شهید رسول خلیلی:
اطلاعیه ❗️
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
💫کانال رسمی شهید رسول خلیلی در نرم افزار #ایرانی ایتا راه اندازی شد :
https://eitaa.com/rasoolkhalili
#کلام_رهبری
🌵🌸رویش فرصت🌸🌵
انسان باید خود را محاسبه کند،بعد یکی یکی از انجام گناهان خود کم کند
#مقام_معظم_رهبری
🆔 @Rasoulkhalili
✊طرح| رهبرانقلاب، در پاسخ به نامه اسماعیل هنیه: تشدید مبارزه با رژیم غاصب، راه علاج فلسطین است. ۹۷/۱/۱۵
🆔 @Rasoulkhalili
#نسیم_وصل
🕊دیشب
در انتظار تو
جانم به لب رسید
امشب بیا
که نیست به فردا تقبلی...🕊
#اللهم_عجل_ولیک_الفرج
#او_تک_و_تنها_مانده
🆔 @Rasoulkhalili
🌸🌸
🌸
اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی
ز روزگار من آشفته تر چه میخواهی!؟
🌸
🌸🌸
🆔 @Rasoulkhalili
✨ خاطره ای از حاج احمد متوسلیان✨
از سرما کلافه شده بود
سرِ جاش درجا ميزد
ته تـفنگ مى خورد زمين، قِرچ قرچ صدا مى داد.
یه ماشين تويوتا جلوتر زد رو ترمز
حاج احـمد پیاده شد رفت طـرف پسرک:
ـ تـو مثـلاَ نگهبانى اين جا؟ اين چــه وضعشه؟ يکى بايد مراقب خودت بـاشه !!! ميدونى اين جاده چقدر خطرناكه ؟
مثل طلبكارها حرف ميزدنزديك پسرك شد.
ـ ببينم تفنگتو؟؟
تفنگ رو از دست پسرک کـشید بيرون.
ـ چرا تميزش نكردى!؟ اين تفنگه يا لوله بخارى؟
پسرك تفنگ رو از دستش کشید بيرون و زد زير گريه و گفت :
ـ تو چطور جرات ميكنى به من امر و نهى كنى؟! ميدونى من نيروى كى ام؟!
من نيروى برادر احمدم!
اگه بفهمه با من اينجورى رفتار كردى حسابتو ميرسه
بعدم روش رو بگردوند گفت:
«اصلا خودت بودى ميتونستى توى اين سرما نگهبانى بدى؟؟؟»
احمد، شونه هاى پسرك رو گرفت و محكم بغلش كرد.
بى صدا شروع كرد به اشك ريختن
به پسرك گفت؛
توروخدا منو ببخش
پسرك شروع كرد بــه وول خوردن كه شونش رو از دستای قدرتمند حاجى بیـرون بكشه،
كه يهو دستش خورد به كلاه پشمى احمد.
كلاه افتاد
شناختش
سرش رو گذاشت رو شونش و يه دل سير گريه كرد...
او مصداق واقعی آیه ی ۲۹ سوره ی فتح بود
✨أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم ۖ ✨
🆔 @Rasoulkhalili
4_5789690269481829470.mp3
5.99M
(آرزوی پر زدن با من حرم با تو...)
.
🕊چی میشه مادرم باشی
یه سایه رو سرم باشی
چی میشه که شب جمعه به یادم حرم باشی🕊
#پیشنهاد_دانلود
🆔 @Rasoulkhalili