فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاداش سلام بر امام حسین (ع)
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💌
از امامحسنمجتبی'ع' سوال شد:
چرا هیچ سائلی را رد نمی کنید؟
فرمود: "من سائل درگاه خدا و راغبِ پیشگاه اویم و شرم دارم که خود درخواستکننده باشم و سائلی را رد کنم. خداوندی که به من نعمت سرشار عنایت می کند و دوست دارد که من هم بی دریغ به مردم ببخشم، از آن ترسم اگر بخشش خود را از مردم دریغ دارم، او نیز عنایتش را از من کوتاه کند."
و نیز فرمود: بهترین روزهای جوانمرد،
روزی است که از او چیزی درخواست شود...
🍀☘🍀
|صلح امامحسن'ع'📚|
#کریم_آل_طٰه
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدح امام حسن مجتبی علیه السلام در حضور رهبر 🌹❤️
رمضان ۱۳۹۶
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
📿حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک
رمضان
فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها☺️. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.🌹
راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌙سحر شانزدهم...
✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود،
و لحظه های قدر از راه می رسند
شب های قدر، فرصت میوه چینی اند!
و ما...
برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم!
❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیــچ نقطة روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم.
اما...
مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم؛ دلم به لیلةالقــدرِ این رمضان نیز، قرص می شود.
💢سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است ؛
من... یکسال...را خراب کرده ام!
و تو....سال بعد را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای!
چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"...
که از هر چه بگذری، مِهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی؟
❄️سیاه دل تر از همیشه...
و شکسته تر از هر سال...
چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام....
امـــا یقین دارم؛ که سهم عظیمی از "عشـ❤️ـق" را برایم، کنار گذاشته ای.
❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم.
دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست؛
امــا، تقدیر مرا، از لمس وجودت، خالی مکن.
مــن...بدون تــو.... یعنــی؛ تمـــام
تــو، تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا
و من...
به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام.
⭐️رحمان، مگر جز مهر، می داند؟
لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مِهَــــرت، تکان بده.
یا رحمانُ....یا رحمانُ... یا رحمان
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#صبحونه
روز شانزدهم🖐
ذڪــرمنِ بی سروپا
شده العفـــو بهحـق
مہـ💚ــدے صاحب الزمان
من ڪه از دورے
این فاصـ ـ ـلههاخســته شدم😞
مےشود روزے من
دیـدنِ روے شما؟ 😍
#اغثنےیامولا💐
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چه بسا یه نفر بوده
ولی در مقابل گروهی پیروز شده
خدا پشتت باشه همینه دیگه
♥️
🔉 :سیدامیرحسین ساجدی
📷 : #mim_sin
#quran
#قران_كريم
#قاری
#کرونا #corona
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی شهید #محسن_حججی دوره آموزش بهیاری در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان
#شهید_محسن_حججی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
دل تنگ پناه دلهای خسته مان 💔🍃 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
روایت دردناک دختر سوری از ماندن در محاصره داعشیها
پدرم اسلحه آورد خانه گفت: اگر اتفاقی
افتاد و من نبودم خودتان را بکشید
از پدرم پرسیدم چرا ؟؟
گفت چون اگر خودتان را نکشید
داعشیها بلایی سرتان میاورند.
که ارزو میکنید بدنیا نیامده بودید.
فردای انروز چند خانواده از خانواده های
منطقه به دست داعش اسیر شدند
که پسرها و مردها و پیرمردها و پیرزنها
را سربریده و دختران و زنان را برده
بودند.
اینجا بود که مجبور شدیم یکی از
خانواده را انتخاب کنیم که اگر اتفاقی
افتاد همان همه ما را بکشد و در بعد هم
خودش را بکشد..
و در اخر برادرم که 12
سال داشت به اصرار مادرم قبول کرد که
این کار را انجام دهد و ما نه شب
داشتیم و نه روز و واقعا در شدیدترین
و سختترین شرایط روحی بودیم
و مادرم باگریه به برادرم میگفت که اسلحه را از خودت جدا نکن چون هر لحظه ممکن است که اوضاع جوری شود که از ان استفاده کنی و نگذاری که ما زنده به دست این داعشیهای کافر بیافتیم
و میگفت پسرم نکنه دلت به رحم بیاید که اگر دلت به رحمامد و ما را نکشتی انها به طرز فجیعی ما را میکشند..
چند روزی را با این اوضاع بد و استرس شدید گذراندیم و چند روز بعد داشتم نماز صبح میخواندم که شلیک
گلوله در روستا شروع شد
و درگیری خیلی شدید بود همه بیدار شدیم و برادرم اسلحه را به دست گرفته بود
مادرم گفت هر وقت بهت گفتم اول من رو بکش بعد سه خواهرت بعد هم خودت.
درگیری تقریبا سه ساعت طول کشید ما دیگه ناامید شده بودیم و گفتیم که دیگه کار تمومه.
در همین لحظه پدرم در را باز کرد و وارد شد مادرم گفت چی شده
.پدرم گفت ما درگیر نشدیم
ایرانیها امدند و با داعشیها در گیر شدند میخواهند محاصره روستا را بشکنند تا ما را از این کفار نجات بدهند.
یکساعت بعد محاصره شکسته شد.
خدا را شاهد میگیرم تمامی اهالی روستا با دیدن نیروهای ایرانی از خوشحالی گریه شوق میکردیم و بالاخره این کابوس حقیقی تمام شد.
انروزها را هیچ وقت فراموش
نمیکنیم که چگونه شب را به صبح
و روز را به شب میرساندیم..
شادی روح تمام شهدای مدافع حرم صلوات
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄