم... من رویایی، رها‌تر از لبخندت ندارم...
در حقیقت، عینکی بهتر ز پشتِ چشم نیست دیده چون بستی، دو عالم را تماشا می‌کنی... واصل لاهیجی
از دیدن آدمایی که شغل‌شون رو جدی می‌گیرن و از انجام دادنش لذت می‌برن، واقعا به‌ وجد میام.. و جدا هیچ اهمیتی هم برام نداره که اون شغل چی باشه: میخواد مهندس معمار باشه، جراح متخصص باشه، باریستا‌ی کافه باشه، راننده‌‌ی تاکسی باشه، معلم مدرسه باشه، پرستار باشه، منشی باشه یا هرچی. گاهی یکی از تفریحاتم اینه که آدما رو موقع کار کردن، تماشا کنم. روی جزییات صورتشون، حس چشمهاشون، مدل پاسخگوییشون، نحوه‌ی نشستنشون و چیزای دیگه تمرکز میکنم و ازشون یادمیگیرم