🔹رسول مهربانی
🔸پاداش محبت علی (علیه السلام)
عرب بادیه نشینی نزد پیامبر آمد و گفت: خانه من از خانه شما دور است. گاهی من مشتاق شما و دیدار شما می شوم و به خانه تان می آیم ، اما شما را نمی یابم. پس به جای شما #علی را می یابم، او با سخنان و پندهای خود با من أنس می گیرد و من در حالی که به خاطر ندیدن شما تأسف میخورم، به خانه باز می گردم.
👌پیامبر به وی فرمود: «هر که از علی دیدار کند، از من دیدار کرده، و هر که علی را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر که با علی دشمنی ورزد، مرا دشمن داشته است. تو این سخن را به قبیله خود نیز برسان، هر که به دیدار على آید، به دیدار من آمده و در روز قيامت، من و جبرئیل و مؤمنان صالح، پاداش او را خواهیم داد.»
📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم ، ص ۱۰۱
#محبتاهلبیت
#مودتاهلبیت
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔸رسول مهربانی
🔹حقالناس
جنازه ای را آوردند و جلوی پیامبر قرار دادند تا حضرت بر او نماز بخواند. پیامبر به یاران خود فرمود: « خودتان بر او نماز بخوانید، زیرا من بر او نماز نمی خوانم.
أصحاب گفتند: «چرا ای رسول خدا!
حضرت فرمود: « زیرا او بدهکار است.»
أبو قتاده گفت: «من ضمانت میکنم تا دین و بدهی او را ادا کنم.»
پیامبر پرسید: « به طور تمام و کمال؟ » ابو قتاده گفت: تمام و کمال.»
با این ضمانت، رسول خدا بر جنازه آن مسلمان نماز خواند، بدهی آن مرد، تنها هفده یا هجده درهم بود.
📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم،ص ۲۸۵
#حقالناس
#بدهی
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸اجر بیماری
رسول خدا در جمع یاران خود بود که تبسمی زیبا بر لبهای مبارک آن حضرت نقش بست. عبدالله بن مسعود پرسید: ای رسول خدا! چه شد که لبخند زدی ؟
👌پیامبر فرمود: «شگفتم از مؤمن و ناله او از بیماری. اگر می دانست که به خاطر بیماری چه پاداش هایی نصیبش می شود، دوست می داشت که تا زمان ملاقات خدای عزوجل، بیمار بماند.»
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۶۹
#بیماری
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸بیماری
در خانه عایشه، بیماری بستری بود که پیوسته از درد و ناراحتی، ناله می کرد. رسول خدا هم که وارد خانه شد، باز هم ناله بیمار ادامه داشت. عایشه و دیگران از ناله بیمار خسته شده بودند، آنها به بیمار گفتند: «ساکت شوه.
👌اما پیامبر فرمود: « او را رها کنید تا ناله بزند، زیرا آه و ناله ، نامی از نام های خدای متعال است که بیمار، با آن آرام می گیرد.»
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۶۹
#بیماری
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔸رسول مهربانی
🔹احترام بزرگتر
دو مرد مسلمان خدمت پیامبررسیدند که یکی از آنان پیر بود و دیگری جوان. مرد جوان، پیش از پیرمرد، لب به سخن گشود تا درخواست خود را با رسول خدا مطرح کند.
👌پیامبر برای حفظ احترام آن #پیرمرد فرمود: «بزرگ تر را مقدم بدار، بزرگ تر را مقدم بدار»
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۸۷
#پیری
#احترامبزرگترها
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸تکبر
رسول خدا به سوی قبرستان بقیع می رفت که گروهی از اصحاب نیز دنبال حضرت به راه افتادند.
پیامبر تا صدای کفش اصحاب را شنید در همان جا قدری نشست و به یارانش دستور داد تا آنها جلوتر بروند و خودش پشت سر آنان حرکت کرد. یاران حضرت دلیل این کار را پرسیدند،
👌رسول خدا فرمود: « من صدای کفش های شما را شنیدم و ترسیدم تا چیزی از کبر در وجود من جای گیرد.»
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۱۳
#کبر
#تکبر
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸دیوانه حقیقی
رسول خدا گروهی را دید که گرد هم آمده بودند. حضرت از آنها پرسید: «چرا این جا جمع شده اید؟
گفتند: «ای رسول خدا در این جا دیوانه ای کارهای بی خردانه انجام می دهد. ما دور او جمع شده ایم و او را تماشا می کنیم.)
پیامبر فرمود: «او دیوانه نیست؛ بلکه او بیمار است، می خواهید به شما بگویم که دیوانه واقعی کیست؟»
آنان گفتند: «بله، بفرمایید ای رسول خدا!»
👌حضرت فرمود: « دیوانه واقعی کسی است که #متکبرانه راه می رود و مرتب به دو سوی خود می نگرد و با تکان دادن بازوها دو طرف بدنش را حرکت می دهد.
او کسی است که آرزوی بهشت از خدا دارد؛ در حالی که نافرمانی اش می کند. کسی از شرش در امان نیست و به خيرش امید ندارد. دیوانه واقعی اوست و این بیمار است.»
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۱۳
#تکبر
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸لباس نازک چرا؟
اسماء دختر ابوبکر خدمت پیامبر رسید.
وی لباس نازکی به تن داشت که بدنش از پشت آن پیدا بود.
پیامبر تا او را دید، از او روی گرداند و به وی فرمود: «ای اسماء، وقتی زن به سن بلوغ
می رسد، دیگر برای او شایسته نیست قسمتی از #بدنش دیده شود.
رسول خدا در حالی که این سخن را می گفت به صورت و دست هایش اشاره کرد تا به اسماء بفهماند که غیر از این دو جا نباید آشکار گردد.
📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۰
#حیا
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔸رسول مهربانی
🔹 بی نیازی از دیگران
گروهی از انصار خدمت پیامبران رسیدند و گفتند: ای رسول خدا ما درخواستی از شما داریم.» حضرت فرمود: درخواستتان را بیان کنید.
آنها گفتند: «خواسته ما بسیار بزرگ است. پیامبر فرمود: «آن را مطرح سازید. خواسته شما چیست؟ گفتند: «ما می خواهیم تا از سوی خدا، #بهشت را برایمان ضمانت کنید.
👌رسول خدا برای لحظاتی سر به زیر انداخت و به زمین خیره شد. آنگاه فرمود: « این کار را برای شما انجام میدهم به شرط آن که هرگز از کسی چیزی نخواهید.»
به خاطر این شرط، آنان دیگر از کسی درخواستی نمی کردند.
اگر تازیانه آنها روی زمین می افتاد، از پیاده ها نمی خواستند تا تازیانه را به آنان بدهند و خودشان از مرکب پیاده می شدند و آن را بر می داشتند.
یا اگر سر سفره، آب می خواستند، از کسی ا که نزدیک آب بود، آب نمی خواستند.
یا اگر بند کفش آنها پاره می شد، از کسی بند
کفش درخواست نمی کردند.
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۶۹
#بینیازیازدیگران
#مسلمانباشیم
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸پاداش سیراب کردن سگ
زن بدکاره ای از نزدیک چاهی می گذشت که چشمش به یک سگ تشنه افتاد. سگ، این طرف و آن طرف چاه می رفت؛ ولی نمی توانست آبی به دست آورد. زن بدکاره، دلش به حال آن سگ سوخت. کفش خود را از پا درآورد و طنابی به آن بست و آن را در چاه فرو برد و آبی از چاه کشید و به سگ تشنه داد. سگ پس از سیراب شدن، جست و خیز می کرد و دمش را تکان می داد و این طرف و آن طرف
می دوید.
یکی از مسلمانان که شاهد این ماجرا بود، آن را برای رسول خدا تعریف کرد.
👌رسول خدا از شنیدن این خبر خوشحال شد و فرمود: «آن کار نیک و دل سوزی زن در حق آن سگ، باعث #رحمتخدا شد و تا حدودی، شفيع خطاکاری آن زن بدنام گردید.»
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۳
#مهربانیباحیوانات
#مسلمانباشیم
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
🔹رسول مهربانی
🔸مهربانی با حیوانات
هنگامی که رسول خدا عازم فتح مکه بود، در راه، ماده سگی را دید که برای حفاظت از توله هایش زوزه میکشید و توله ها نیز دور او بودند و از پستان او شیر می خوردند. آن حیوان، با دیدن لشگر، خیلی وحشت کرد و از زوزه هایش معلوم بود که خیلی ترسیده است.
👌رسول خدا برای آرام کردن سگ، به یکی از سربازان به نام جعيل بن سراقه، دستور داد که در کنار آن ماده سگ بایستد تا کسی از سپاهیان، مزاحم #حیوان و توله هایش نشود.
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۳
#مهربانیباحیوانات
#مسلمانباشیم
۲۷ فروردین ۱۴۰۱