eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
334 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
IMG_20191006_123501_523.jpg
193.3K
فایل با کیفیت جهت چاپ 🆔 @Rasoulkhalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
جهت چاپ برای راه پیمایی اربعین 🆔 @Rasoulkhalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امسال 🏴 جای شهدا خالی نیست شهید محمدرضا دهقان ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
Negar_20191005_220904-01.jpeg
330.2K
فایل جهت چاپ 🏴 شهید محمدرضا دهقان ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
امسال 🏴 جای شهدا خالی نیست شهید محمدرضا دهقان ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
Negar_20191005_221604-01.jpeg
359.3K
فایل جهت چاپ 🏴 شهید محمدرضا دهقان ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸•✾••┈┈•🕊.......................................... تلاوت سوره حشر هدیه به روح بلند ومطهر شهید دهقان ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#شهید_حاج_حسین‌_معز_غلامی ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
حسین رو دیدم اشک تو چشمش حلقه زد و گفت (سلام الله علیها) یکشنبه ساعت۸ شب قرار بود حرکت کنیم ، ظهر شده بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزا که هیچی ... جلوی در اداره گذرنامه بودم حسین زنگ زد +سلام داداش خوبی نوکرم تو خوبی؟ +گرفتی گذرنامه رو از صبح استرس تو رو دارم😔 داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس +باشه داداش گرفتی بهم بگو ان شاالله ردیف میشه باشه چشم. قطع کرد رفتم تو خیلی شلوغ بود پرسیدم گفتن کلا صادر نشده باید بشینی شانست بزنه امشب بدن و گرنه فردا... با بغض زنگ زدم حسین بهش گفتم نمیشه من بیام قسمت نشد شما برید... حسین گفت: این چه حرفیه ما قرار گذاشتیم با هم بریم درست میشه اگه نشد فردا صبح میریم گفتم نه برنامه هاتون خراب میشه گفت نه نهایتش بچه ها رو راهی میکنیم منو تو با اتوبوس میریم دلمو گرم کرد ... داخل جا نبود بشینم ایستاده بودم ساعت شد ۶ عصر حسین پیام داد چه خبر ؟ گفتم داداش هنوز ندادن هر بیست دقیقه اسم ۱۰ نفر میخونن تحویل میدن گفت باشه داداش تا اینجا اومدی بقیشم ردیف میکنه گفتم دارم از استرس میمیرم گفت یه ذکر بهت میگم هر بار گیرکردی بگو من خیلی قبول دارم ، گره کارمنم همین ذکر باز کرد( آخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت) گفتم : باشه داداش بگو گفت : تسبیح داری گفتم : آره گفت : بگو (سلام الله علیها) حتما سه ساله ارباب نظر میکنه منتظرتم... قطع کردم چشممو بستم شروع کردم ، ... ۱۰ تا نگفتم که یهو گفت این ۵ نفر آخرین لیسته بقیش فردا توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسمم رو خوندن بغضم ترکید با گریه گذرنامه رو گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد اشک توچشمش حلقه زد گفت : محضر و ما رو دعا کن شهید حاج حسین معزغلامی ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا