وبالاخره در تاریخ22 مهر95 درمنطقه حماة سوریه مورداصابت گلوله داعشی ها قرارگرفتم وبه آرزویم یعنی #شهادت رسیدم☺️
سعید صبح پنجشنبه،11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرد وخبر داده بود که ماموریتم تمام شده وبه زودی برمیگردم.باورش کمی برای مادرش سخت بود.درست درعصر همان روز به شهادت رسیده بود.صبح جمعه دوستانم اطلاع داشتند،ظهر به من خبر دادند.بامسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را تایید کردند.شب خانه نیامدم ودرجمع دوستان بودم.
درآن دوران آیت الله انصاری شیرازی دربستربیماری بود😔به همین دلیل طی مدت2سال به پرستاری از ایشون پرداختم.رابطه ی من با خانواده این عالم بزرگوار به حدی نزدیک بود که همکار ومددکار خانواده به حساب میومدم😃این رابطه اینقد عمیق بود که درمراسم شهادتم همسر آیت الله انصاری از قم به کرمان اومدن درتشییع پیکرم شرکت کرد ودر ناله های مادرانه خودش میگفت:سعیدم،پسرم😇 ودرفراقم اشک میریخت
ممنون ازشما عزیزان که صبورانه به داستان زندگیم گوش دادین😊
همونطوری که با ذکرصلوات به یادم بودین،بنده هم انشاالله پیش اربابم سیدالشهدا یادتون میکنم😉
یاعلی مدد