صبح است ، گلستان جهان گل ڪرده
خورشید ، میان آسمان گل ڪرده
از بس ڪه قشنگ و دلنشین میخندی
انگار ڪه دشت زعفران ، گل ڪرده
#صبحم_به_نامتان
#جانم_فدایتان
#شهید_رسول_خلیلی
@rasooll_khalili
السَّلامُ عَلیکَ أیُّها العَبدُ الصالِحُ یا میثمَ بنَ یحیی التّمار المطیعُ لِله ولِرسوله و لأمیرالمؤمنین (علیهم السلام)
شهادت جناب میثم تمار (رَضِیَ اللهُ عنه) تسلیت باد
@rasooll_khalili
Fasle Matam.mp3
5.97M
#مداحی
#صوت_الحسین
#استقبال_محرم
#رضانریمانی
بیا سینه زن فصل ماتم میاد
داره از چشمام سیل زمزم میاد
یه سال چشم به راه همین ماه بودی
داره از راه بازم محرم میاد
@rasooll_khalili
آتش زده بر خلوتم ، دلتنگی بی قیمتم
آه ای رفیق هیئتم ، دارد #محرم میشود ...
#شهید_حاج_حسین_معز_غلامی 🌹
#بوی_محرم 🍃
@rasooll_khalili
امام خامنہای🌹:
"فضای مجازی واقعاً یڪ دنیای
رو بہ رشدِ غیر قابل توقّف است؛ آخر ندارد.☝️
بايد از فرصتهائے ڪہ در اختیار مےگذارد حداڪثر استفاده را بڪنیم."👌
@rasooll_khalili
#حسادت شیرین...
#رویای مادرانه......
♣️مدتی بود که همش افسوس میخوردم چرا ما خانمها نمیتونیم بریم مدافع حرم بشیم دلم میگرفت گریه میکردم به همه کسایی که رفتن و مدافع حرم شدن حسودی میکردم به کسایی که میومدن گلزارشهدا و از شهدا التماس دعا برای شهید شدن میکردن حسودی میکردم امروز وقتی پسرم و کنار اقارسول دیدم خدارو شکر کردم دوباره یه امید اومد توزندگیم منم تونستم التماس دعا کنم برای شهادت اما با یه فرق، که برای پسرم دست به دعا شدم از شهدا خواستم برام دعا کنن بتونم یه شیر مرد مثل خودشون تربیت کنم از خدا خواستم به حق حرمت شهدا پسر منم عاقبت بخیر بشه ختم بشهادت.....
💠الان میتونم با این نوحه زمزمه کنم
منم یه مادرم پسرم و دوسش دارم ولی جونمو به دست بی بی میسپارم بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم...
❤️به امید خدا یه روزم بشه شهیدمحمدطاها مهدوی
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
به فکر نمازت باش مثل شارژ موبايلت!📱
باصداي اذان بلندشو مثل صداي آرام موبايلت!🔔
از انگشتات براي ذکر استفاده کن مثل صفحه کليد موبايلت!
قران راهميشه بخوان مثل پيام هاي موبايلت...!!!📖
#عاشقان_وقت_اذان_است ❤️
#التماس_دعا
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
🕊 شـهیـدانــه 🕊
چله نوڪری #ارباب زیارت عاشورا🌹 🌼🍃اسامی #چهل_شهیدی که قرار است روزانه به نیابت از یک شهید خوانده شود
چله نوڪری #ارباب زیارت عاشورا🌹
#روز_سی_و_سوم_چله_عاشقی
ثوابش امروز تقدیم به شهیدمدافع وطن #حسین_ولایتی_فر🌻
#ولادت: ۶ تیر ماه ۱۳۷۵ دزفول
#شهادت : ۳۱ شهریور ماه ۱۳۹۷
#محل_شهادت: اهواز
از امروز بہ عشق مُحَرَّمَت چله گرفتیم یاحسین💔
#التماس_دعا
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#نوکرانه♥️
•|مادرم دور سرم
•|اِسپَند میچرخاند و گفت:
•|نکُند تازه جوانَم
•|به #مُحرم نرسد..!🏴✋
#محرم_لازمم_ارباب😭
#دست_مارابه_محرم_برسانید💔
#8روزتامحرم
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
🏴 #میثم_تمار 🏴
السَّلامُ عَلیکَ أیُّها العَبدُ الصالِحُ یا میثمَ بنَ یحیی التّمار المطیعُ لِله ولِرسوله و لأمیرالمؤمنین علیهم السلام.
▪️ سلام بر #میثم تمار فدائی اهلبیت علیهم السلام.
🏴 شهادت میثم تمار فدائی اهلبیت علیهم السلام تسلیت باد. 🏴
🏴 مشابهت های #میثم و #سلمان
✍ بین سلمان فارسی و میثم نهروانی مشابهت هایی وجود دارد از جمله:
1⃣ سلمان برده یکی از زنان یهودی در مدینه بود که پیامبر(ص)او را خرید و آزاد کرد و میثم نیز برده یکی از زنان بنی اسد بود که علی(ع) او را خرید و آزاد کرد.
2⃣ سلمان به حدی به پیامبر نزدیک شد که از اهل بیت پیامبر به شمار می رفت و سلمان محمدی شد، میثم نیز به حدی به علی(ع) نزدیک شد تا یکی از مقرب ترین مردم نزد امام و گنجینه اسرار علی(ع) شد.
3⃣ سلمان علم را از پیامبر(ص)فراگرفت و یکی از عالم ترین اصحاب او شد، میثم علم را از علی(ع) فرا گرفت و یکی از فقیه ترین و عالم ترین اصحاب او شد.
4⃣ سلمان اولین ایرانی مسلمان در مدینه بود و میثم اولین آزاد شده ایرانی در کوفه به دست علی(ع) بود.
5⃣ سلمان مدت کوتاهی با پیامبر زیست (حدود 10 سال) و میثم نیز حدود 4 سال با امام در کوفه بود. ولی هر دو عارف به علوم خاصه بودند که در زمان کوتاهی فرا گرفتند و هر دو عروج معشوق خود را به چشم دیدند.
📖من اعلام الصحابه و التابعین، ج 6، ص89.
⚫️⚫️⚫️
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃
بسم الرب المهدی🌸🍃
السلام علی المهدی🌸🍃
خوشا آنان که پایان راهشان خادمی مهدی (عج)است
وشهدات بهانه ی ملاقاتشان🌸🍃
بااینکه در روستا زندگی می کردم کودک بانظم ومرتبی بودم👦درلباس پوشیدن نظم خاصی داشتم🙂 پاکیزگی وبهداشت را درزندگی رعایت میکردم.
صبح ها درمسجد صبحانه میدادن😌یه روز که ظرف مربا کم بود به خونه اومدم وظرفهای کوچکی که داشتیم رو به مسجدبردم😃
مدرسه ی ابتدایی رو در روستای لطف آباد گذراندم وپس ازپایان دوره پنجم دبستان درمقطع راهنمایی به شهر انار رفتم ودرآنجا ادامه تحصیل دادم☺️
اینم بگم:شاگرد منظم و درس خوانی بودم
حتی معدل 19/91رو درسال سوم راهنمایی به دست آوردم😉
از نوجوانی اهل مسجد،خواندن زیارت عاشورا دعای توسل بودم وگاهی اوقات برای اقامه نماز تکبیر هم میگفتم👦
اززمانی که نماز برام واجب شد تمام سعی ام این بود که نمازهایم را درمسجد بخوانم
همچنین قرآن هم حفظ میکردم😇
دردوران راهنمایی پدرم همیشه میگفت: اگر میخای به حوزه ی علمیه برس باید نمراتت بالا باشه😊 منم تلاش خودم رو کردم وتونستم بانمرات بالایی در مصاحبه ورودی حوزه قبول بشم وبه این طریق وارد حوزه علمیه قم شدم😇
در سال دوم حوزه راهی کربلا شدم که بعداز اون سفر حال وهوایم تغییرکرد😔
درحوزه درسم خوب بود😊 هرسال بین100نفر از طلاب المپیاد برگزار میشد که من جزء نفرات برتر بودم😉
به همین دلیل زودتر ازموعدمقرر درسم را با بالاترین نمرات تمام کردم😌
جوانی فعال وسرزنده بودم☺️ودربسیج مدرسه فاطمیه فعالیت میکردم.ازاونجایی که قدرت بیان خوبی داشتم به عنوان راوی راهیان نور درشلمچه حضور پیداکردم👳
به دلیل سن کمی که داشتم دراولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی ازم شد😔اما وقتی تواناییمو دیدن دراعزامهای بعدی خواستار حضورم درمنطقه شدن😄تا به تشریح عملیات ها ویادمان های جنگ بپردازم😊
همیشه خاطرات شهدا وفرماندهان جنگ رو مطالعه میکردم ومرتب درمورد خاطرات عمو وپسرعموی شهیدم از پدرم میپرسیدم واو هم برایم تعریف میکرد😃
بیان شیوا،دلنشین وجذابی داشتم به همین خاطر اگر یکبار به سخنرانی میرفتم ودوباره دعوتم میکردن،حاضر به سخنرانی درآنجا نمیشدم چون علاقه نداشتم به جاهایی برم که منو میشناختن.بنابراین روستاهای نزدیک رو انتخاب نمیکردم😉وبه مناطق محروم میرفتم.
برای اعتکاف،جنوب کرمان وزابل رو انتخاب میکردم،بااینکه مسیرها دور وسخت بود ولی با دوستان روستایم به همین مناطق میرفتم😊
ازخصلت های خوب دیگه ای که داشتم:
وابسته به دنیا وتعلقاتش نبودم👳♀ بااخلاق،خوش برخورد وبا گذشت بودم☺️
بخاطر اینکه در جاهای مختلف دوره دیده بودم،خیلی لاغر به نظرمیرسیدم😄 بیش از یکسال دوره آموزشی ونظامی دیدم😊
هر دوره ی سه ماهه ای که طی میکردم،بهم میگفتن به مهارت لازم نرسیدی😔 اما ناامیدنمیشدم ودر دوره ی دیگه ای شرکت میکردم😄
یه روز به شهید بافنده که از دوستانم بود،گفتم:میخام به خواستگاری دختری برم که در این روستا اگر خاستم برای مبارزه به جبهه مقاومت برن،مانع نشه.بایددختری با روحیه ی جهادی برای همسری انتخاب کنم😉 این قدر به این موضوع فکرمیکردم که آخرش به خواستگاری هیچ کدوم از مواردی که دوستم معرفی کرده بود،نرفتم😄
چون سنم کم بود،به سوریه اعزامم نمیکردن ولی کوتاه نمیومدم ومرتب اصرار میکردن واز هر دری واردمیشدم😃تا درنهایت تونستم به سوریه اعزام بشم😉
حالا برای خواهران گلم بگم که چجوری پدر ومادرم وراضی کردم که برم سوریه😃
ازهمون اول که به پدرم گفتم:میخام به سوریه برم هیچ مشکلی دررابطه با رفتنم نداشت😇 اما مادرم راضی نبود😔 پدرم بهم گفت: نگران نباش،مادرت و راضی میکنم😉