eitaa logo
🔹 رسول مهربانی🔸
64 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
5 فایل
🔹امام خامنه ای : 🔸زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظه‌ی این زندگی یک حادثه، درس و جلوه‌ی عظیم انسانی است.۱۳۸۷/۰۵/۰۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 رسول مهربانی 🔸ثواب همه خوبی ها رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)را در جمع یارانش نشسته بود که اسماء دختر پزید انصاری نزد آنحضرت آمد و گفت: «پدر و مادرم فدایت! من به نمایندگی از طرف زنان شما آمده ام. ♦️فدایت شوم! بدان که هیچ زنی در شرق و غرب جهان نیست که سخن مرا بشنود، مگر این که با من هم رأی و هم نظر خواهد بود. خدا تو را به حق به سوی مردان و زنان فرستاد و ما هم به تو و خدایی که تو را فرستاده است، ايمان آورده ایم. ما زنان، محدود و محصور هستیم و اساس خانه های شماییم و تمایلات شما را بر می آوریم و به فرزندان شما باردار می شویم؛ اما شما مردها با رفتن به نماز جمعه و نماز جماعت و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج گزاری پسیاپی و بالاتر از همه این ها، جهاد در راه خدا، بر ما زنان برتری داده شده اید. هرگاه مردی از شما برای حج یا عمره یا جهاد، از خانه بیرون می رود. ما زنان اموال شما را حفظ می کنیم و لباس هایتان را می بافیم و فرزندانتان را تربیت می کنیم، ای پیامبر خدا! آیا ما در ، شریک شما نیستیم؟» 👌رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با تمام صورت رو به اصحاب کرد و فرمود: «آیا تا به حال شنیده اید که زنی در پرسش از امور دین خود، به این خوبی سخن گوید؟» گفتند: «ای پیامبر خدا! گمان نمی کردیم که زنی تا بدین پایه برسد!» سپس رو به اسماء کرد و فرمود: « ای زن برگرد و به زنانی که تو را به نمایندگی فرستاده اند اعلام کن که 👈 کردن هر یک از شما زنان 👈به دست آوردن خویش و 👈اطاعت از خواست او، با همه این اعمال ( که برای مردان برشمردی) می کند.‌ 📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۳۲۹
🔹رسول مهربانی 🔸آمرزش خدا در قبال اطاعت از شوهر 👈 برای مردی از انصار مسافرتی پیش آمد و قبل از سفر به همسرش گفت بیرون نرو تا برگردم. در مدتی که مرد انصاری در سفر بود، پدر زن او بیمار شد. زن می خواست به عیادت پدرش برود؛ اما چون شوهرش گفته بود که تا زمان بازگشت از خانه بیرون نرود، وی به عیادت پدر نرفت. کسی را نزد پیامبر فرستاد و از آن حضرت پرسید: شوهر من به سفر رفته و از من خواسته تا زمان بازگشتن او بیرون نروم. اکنون پدرم بیمار است. آیا شما دستور می دهید که من به عیادت او بروم؟ رسول خدا در جواب پیغام داد: « در خانه ات بنشین و از فرمان شوهرت اطاعت کن.» بیماری پدر زن شدت گرفت. زن، بار دیگر کسی را نزد پیامبر فرستاد و پرسید آيا الآن دستور می دهید که من به عیادت پدرم بروم ؟ » حضرت باز فرمود: «در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت کن.» پس از مدتی، پدر زن از شدت بیماری جان سپرد. زن، این بار نیز کسی را نزد رسول خدا فرستاد و پرسید: «ای رسول خدا! پدرم مرده است. آیا دستور می دهید که من در مراسم کفن و دفن او حضور یابم؟» حضرت فرمود: «نه، در خانه ات بنشین و از اطاعت کن.» پدر زن که به خاک سپرده شد. 👌رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را نزد آن زن فرستاد و این پیغام را به او داد: «إن الله قد غفر لک و لابیک بطاعتك لزوجك ؛ خدا تو و پدرت را به خاطر اطاعت تو از شوهرت، آمرزید.» 📖 منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ص ۳۲۷
🔹 رسول مهربانی 🔸توجه به خانواده بعد از مرگ 👈ام سعد گفت: ای رسول خدا! من دارایی فراوانی دارم و به جز چند خواهر ، وارثان دیگری ندارم. آیا همه مالم را برای مصرف در راه خیر وصیت کنم؟ حضرت فرمود: «نه.» سعد پرسید: نصفش را چه طور؟ حضرت فرمود: «نه» سعد پرسید: «یک سومش را چه طور؟» 👌حضرت فرمود: «یک سوم، اشکال ندارد و البته یک سوم هم زیاد است. مالی را که از ثروت خودت برای بستگانت خرج میکنی، برای تو به شمار می آید. اگر تو خانواده ات را ثروتمند و بی نیاز ترک گویی، بهتر از آن است که آنان را در حالی واگذاری که نیازمند باشند و از مردم گدایی کنند‌. 📖 منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۳۷
🔹 👇👇👇👇👇
🔸رسول مهربانی 🔹آراستگی مسلمان مردی با ظاهری زشت و سر و وضعی ژولیده و لباس هایی نامناسب خدمت پیامبر رسید. پیامبر که او را در آن حال دید، پرسید: «آیا تو مال و اموالی داری؟» وی گفت: «آری، همه گونه مال و ثروتی دارم.» پیامبر فرمود: « پس باید اثر این دارایی بر تو دیده شود. به راستی خداوند دوست دارد که اثر نیک خویش را بر بنده اش ببیند. خداوند نه تنگ دستی را دوست دارد و نه تظاهر به تنگ دستی را.» 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم ص ، ۲۳
🔸رسول مهربانی 🔹آراستگی مسلمان 👈 یکی از مسلمانان که لباس پوسیده و نامناسبی به تن داشت، خدمت پیامبر رسید رسول خدا سر و وضع نامناسب وی را دید، پرسید: «آیا تو مال و ثروتی داری؟ او گفت: «آری» فرمود: «چه اموالی داری؟» وی پاسخ داد: «خدا به من تعدادی شتر، گوسفند، اسب و چندین برده عطا فرموده است. 👌پیامبر فرمود: «پس اینک که خدا به تو مال عطا فرموده، باید نشان نعمت و لطف خدا بر تو، دیده شود.» 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۲۳
🔸رسول مهربانی 🔹بد ترین مردم رسول خدا و از یارانش پرسید: «آیا می خواهید بگویم که کیست؟ آنان گفتند: «بله، ای رسول خدا! 👈 حضرت فرمود: «کسی که با مردم دشمنی کند و مردم هم با او دشمنی کنند.» 👈 سپس پرسید: «آیا می خواهید بگویم بدتر از این چه کسی است؟» گفتند: «آری، ای رسول خدا. کسی که از لغزش دیگران نمی گذرد و عذرخواهی کسی را نمی پذیرد و گناهی را نمی بخشد.» 👈 پیامبر بار دیگر پرسید: «آیا می خواهید بگویم که بدتر از این کیست؟» اصحاب گفتند: «بله، ای رسول خدا!» 👈حضرت فرمود: «کسی که مردم از شرش در امان نیستند و به خیرش امید ندارند.» 📖 منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۵
🔹رسول مهربانی 🔸آشتی دادن حتی با دروغ بین دو نفر از باران پیامبر بگو مگویی درگرفت که به دعوا و کتک کاری انجامید. ابوكاهل نزد یکی از آنها رفت و گفت: «چرا با فلانی دعوا کردی و چرا الان با او قهر هستی؟ او خیلی از تو تعریف می کرد.» سپس نزد دیگری رفت و همین جمله را به او نیز گفت. این کار ابو کاهل باعث شد تا آن دو یار پیامبر با هم آشتی کنند. آن دو نفر هیچگاه چنین سخنانی درباره هم نگفته بودند، بلکه ابوكاهل خودش این حرفها را ساخته بود تا آن دو نفر را دهد. پس از مدتی، ابوکاهل با خود گفت: من با این دروغگویی ام - که به آشتی میان آن دو بار پیامبر انجامید. خود را نابود کردم. دروغ، گناه بزرگی است.» او نگران از کرده خود، خدمت پیامبر رسید و ماجرا را برای حضرت بازگو کرد. 👌رسول خدا فرمود: «ای ابوكاهل! مردم را با یکدیگر آشنی بده، هر چند با دروغ. 📖 منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۳۹
🔸رسول مهربانی 🔹اسراف نکن پیامبر همواره سفارش می کرد تا وضوی خود را شاداب بگیرید ولی در مصرف آب زیاده روی نکنید. روزی سعد در حال بود و برای گرفتن وضو، بیش از اندازه آب مصرف می کرد. پیامبر که از کنار سعد عبور کرد و وضو گرفتن او را دید، به وی فرمود: « به این چیست که انجام می دهی؟» سعد گفت: «آیا در وضو هم اسراف هست؟» 👌پیامبر فرمود: «اگر آب را درست مصرف نکنی در وضو هم اسراف است هر چند در کنار یک نهر روان باشی.» 📖 منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۶۷
🔹رسول مهربانی 🔸امر به معروف و نهی از منکر روزی پیامبر فرمود: «خدا درباره برخی کسانی که پیش از شما بودند ، به جبرئیل وحی کرد و او را فرمان داد تا فلان سرزمینی را که کافران و گناهکاران در آن هستند، فرو برد. جبرئیل پرسید: «آیا همه را فرو برم مگر فلان زاهد را؟ او می خواست بداند که فرمان خدا دقيقا چیست. خدا فرمود: « آنان را فرو برد پیش از آنان، آن زاهد را فرو ببر.» جبرئیل از پروردگار پرسید: «پروردگارا! مرا آگاه ساز که چرا باید چنین کنم حال آن که او زاهد و عابد است؟» خدا فرمود: به او توان و قدرت داده ام ؛ اما وی امر به معروف و نهی از منکر نمی کند. یاران پیامبر پرسیدند: «ای رسول خدا! وقتی ما منکری را می بینیم و نمی توانیم جلوی آن را بگیریم، چه باید بکنیم؟» 👌حضرت فرمود: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه همه شما را در برخواهد گرفت. هر کس منکری را دید باید جلوی آن را بگیرد، و اگر نتوانست با زبان از آن بازدارد، و اگر نتوانست در دلش از آن منکر بیزاری جوید؛ پس همین که خدا از دل او خبر دارد که وی واقعا از آن منکر بدش می آید، برای او کافی است.» 📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۸۵
🔹رسول مهربانی 🔸مودت اهل بیت نبی(صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا در عرفات بود که را کمی آن طرف تر دید. با دست به او اشاره کرد و فرمود: « ای علی! نزدیکتر بیا.» علی نزدیک رفت. پیامبر فرمود: دستت را در دست من بگذار.» علی، دست دن دست پیامبر نهاد. 👌سپس پیامبر فرمود: «من و تو از یک درخت آفریده شده ایم. من ریشه و بن آن هستم و تو شاخه آن هستی و حسن و حسین، شاخه هایی که بر آن شاخه اصلی قرار دارند. هر کس به یکی از این شاخه ها آویزان گردد، خدا او را به خواهد برد. 📖 منبع حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۹۳
🔹رسول مهربانی 🔸پاداش محبت علی (علیه السلام) عرب بادیه نشینی نزد پیامبر آمد و گفت: خانه من از خانه شما دور است. گاهی من مشتاق شما و دیدار شما می شوم و به خانه تان می آیم ، اما شما را نمی یابم. پس به جای شما را می یابم، او با سخنان و پندهای خود با من أنس می گیرد و من در حالی که به خاطر ندیدن شما تأسف میخورم، به خانه باز می گردم. 👌پیامبر به وی فرمود: «هر که از علی دیدار کند، از من دیدار کرده، و هر که علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر که با علی دشمنی ورزد، مرا دشمن داشته است. تو این سخن را به قبیله خود نیز برسان، هر که به دیدار على آید، به دیدار من آمده و در روز قيامت، من و جبرئیل و مؤمنان صالح، پاداش او را خواهیم داد.» 📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۱۰۱
🔸رسول مهربانی 🔹حق‌الناس جنازه ای را آوردند و جلوی پیامبر قرار دادند تا حضرت بر او نماز بخواند. پیامبر به یاران خود فرمود: « خودتان بر او نماز بخوانید، زیرا من بر او نماز نمی خوانم. أصحاب گفتند: «چرا ای رسول خدا! حضرت فرمود: « زیرا او بدهکار است.» أبو قتاده گفت: «من ضمانت میکنم تا دین و بدهی او را ادا کنم.» پیامبر پرسید: « به طور تمام و کمال؟ » ابو قتاده گفت: تمام و کمال.» با این ضمانت، رسول خدا بر جنازه آن مسلمان نماز خواند، بدهی آن مرد، تنها هفده یا هجده درهم بود. 📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم،ص ۲۸۵
🔹رسول مهربانی 🔸اجر بیماری رسول خدا در جمع یاران خود بود که تبسمی زیبا بر لبهای مبارک آن حضرت نقش بست. عبدالله بن مسعود پرسید: ای رسول خدا! چه شد که لبخند زدی ؟ 👌پیامبر فرمود: «شگفتم از مؤمن و ناله او از بیماری. اگر می دانست که به خاطر بیماری چه پاداش هایی نصیبش می شود، دوست می داشت که تا زمان ملاقات خدای عزوجل، بیمار بماند.» 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۶۹
🔹رسول مهربانی 🔸بیماری در خانه عایشه، بیماری بستری بود که پیوسته از درد و ناراحتی، ناله می کرد. رسول خدا هم که وارد خانه شد، باز هم ناله بیمار ادامه داشت. عایشه و دیگران از ناله بیمار خسته شده بودند، آنها به بیمار گفتند: «ساکت شوه. 👌اما پیامبر فرمود: « او را رها کنید تا ناله بزند، زیرا آه و ناله ، نامی از نام های خدای متعال است که بیمار، با آن آرام می گیرد.» 📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۶۹
🔸رسول مهربانی 🔹احترام بزرگتر دو مرد مسلمان خدمت پیامبررسیدند که یکی از آنان پیر بود و دیگری جوان. مرد جوان، پیش از پیرمرد، لب به سخن گشود تا درخواست خود را با رسول خدا مطرح کند. 👌پیامبر برای حفظ احترام آن فرمود: «بزرگ تر را مقدم بدار، بزرگ تر را مقدم بدار» 📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۸۷
🔹رسول مهربانی 🔸تکبر رسول خدا به سوی قبرستان بقیع می رفت که گروهی از اصحاب نیز دنبال حضرت به راه افتادند. پیامبر تا صدای کفش اصحاب را شنید در همان جا قدری نشست و به یارانش دستور داد تا آنها جلوتر بروند و خودش پشت سر آنان حرکت کرد. یاران حضرت دلیل این کار را پرسیدند، 👌رسول خدا فرمود: « من صدای کفش های شما را شنیدم و ترسیدم تا چیزی از کبر در وجود من جای گیرد.» 📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۱۳
🔹رسول مهربانی 🔸دیوانه حقیقی رسول خدا گروهی را دید که گرد هم آمده بودند. حضرت از آنها پرسید: «چرا این جا جمع شده اید؟ گفتند: «ای رسول خدا در این جا دیوانه ای کارهای بی خردانه انجام می دهد. ما دور او جمع شده ایم و او را تماشا می کنیم.) پیامبر فرمود: «او دیوانه نیست؛ بلکه او بیمار است، می خواهید به شما بگویم که دیوانه واقعی کیست؟» آنان گفتند: «بله، بفرمایید ای رسول خدا!» 👌حضرت فرمود: « دیوانه واقعی کسی است که راه می رود و مرتب به دو سوی خود می نگرد و با تکان دادن بازوها دو طرف بدنش را حرکت می دهد. او کسی است که آرزوی بهشت از خدا دارد؛ در حالی که نافرمانی اش می کند. کسی از شرش در امان نیست و به خيرش امید ندارد. دیوانه واقعی اوست و این بیمار است.» 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۱۳
🔹رسول مهربانی 🔸لباس نازک چرا؟ اسماء دختر ابوبکر خدمت پیامبر رسید. وی لباس نازکی به تن داشت که بدنش از پشت آن پیدا بود. پیامبر تا او را دید، از او روی گرداند و به وی فرمود: «ای اسماء، وقتی زن به سن بلوغ می رسد، دیگر برای او شایسته نیست قسمتی از دیده شود. رسول خدا در حالی که این سخن را می گفت به صورت و دست هایش اشاره کرد تا به اسماء بفهماند که غیر از این دو جا نباید آشکار گردد. 📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۰
🔸رسول مهربانی 🔹 بی نیازی از دیگران گروهی از انصار خدمت پیامبران رسیدند و گفتند: ای رسول خدا ما درخواستی از شما داریم.» حضرت فرمود: درخواستتان را بیان کنید. آنها گفتند: «خواسته ما بسیار بزرگ است. پیامبر فرمود: «آن را مطرح سازید. خواسته شما چیست؟ گفتند: «ما می خواهیم تا از سوی خدا، را برایمان ضمانت کنید. 👌رسول خدا برای لحظاتی سر به زیر انداخت و به زمین خیره شد. آنگاه فرمود: « این کار را برای شما انجام میدهم به شرط آن که هرگز از کسی چیزی نخواهید.» به خاطر این شرط، آنان دیگر از کسی درخواستی نمی کردند. اگر تازیانه آنها روی زمین می افتاد، از پیاده ها نمی خواستند تا تازیانه را به آنان بدهند و خودشان از مرکب پیاده می شدند و آن را بر می داشتند. یا اگر سر سفره، آب می خواستند، از کسی ا که نزدیک آب بود، آب نمی خواستند. یا اگر بند کفش آنها پاره می شد، از کسی بند کفش درخواست نمی کردند. 📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۶۹
🔹رسول مهربانی 🔸پاداش سیراب کردن سگ زن بدکاره ای از نزدیک چاهی می گذشت که چشمش به یک سگ تشنه افتاد. سگ، این طرف و آن طرف چاه می رفت؛ ولی نمی توانست آبی به دست آورد. زن بدکاره، دلش به حال آن سگ سوخت. کفش خود را از پا درآورد و طنابی به آن بست و آن را در چاه فرو برد و آبی از چاه کشید و به سگ تشنه داد. سگ پس از سیراب شدن، جست و خیز می کرد و دمش را تکان می داد و این طرف و آن طرف می دوید. یکی از مسلمانان که شاهد این ماجرا بود، آن را برای رسول خدا تعریف کرد. 👌رسول خدا از شنیدن این خبر خوشحال شد و فرمود: «آن کار نیک و دل سوزی زن در حق آن سگ، باعث شد و تا حدودی، شفيع خطاکاری آن زن بدنام گردید.» 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۳
🔹رسول مهربانی 🔸مهربانی با حیوانات هنگامی که رسول خدا عازم فتح مکه بود، در راه، ماده سگی را دید که برای حفاظت از توله هایش زوزه میکشید و توله ها نیز دور او بودند و از پستان او شیر می خوردند. آن حیوان، با دیدن لشگر، خیلی وحشت کرد و از زوزه هایش معلوم بود که خیلی ترسیده است. 👌رسول خدا برای آرام کردن سگ، به یکی از سربازان به نام جعيل بن سراقه، دستور داد که در کنار آن ماده سگ بایستد تا کسی از سپاهیان، مزاحم و توله هایش نشود. 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۳
🔸رسول مهربانی 🔹قوی ترین پهلوان از مردان شهر، در حال زورآزمایی بودند و با بلند کردن یک سنگ، باهم نبرد می کردند. پیامبر که آنان را دید، از آنها پرسید: «چه می کنید؟ گفتند: می خواهیم ببینیم کدام یک توانمند تر و قوی تریم.» رسول خدا فرمود: «آیا می خواهید بگویم که کدام یک از شما توانمندتر و قوی ترید؟ گفتند: بله، بفرمایید ای رسول خدا! 👌حضرت فرمود: «توانمندترین و قوی ترین شما کسی است که 👈وقتی و خرسند باشد، شادی اش او را به گناه و نیندازد و 👈وقتی می شود، خشمش، او را از باز ندارد، و 👈وقتی می یابد، کاری را که حق ندارد، انجام ندهد.» 📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۵۹
🔹رسول مهربانی 🔸کنترل خشم شخصی از روبه رو سوی پیامبر آمد و پرسید: ای رسول خدا چیست ؟ حضرت فرمود: « خوشخویی» وی بار دوم از سمت راست به طرف پیامبر آمد و باز پرسید: ای رسول خدا دین چیست؟ پیامبر باز هم فرمود: «خوشخویی » بار سوم نیز آن مرد از طرف چپ به سوی پیامبر و آمد و باز پرسید: «دين چیست؟ حضرت هم همان جواب پیشین را تکرار کرد. برای بار چهارم، آن مرد از پشت سر به طرف پیامبر آمد و همان سؤال را باز هم پرسید. 👌رسول خدا به این بار رو به وی کرد و فرمود: «آیا متوجه نمی شوی؟ دین این است که هرگز نشوی.» 📖 حکایت نامه پیامبر اعظم،ص ۳۵۹