eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
339 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠💠💠 #قرار_منتظران_مهدی(عج) هر شب ۵ صلوات جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان(عج) به نیابت از #شهید‌_رسول‌_خلیلی 💠💠یـــڪی از بــهــشـــت هـــاے زمـــیـــن ایـــنـــجــــاســـت #گلزارشهدای_تهران #قطعه۵۳ #ردیف۸۷_الف #شبتون_شهدایی ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
! حنجره نورانی‌ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان میشود 🥀 و طنین هق هق زائرانت تا قیامت گلوی سوخته‌ات را یاد میکند🖤 شهادت ثامن الحجج (علیه السلام) تسلیت باد 🥀🖤 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعت ها به وقت تو کوک میشوند! حاجت ها ، در حرم تو روا می شوند! دل ها دررواق های تو آسمانی می شوند! بیا و ساز ناکوک دل مارا کوک کن! ای امام الرئوف .... علیرضاپورمشیر 🏴 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
برشی از کتاب #قصه_دلبری 🍃🌹 . . رفتم مشهد؛ یه دهه متوسل شدم گفتم حالا که بله نمی گید، امـام رضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست خیر کنن و بهتون بدن. نظرم عوض شد. دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!" نفسم بند اومده بود، قلبم تند تند می زد سرم داغ شده بود. توی دلم حال عجیبی داشتم. حالا فهمیدم الکی نبود که یکدفعه نظرم عوض شد. انگار دست امام بود و دل من...! ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسمان میگوید: الهی عظــــــم البلاء ماه فریـــــــــاد میزند: و برح الخفاء انسان ها ضجه میزدند: و انقطع الرجــــــــــــــــــــــاء زمین ناله میکند و میگوید: و ضاقت الارض و منعت السماء و شاید حسین هم در تنهایی صحرای کربلا؛ صدا میکرد و میگفت: یوسفــــــــم بیا؛ یوسفــــــــــم بیا؛ یوسفـــــــــــــــم بیا 💥برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات 💥 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
﷽ چهارمین سالگرد شهادت شهید مـــحمد حســـین محـمدخـانی سخنران: سید حسین مومنی مداحان: سید امــیر حـسینی حاج محـمد کمــیل شاعر: حـاج احـمــد بـابــایـی پنجشنبه ۹ آبان ماه ساعـت ۱۳:۳۰ بهشـــت زهـــرا پارکینگ قطعه ۵۳ ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️💐♦️💐 💐♦️💐 ♦️💐 💐 ✳️بسم الله الرحمن الرحیم✳️ 🌸🍃سلام بر عاشقان 🌸🍃 ♦️نماز امام زمان (عج) 🕊🥀 🥀🕊 💥هدیه میکنیم به امام زمان(عج) 💠شما هم می توانید ‌ امام زمانی داشته باشید.💠 🌸🍃 دو رکعت هست مثل نماز صبح 🛑فقط "ایاک نعبد وایاک نستعین" گفته میشود 🛑در قنوت هم،ذکر قنوت+دعای سلامتی امام زمان(عج) خوانده میشود 🛑ذکر رڪوع(سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ) 🛑ذڪر سجده(سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی وَ بِحَمْدِهِ) و در آخر ذکر تشهد و سلامِ نماز بعد از تمام شدن نماز صلوات هدیه میکنیم به امام زمان(عج) هرکس نماز امام زمان(عج) خواند التماس دعای فرج ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄ 💐 ♦️💐 💐♦️💐 ♦️💐♦️💐
🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳 سلام اى ضامن آهو رضا سلام اى مظهر ياهو رضا سلام اى کريم عترت رضا بانى سفره محبت رضا🦋 سلام اى نور ولايت رضا غربت پر شور ولايت رضا سلام اى روح عبادت رضا ياسمن سرخ شهادت رضا سلام اى جلوه قرآن رضا عابر کوچه ‏هاى ايمان رضا سلام اى تجلى هو رضا سلام اى دلبر مه‏ رو رضا سلام اى صفاى هستى رضا ساقى ميخانه هستى رضا سلام اى توسل حق رضا🦋 صوت خوش تکلم حق رضا سلام اى امام عاشق رضا دسته گل آل محمد رضا سلام اى نسيم رحمت رضا شکوفه ناز شقايق رضا سلام اى شمس حقيقت رضا سبزترين نور امامت رضا سلام اى ماه مدينه رضا کليم سيناى طريقت رضا سلام اى وارث مادر رضا🦋 حديث زخمهاى سينه رضا منم منم عاشق بى ‏قرارت چهارده سلام من نثارت 🖤شهادت امام رضا علیه السلام برهمه دوستان وهمراهان تسلیت 🖤 @rasooll_khalili ┄┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄┄
15.8K
ذکر الهی به رقیه شهید حسین معزغلامی💔 التماس دعا از تمام اعضای کانال و همچنین شهید معز غلامی ان‌شاءلله امشب از دستای سه‌ساله‌ی ارباب❤️ کربلامونو بگیریم چون از قدیم گفتن گر دخترکی پیش پدر ناز کند... گره‌ی کرببلای همه را باز کند... یا رقیه نگاهی..💔 @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃25 روز پیش برادرم را به خاطر بدهکاری و شکایت طلبکار به زندان بردند. 🍃دختر برادرم به خاطر این قضیه خیلی گریه میکرد، هیچ جور نمی توانستیم آن را آرام کنیم. 🍃هر چه قدر از طلبکار خواستیم و التماسش کردیم که رضایت دهد برادرم از زندان آزاد شود راضی نمی شد. 🍃و می گفت سود این مدت هم که از روی چک گذشته را هم می‌خواهم. 🍃مادرم از بس گریه می کرد مریض شده بود هیچ کاری نمی توانستیم انجام دهیم. 🍃بیشتر از ده بار با طلبکار قرار گذاشتیم چندبارش اصلا سر قرار نیامد فقط یکی دو مرتبه اومد هیچ جوری راضی به رضایت نمیشد. 🍃تا اینکه با خادم کانال شهید جاویدالاثر هادی مشکلمون را در میان گذاشتم و ایشان برای حل مشکلمون ختم صلوات و.. گذاشتند. 🍃خودم هم با استعانت از حضرت زهرا (س) و این شهید بزرگوار خواستم کمکم کنند. 🍃برای آخرین بار که مجدد با طلبکار برادرم صحبت کردیم. خیلی جدی گفت: که رضایت نمی دهم. 🍃 به کلی ناامید شدیم. آن شب همه اعضا خانواده ام حال بدی داشتیم و خیلی سخت می گذشت. 🍃فردا صبح مددکار زندان خبر داد که طلبکار برادرم به زندان رفته و رضایت داده که بدهی به صورت قسطی پرداخت بشه. فقط چون پنجشنبه بوده آزادی به شنبه موکول شد و امروز(۲۰ مهر ۱۳۹۸) برادرم از زندان آزاد میشود. 🍃نمی‌دونم آن شب(شب پنج شنبه) تا صبح چه اتفاقی افتاد که نظر آن مرد تغییر کرد ولی هرچه بود لطف خدا و عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها و شهید ابراهیم هادی بود و بس. 🍃خدا می‌دونه چقدر خوشحالیم. 🍃خدایا هزاران بار ممنونم و همچنین سپاسگزار حضرت زهرا (س) و شهید ابراهیم هادی هستم. 🍃انشاالله حاجت دل همه روا شود. 🗣ارسالی از اعضا @rasooll_khalili
گمنامے یعنے همین؛یعنے خودت خاڪے باش  ولے براے دیگران آسمان بـہ ارمغان بیاورد @rasooll_khalili
بسمه تعالی☺️🌹 معرفی شهید بزرگوار
شهید حسین همدانی (ابو وهب)
تاریخ تولد : 1329/09/24 محل تولد : آبادان تاریخ شهادت : 1394/07/16 محل شهادت : حلب – سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 4 فرزند محل مزار شهید : گلزار شهدای همدان
بسم‎‌الله الرحمن الرحیم سپاس خدای را که نعمت‌ها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم. دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت‌های مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملت‌ها، عصر زوال طاغوت‌ها، عصر فروپاشی قدرت‌های استکباری و عصر برگشتن به خویشتن. خدا را هزاران شکر به خاطر نعمت‌هایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شده‌اند. زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئه‌ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملت‌ها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند. چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و ۱۰ سال در اردوگاه‌های حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد. خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت‌ برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع). مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه‌دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمین‎ها عبور می‎دهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می‎کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع‎ها این نفس سرکش سراغ من می‎آمد و مرا گول می‎زد، وسوسه می‎شدم، نق می‎زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم. از همه دوستان و آشنایان حلالیت می‎طلبم، از امام و مولایم حضرت آیت‌الله‎العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان‌شاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند. از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمی‌توانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند. تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند ان‌شاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش می‌کنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کم‎مهری‌ها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد. فرزندانم را سفارش می‌کنم و تأکید بر حفظ ارزش‌های اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزش‌هایش می‌توانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزش‌هاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم. برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم. از همه آشنایان و دوستان می‌خواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر ان‌شاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم! هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار حسین همدانی. ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۴
متن زیر بریده‌ای کوتاه از کتاب «ساعت شانزده، به وقت حلب» است که در آن به نحوه فرماندهی شهید همدانی در صحنه درگیری‌ها در فتنه 88 اشاره شده است: پاییز ۱۳۸۸ و بازگشت حسین همدانی به لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، که دیگر به سپاه حضرت محمد رسول‌الله (ص) تبدیل شده بود، مقارن بود با چهارمین ماه آغاز پروژه‌ی براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران. روزی نبود که راهپیمایی‌های شورشی سازماندهی شده از سوی اجانب در میادین و خیابان‌های اصلی پایتخت برگزار نشود. حاج حسین بلافاصله مرزی بین معترضان و فتنه گران ترسیم کرد. ایشان، با صبر و حوصله و علم به اینکه بسیاری از معترضان و کسانی که اغتشاش می‌کنند فریب خورده‌اند، صبورانه و دلسوزانه و پدرانه با آن‌ها رفتار می‌کرد و آنجا که لازم بود در برابر کسانی که در صف ضد انقلاب بودند و با سلاح به مردم حمله می‌کردند قاطعانه می‌ایستاد تا امنیت را به شهر تهران بازگرداند. اوایل آذر ماه ۱۳۸۸ بود. سردار همدانی، طبق روال هر روز، با لباس شخصی بر ترک موتور من می‌نشست و به نقاط مختلف شهر سرکشی می‌کرد. حوالی میدان هفت‌تیر عده‌ای جوان مشغول شعار دادن بودند. سردار گوشه‌ی میدان ایستاده بود و آن‌ها را تماشا می‌کرد و به نیروهای امنیتی اجازه‌ی دخالت نمی‌داد. ناگهان یک جوان از میان جمعیت بیرون آمد و سنگی به طرف سردار همدانی پرتاب کرد. سنگ به بدن ایشان خورد. بچه‌های بسیجی که دور میدان بودند، با مشاهده‌ی این واقعه ناراحت شدند. به طرف جمعیت رفتند و ضمن متفرق کردن آن‌ها جوان ضارب را نزد سردار همدانی آوردند. سر حاج حسین خون آمده بود. اما بلافاصله، بعد از دیدن آن جوان، گفت: «ضارب ایشان نبود.» و دستور داد او را آزاد کنند. هر چه بچه‌ها گفتند که ما دیدیم کار ایشان بود، سردار زیر بار نرفت و بالاخره آن جوان را آزاد کردند. بعد از دقایقی خود جوان پیش سردار همدانی آمد و گفت: «شما که دیدید من ضارب بودم؛ چرا منکر شدید؟!» سردار دقایقی با آن جوان حرف زد و مسائلی را گوشزد کرد. آن جوان هم، که معلوم بود با صحبت‌های سردار کاملا قانع شده است، از آنجا دور شد.
اربعین سال 1393 دو روزی بود که مسیر نجف به کربلا را همراه خانواده و پدر در راه بودیم. بابا حسینم، غیر از اینکه مواظب ما بود، مسئولیت رفت و آمد چند خانمی را که به تنهایی آمده‌بودند بر عهده گرفته‌بود. یک روز در عمود 564 نجف - کربلا با همه قرار گذاشت غروب آنجا جمع شوند. حدود ساعت 6 عصر، هنوز تعدادی از خانم‌ها نرسیده بودند. او چند بار ما را کنار عمود تنها گذاشت و چندین عمود به عقب برگشت و تعدادی از خانم‌ها را پیدا کرد و با خود آورد. یادم نیست چند مرتبه این کار را انجام داد تا همه را جمع کرد. بعد هم با مشقت فراوان همه‌ی آن‌ها را داخل تکیه‌ها و چادرها جا داد. اما دیگر برای من و خواهر کوچکم، سارا، جایی برای خوابیدن پیدا نکرد. هوا تاریک شده‌بود. کنار جاده حصیر کهنه‌ای افتاده‌بود. سه نفری به سختی خودمان را روی حصیر جا دادیم. هر چه به انتهای شب نزدیک‌تر می‌شدیم هوا سردتر می‌شد. ناگاه باران شدیدی گرفت. صدای باران را می‌شنیدم، ولی چون خیلی خسته بودم توان بلند شدن نداشتم. عجیب‌تر از آن اینکه احساس خیسی هم نمی‌کردم. گاهی دستی به سویم می‌آمد و روسری کنار رفته‌ام را به سوی صورتم می‌کشید یا پتوی رویم را جا‌به‌جا می کرد. با اذان صبح از خواب بیدار شدیم. دیدیم بابا سهم حصیر و پتوی خودش را روی ما انداخته و خودش تا صبح کنار آتشی که روشن کرده‌بود بیدار مانده‌است. تازه فهمیدیم چرا با بارش آن باران شدید خیس نشدیم. من و سارا از این کار پدر تعجب کردیم و دقایقی در آغوش گرمش آرام‌آرام گریه کردیم و از خدا خواستیم که هیچ‌وقت سایه‌ی پدر را از سر ما کوتاه نکند. نام کتاب: ساعت شانزده؛ به وقت حلب (صفحه 149) - روایتی از زندگی شهید مدافع حرم «حسین همدانی» به اهتمام: زهرا همدانی، سیدحسن شکری ناشر: نشر صاعقه