پینه های، دست تو زیباترین قاب جهان است ای پدر
قلب پر مهرت پناه آخرین است ای پدر
برسر خان تو این طفلت دمادم سیر گشت
دل به دریای نگاهت میدهم غم دنیا ز کارم میرود
ریسمان شادی ام پیچیده بر ذکر لبت
کام دل شیرین شود از گوشه ی لبخندتو
پیش دریای وجودت من درشتی میکنم گر سخن از مرد و مردی میکنم
گر هزاران سال هم بگذرد از عمرمن
نزد آغوشت همان طفل صغیرم ای پدر
سالروزت بس مبارک قهرمان زندگی
در برت سر خم کند این و روز واین لحظگی
ارسالی از مخاطب محترم کانال خانم بازوند
@rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدطاها یادگاری ۴ساله
@rastegarane313
4_5886740325459822980.mp3
5.58M
🎧 #مولودی
🎼 منی که از تولدم
تقدیم به ساحت مقدس مولا حیدر کرار علی علیه السلام
🎤 #حاج_محمود_کریمی
@rastegarane313
خیلۍبہ صلہرحم اهمیتمیداد!
همیشه شمارههاۍ فامیلخودم وفامیلخودشرو دردفترچہ مخصوصش مینوشت ...
تایادش باشہ ماهی یکبار بهشون زنگ بزنه و حالشونبپرسہ ؛
حتیوقتیرفتهبود سوریه
بهم سفارشکردهبود که
خودمبجایاواینکارو انجام بدم...
برگرفتهازکتابدلتنگنباش
بہنقلازهمسرشهید
#شهیدروحاللہقربانی🌷
@rastegarane313
📌 مادر مجید: منِ بی تو را ؛باران گرفته است ...
🔹️ علیرضا عابدی که این عکس متفاوت را از یک مادر شهید ثبت کرده، درباره آن نوشته:
◇ مادر شهید مفقودالاثر مجید امیدی ،
هر وقت بارون میاومد میرفت زیر بارون
میایستاد و چشمای اَبریش بارونی میشد.
◇ وقتی ازش می پرسیدن آخه مادرِ من چرا
وایستادی زیر بارون؟
◇ آروم زیر لب زمزمه می کرد، گلی گم کردهام می بویم او را ...
◇ آخه الان بدن مجید من زیر بارونه ....
◇ بدن مجید من معلوم نیست کجاست ...
◇ میخوام بگم مادرم، عزیزم، من به یادتم...
#شهید_مجید_امیدی
#شهید_گمنام
@rastegarane313
هدایت شده از 🌹رستگاران 🌹
❤️❤️ بوسه میزنم بر دستهای پدرم که هیچگاه دستهایم را رها نکرد ❤️❤️
🎤🎤 اطلاعیه اطلاعیه اطلاعیه
به استحضار اعضای محترم گروه می رساند قصد داریم به مناسبت میلاد سراسر سعادت مولی الموحدین حضرت علی(ع) و روز پدر
🏆🏆 مسابقه انتخاب بهترین نوشته و اثر با موضوع این عید سعید و روز پدر با اهدا جوایز نقدی به صورت کارت به کارت برگزار کنیم.
🍇 قالب نوشته ها: شعر، متن ، دل گویه و...
🕘 مدت ارسال مطالب از فردا تا ساعت ۲۴ چهار شنبه مورخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
📞 ارسال مطالب از طریق آی دی مدیر کانال رستگاران با لینک
👇👇👇👇👇
@rastegarane313
👆👆👆👆👆
💡 زمان انتشار مطالب دریافتی در کانال پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ ساعت ۸ صبح
تا ساعت ۲۴
جمعه ۱۴۰۱/۱۱/۱۵ جهت رای گیری
📪 نفرات برتر توسط رای و انتخاب اعضا در مهلت تعیین شده انتخاب می شوند.
🎁 جوایز:
نفر اول مبلغ ۱۵۰ هزار تومان
نفر دوم مبلغ ۱۰۰ هزار تومان
نفر سوم مبلغ ۷۰ هزار تومان
نفر چهارم مبلغ ۵۰هزارتومان
نفر پنجم مبلغ ۵۰هزار تومان
🌺🌺🌺
@rastegarane313
🌺🌺🌺
بهشگفتند:برامونیهشعرمیخونی؟
گفت:میشه #دعای_فرج بخونم؟
گفتندبخونوچقدرزیباخوند!
گفتند:بَهبَهچقدرزیباخوندی!
گفت:منروزیهزارباردعایفرجمیخونم!
ازشپرسیدند:چراهزاربار؟!
گفت:اینقدرمیخونمتا #امام_زمان ظهورکنه
آخهمیگن:
اگهامامزمانظهورکنه،
شهداهمباهاشمیان
شایدیهباردیگهباباموببینم
فرزندشهیدمدافعحرم :)
روز پدر نزدیکه حواستون هست ؟!.....
@rastegarane313
در ۱۰ بهمن ماه سال ۱۳۶۸ در محله منبع آب اهواز در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدر او رزمندهی هشت سال دفاع مقدس جانبار سردار پاسدار رمضان ظهیری است.
دارای ۴ برادر و فرزند سوم خانواده بود که در سال ۸۷ به عضویت نیروی زمینی سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی یگان تکاور صابـرین تیپ حضرت حجت (عج) در آمد.
در عملیاتهای نبرد با پژاک در شمال غرب و همچنین اشرار شرق کشور حضور داشت و در این عملیاتها بسیاری از همرزمان خود را که به فیض شهادت نایل آمدن از دست داد.
سرباز امام زمان از قافله شهادت و دوستان شهید خود عقب نماند و در روز ۹محرم و شب عاشورای حسینی مصادف با اول آبان ۹۴ در نبرد با سپاه ڪفر و متجاوزان به حرم حضرت زینب کبری(س) در اثر اصابت تیر و شدت جراحت بہ درجه رفیع شهادت نایل آمد و به سوی معبود خود شتافت.
پیڪر مطهر او پس از انتقال به اهـواز در ظهر روز جمعه ۸ آبان بعد از نماز جمعه از مصلای مهدیه امام خمینی (ره) این شهر تشییع و در کنار هشت شهید گمنام دوران دفاع مقدس در آستانه حضرت علی بن مهزیار آرام گرفت.
#شهید_پاسدار_مدافع_حرم_محمد_ظهیری
#سالروزولادت: ۱۳۶۸/۱۱/۱۰
#سالروزشهادت: ۱۳۹۴/۸/۰۱
#سالروزولادت🎊🎉
@rastegarane313
بر ما خرده نگیرید که چرا
روز و شبمان
لبریز از یاد شهداست
که اگر یاد شھیدی در دل، خانه کرده
نه از پاکیِ دلِ ما
که از لطف و عنایت شھید است
شادی روح 🌸شهدا صلوات
ٱللَّٰهُمَّصَلِّعَلَىٰمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم🌺
@rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️شهدایی هستیم؟..
ما سینه زدیم بی صدا باریدند ازهـر چه کـ دم زدیم آنها دیدند
🕊
ما مدعیان صف اول بودیم
ازآخــر مجلس شهدارا چـیدند🥀🕊
@rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بعد از تو با این بغض میجنگم تو کجایی💔
@rastegarane313
هدایت شده از 🌹رستگاران 🌹
❤️❤️ بوسه میزنم بر دستهای پدرم که هیچگاه دستهایم را رها نکرد ❤️❤️
🎤🎤 اطلاعیه اطلاعیه اطلاعیه
به استحضار اعضای محترم گروه می رساند قصد داریم به مناسبت میلاد سراسر سعادت مولی الموحدین حضرت علی(ع) و روز پدر
🏆🏆 مسابقه انتخاب بهترین نوشته و اثر با موضوع این عید سعید و روز پدر با اهدا جوایز نقدی به صورت کارت به کارت برگزار کنیم.
🍇 قالب نوشته ها: شعر، متن ، دل گویه و...
🕘 مدت ارسال مطالب از فردا تا ساعت ۲۴ چهار شنبه مورخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
📞 ارسال مطالب از طریق آی دی مدیر کانال رستگاران با لینک
👇👇👇👇👇
@rastegarane313
👆👆👆👆👆
💡 زمان انتشار مطالب دریافتی در کانال پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ ساعت ۸ صبح
تا ساعت ۲۴
جمعه ۱۴۰۱/۱۱/۱۵ جهت رای گیری
📪 نفرات برتر توسط رای و انتخاب اعضا در مهلت تعیین شده انتخاب می شوند.
🎁 جوایز:
نفر اول مبلغ ۱۵۰ هزار تومان
نفر دوم مبلغ ۱۰۰ هزار تومان
نفر سوم مبلغ ۷۰ هزار تومان
نفر چهارم مبلغ ۵۰هزارتومان
نفر پنجم مبلغ ۵۰هزار تومان
🌺🌺🌺
@rastegarane313
🌺🌺🌺
فرازی از وصیت شهید محمدرضا عبدالرضا مجیری🕊
🔸«شما را سفارش می کنم در مورد بچه ها که نگذارید آنها از راه خدا و ولایت دور شده و آنها را بچه هایی مومن پرهیزگار بار بیاورید و به آنها همواره بگویید که پدرشان در راه حق و حقیقت قدم برداشته و جان ناقابلش را فدای راه معبود نموده و شما نیز باید پاسدار حرمت خون پدرتان بوده و از راه حق و حقیقت و پیروزی از ولی فقیه منحرف نشوید. همسر عزیزم، همواره کوشش کنید که به بچه هایم به جز روزی حلال ندهید و آنها را از روزی غیرحلال باز دارید. همسر عزیزم، همواره در زندگی بر خدا توکل کنید و از او یاری بجویید و جز راه خدا راهی را نروید تا به او ملحق شوید.»
شادی روح شهدا صلوات
@rastegarane313
:
#شهیدمحمدعلیخانی:
[ سعی کنید با خوب درس خواندن
جای یک سری از عزیزانی
که شهید شدند را پرکنید
و مواظب باشید شما را
بهعنوان یک الگوی اسلام بشناسند،
کارهای خود را فقط برایِ
رضای خدا انجام دهید!
و درس خواندن شما هم برایِ
خودسازی و جامعه سازی باشد!✨ ]
@rastegarane313
وصیت نامه شهید احمد کاظمی
الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهید ان علیاً ولی الله
خداوندا فقط میخواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.
نمیدانم چه باید کرد، فقط میدانم زندگی در این دنیا بسیار سخت میباشد. واقعاً جایی برای خودم نمییابم هر موقع آماده میشوم چند کلمهای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمیدانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید میکردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم.
ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.
راستی چه بگویم، سینهام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود میدانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب ماندهام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.
گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن. بدی مرا میبینی، دوست دارم بنده باشم، بندگیام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا میکنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی میباشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر میکنم، میبینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب نکردن، بنده خوب نبود،… دیگر…
حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه میکنم. از درد سختی که تمام وجودم را میگیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بیمنتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم میدهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیقام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم،
انشاء الله تعالی.
@rastegarane313
وصیت نامه حاج احمد متوسلیان
دیگر کسی حرفی از مرخصی نزد شهید حاج احمد متوسلیان روز پنج شنبه سی اردیبهشت ماه سال شصت و یک، حاج احمد با همان حال نامساعد و عصا در زیر بغل، آمد دارخوین تا برای بچه ها سخنرانی کند. آن هم در شرایطی که بچه های ما خیلی خسته بودند و فشار زیادی به آنها آمده بود. چیزی حدود بیست شبانه روز در گرمای چهل و هشت درجه، توی آن دشت وسیع خوزستان، وجب به وجب جنگیده و پیشروی کرده بودند. بدیهی است که همین مسأله باعث شده بود که نیروها مقداری احساس خستگی کنند. در چنین وضعیتی بود که حاج احمد آمد تا برای بسیجی ها سخنرانی کند. یکی از حضار بسیجی تیپ 27 می گوید: « حاج احمد با همان عصایی که زیر بغل داشت، آمد روی چهار پایه ایستاد و پشت میکروفون قرار گرفت. لحظه ای در سکوت، به دقت به چهره های بچه ها نگاه کرد و گفت: « بسیجی ها! شما می گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم، به امام حسین ( علیه السلام) و سپاه او کمک می کردیم. بدانید امروز روز عاشورا است.» حاج احمد نگاه پر از لطفی به برادران - که اکثراً با سر و صورت و دست و پای زخمی روبروی او به خط شده بودند - کرد و ادامه داد: « به خدا قسم! من از یک یک شما درس می گیرم. شما بسیجی ها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید. من به شما که با این حالت در منطقه مانده اید، حجتی ندارم. می دانم که تعداد زیادی از دوستان شما شهید شده اند. می دانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بی امان در منطقه می جنگید و خسته اید و شاید در خودتان توان ادامه ی رزم سراغ ندارید. ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا که شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم.» در آخر صحبت هایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: « خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده، خدایا! اگر بنابر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاج احمد را برسان!» این حرف ها و مناجات حاجی باعث شد همه ی نیروهای تیپ، شیون کنان، زار زار گریه کنند. خود حاج احمد، هم دل به دل بچه بسیجی ها داده بود و بی اختیار هق هق گریه، شانه هایش را می لرزاند. به زحمت والسلام سخنرانی را ادا کرد و از پشت میکروفون کنار آمد. حرف های حاجی مثل انفجار یک کپسول معنویت و اخلاص در جمع بچه ها بود. به محض پایان حرف های حاجی، بچه های تیپ در حالی که صلوات می فرستادند و تکبیر می گفتند، به طرف او هجوم آوردند و دسته جمعی و بی قرار، حاج احمد را در آغوش گرفته و می بوسیدند. خدا گواه است من ندیدم از بسیجی ها - حتی یک نفر هم تا خاتمه ی عملیات - حرفی از مرخصی بزند. هیچ کس نمی رفت. فقط تعدادی دانشجو داشتیم که به خاطر امتحانات، آنها را خود حاج احمد به زور روانه ی مرخصی کرد. دلاوری دیگر از رزم آوران تیپ 27، با اشاره به سخنرانی شورانگیز حاج احمد در دارخوین می گوید: « یادش به خیر! در آن سخنرانی، بسیجی ها که واله و شیدای روحیه ی فولادی حاجی شده بودند، زیر گوشی با هم می گفتند: « دیگر ما چه عذری داریم؟ وقتی حاج احمد با این وضع بد جسمی، این طور قرص و محکم مانده، ما چه حقی داریم اظهار خستگی کنیم؟» تحت تأثیر سخنرانی حاج احمد، طوری شد که همه ی بچه ها احساس می کردند انگار اولین روزی است که به منطقه آمده اند. خلاصه، نیروها آماده شدند برای رفتن به مرحله ی سوم عملیات.»
@rastegarane313