♻️ نکات شنیدنی از رییس سابق ستاد ارتش آمریکا
ژنرال وسلی کلارک رئیس سابق ستاد ارتش امریکا و فرمانده سابق ناتو در سال ۲۰۰۷ با صراحت اعلام کرد: حادثه ۱۱ سپتامبر بهانهای برای ویران کردن لبنان، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان و ایران بود.
این ژنرال کهنهکار آمریکا ادامه داد: تمام ۷ کشور به غیر ایران با جنگ نابود شدند. ولی به دلیل قدرت نظامی ایران، استراتژی ما به نابودی نرم تغییر کرد.
او هم چنین گفت: تحریم ها دو هدف دارند. یا ایران دچار آشوب میشود که پروژه سوریه جنگ داخلی اجرا میشود یا ایران تسلیم مذاکره میشود که پروژه عراق و لیبی خلع سلاح و حمله نظامی اجرا میشود.
🔺ایران راهی جز پیروزی در جنگ اقتصادی ندارد یا پیروز و تبدیل به ابرقدرت میشود یا شکست میخورد و برای همیشه نابود میشود.
📚منبع: کتاب برج های دوقلو (خوان آنتونیوسارین، استاد دانشگاه شیکاگو)
🔺برای دیدن تحلیلهای حمید رسایی عضو کانال شوید🔻
eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1
خداشاهده خجالت می کشم از کشورهای دیگه.
آقا این میره دستش می اندازند.
بالاخره زشته دیگه این بنده خدا یه روز شاهزاده مملکت بوده!
الان می ره این ور و اون ور مچلش می کنند می خندند بهش.
آقا تو 300 هزار تا رای داشتی
اینو می فهمی؟
واقعاً زشته.
برید با همون پولایی که بردید زندگی کنید. حالشو ببرید. این چه کاریه که می ری این ور و اون ور آبروریزی راه می اندازی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴صحبت های طوفانی مهدیحسن مجری تاکشو های شبکهالجزیره در مناظره با اسلامستیزان در دانشگاه آکسفورد
▫️بررسیهایکریا این فیلم را در واکنش به اسلامستیزی و قرآنسوزیهای اخیر در سوئد و هلند منتشر میکند.
@kriyaasses
روزنوشت های د.رسول محمدزاده
خدایا
قربون فارغ التحصیلا ❤️
این پیام ها به آدم می گه عمرش تلف نشده
#مدرسه_آیات
#رسول_محمدزاده
@rasooll_ir
اینم #زنگ_با_خدا ی امروز
کلاس دومی های
و الحمد لله رب العالمین
#مدرسه_آیات
#رسول_محمدزاده
@rasooll_ir
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🌀
حالا که بحث اهانت اروپاییها به قرآن داغ است، کمی تفسیر قرآن از زبان رهبر انصارالله یمن گوش کنید تا جگرتان حال بیاید...
چهرهی عبدالملک الحوثی آن لحظه که سعی میکند قرائتِ قاریان سعودی را مثل خودشان بخواند و کلمات را بکشد و در آن لحظه که به آیهای از قرآن درباره این قاریان اشاره میکند دیدنی است
غرب باید هم هولوکاست را مقدس بداند و بر قرآن بتازد. ما اگر فقط یک آیهی "جهاد در برابر مستکبر" که در قرآن آمده را بتوانیم به بشریت بیاموزیم، چشم آبیهای مو طلایی باید دست و پایشان را جمع کنند و از آفریقا و اروپا گورشان را گم بکنند...
@braye_Iraneslami
#رسول_محمدزاده :
دقیقاً همین آیات بود که باعث شد سال ۷۹، نگاه من به سیاست داخلی و خارجی عوض شود.
وقتی که ترم اول دانشگاه مرخصی گرفتم قران حفظ کنم و بعد دیدم که قران منِ قاری، با قران خدا چقدر فرق و فاصله دارد.
@rasooll_ir
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سجده شکر
خدایا برای همه چیز تشکر
.
♻️ داستان شنیدنی پدر یکی از بازیگران سینما
وقتی خردسال بودم، بیحجابی شده بود و مادرم هنوز چادر سیاه به سر میکرد. مادرم از این چادرهایی که کمربند داشت، سر میکرد و بسیار هم قوی بود و سرپنجههای بسیار قدرتمندی داشت. تفرش که میرفتیم، مادرم شاخ گاو را میگرفت و روی گرده گاو میپرید! الان که من این گاوبازها را میبینم، میگویم که مادرم گاوبازی بلد بود. وی این قدر قوی بود که فرش را با یک دست میگرفت و تکان میداد! وقتی مادرم دستم را میگرفت تا مرا به مدرسه ببرد، هیچ قدرتی نمیتوانست از دستش فرار کند.
روزی داشتیم با مادرم از گذرخان به طرف خانهمان در کوچه حرم میرفتیم و اداره پدرم هم برِ خیابان ارم، نزدیکیهای کوچه ارگ بود. عزیزالله بیک که پاسبان محله بود، آمد که چادر مادرم را بردارد، هرچه کرد بکشد، نتوانست چون گرفته بود. من هم همراهش بودم و آن زمان خیلی خُرد بودم. در طول خیابان، جدال این زن غریبه چادرسیاه با این پاسبان سرخموی وحشتناک، تا آنجا که اداره پدرم بود، جریان داشت. کاسب، رهگذر و ... هم بودند، ولی جوانمردی نبود که بیاید مادرم را از دست این غول بیابانی نجات دهد! من هم پیوسته یک طرف چادر مادرم را گرفته بودم و مثلاً میخواستم کمک کنم که پاسبان نتواند بکشد.
خلاصه به کوچه ارگ رسیدیم و کسی به پدرم خبر داد. آنجا بود که چادر را از سر مادرم کشیده بود و پنجههای مادرم توی چادر بود و آن هم پاره شد! همینطور قسمت زیادی از چادر لوله شده بود و نمیتوانست آن را بکشد.
در همین حال پدرم رسید و به طرف عزیزالله بیک حمله کرد. او به پدرم گفت: «آقا، من را از نان خوردن میاندازند، چه خاکی به سرم بکنم؟» مادرم را از چنگ او درآورد و به خانه برد. پدرم میگفت که ممکن است به رئیس شهربانی گزارش داده باشند و مرا از کار بیکار کنند.
من این صحنه را در چندین منظومهام توصیف کردهام و غربت مادرم در آن لحظه، هرگز از خاطرم محو نمیشود. آن زمان مسیر جدال مادرم با پاسبان، برایم بسیار طولانی بود ولی حالا که از همان مسیر رد میشوم، میبینم یک راه چند دقیقهای است! این مسیر برای من در عالم خردسالی، یک سال طول کشید تا سایه حمایت پدرم آمد و ما را از دست این غول بیابانی نجات داد. دهها خاطره اینجوری در خاطرم مانده است و به همین دلیل مجموعهای از اضطرابها شدهام.
من این قصه را در کنگره بازار که در تبریز برگزار شد، تعریف کردم. کنگرهای تشکیل داده بودند (خارجیها هم بودند و ترجمه میکردند) که من در آنجا دو قصه از زمان رضا شاه نقل کردم که بعضیها دوست نداشتند بشنوند. یکی از آن قصهها، همین موردی بود که عرض کردم.
گفتم: «من نمیدانم این مسلمانها در شهر قم کجا بودند و چه میکردند؟ مادرم فریاد میکشید و جدال میکرد و مثل یک ببر سوزنخورده میغرید، ولی هیچ کس از دکانش بیرون نیامد!» در ضمن طبقات دیگری هم (نمیخواهم اسم آنها را بگویم) در حال عبور بودند ولی کاری نکردند.
کتابخانه ملی کتاب «شاعر مشتعل؛ خاطرات مظاهر مصفا» را در 232 صفحه و در 200 نسخه منتشر کرده است.
پن: مظاهر مصفا پدر علی مصفا همسر لیلا حاتمی است.
🔺برای دیدن تحلیلهای حمید رسایی عضو کانال شوید🔻
eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1