eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
583 دنبال‌کننده
11هزار عکس
3.9هزار ویدیو
29 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های زیر مراجعه کنید @Malek53 @Alignb درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
📪📪📪 نظر سنجی سری (الف) از شماره ۱ تا شماره ۲۸ 👇👇👇👇 https://EitaaBot.ir/poll/7sa4
🌺🌺 اثر شماره یک ۱ 🌺🌺 می گویند پدرم فاتح بود،فاتح سوسنگرد .می گویند در میدان نبرد چون شیر خدا می جنگید و در میدان دعا و راز و نیاز زاهدی بود که ساعت ها سر بر سجاده می گذاشت .می گویند غیر از خدا از هیچ چیز نمیترسید ،شجاع بود و دلاور.می گویند قدم های محکم و آرامی داشت ،نشان دار بی نشان بود طالب شهرت نبود .می گویند به من خیلی علاقه داشت ،ولی وابسته نبود .دل به دنیا نمی داد ،عاشق بود ،عاشق اسمان .می گویند رفت که من در شام غریبان بنشینم تا بزم دیگران روشن بماند. پدر آسمانی ام روزت مبارک ارسالی از حامد مرادی فرزند شهید گرامی جعفر مرادی @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره دو ۲ 🌺🌺 دلنوشته ای درباره روز پدر جعبه خرما همه جانم پر شده از سرما . خون در رگهایم یخ زده و قدرتی برای گردش ندارد. اینجا داخل این بسته کارتن چنان تنگ ما را چیده اند کنار هم که نمی توانیم نفس بکشیم. گاهی اوقات درب یخچال بزرگ را که باز می کنند دریچه ای از نور میزند توی درزهای کارتن و چشمهایمان جانی می گیرند اما دوباره در بسته می شود و دوباره تاریکی و ظلمت به سراغمان می آید. دیگر خسته شده ام از این همه سردی و رخوت و دلم هوای نخلستان را کرده با آن آفتاب داغ و هوای شرجی اش. دوست دارم از نخلی آویزان شوم و زل بزنم توی چشمهای خورشید و تا می توانم گرمی بگیرم و نفس چاق کنم. افسوس که این ها همه رویایی بیش نیست و من حالا با نخلستان کیلومتر ها فاصله دارم. باید منتظر بمانم تا روزی در این یخچال باز شود و من را بخرند و بعد تازه اول دردسر است که کجا ببرند و چه کار کنند. نور می تابد توی یخچال و کارتن تکانی می خورد و چشمان مردی میان سال که با موهای جو گندمی و قد بلندش حالا خم شده روی ما و براندازمان می کند و از فروشنده می پرسد : خرما تازه است ؟ و فروشنده که با اعتماد به نفس جواب می دهد : خیالت راحت ! جعبه خرما را می گذارد داخل پلاستیک کنار بقیه خرت و پرت ها و حسابمان می کند و بعد هم توی صندوق عقب جا خوش می کنیم تا برسیم به خانه. خانه ویلایی با شکوه که حیاط بزرگش پر است از درخت های سرو قد به آسمان کشیده و وسط حیاط هم حوضی بزرگ آبی رنگی خود نمایی می کند. داخل خانه ما را تحویل آشپز باشی می دهد: حواست باشه امشب باید همه چیز مرتب باشه ! امشب جشن روز پدر برای پدرم هست . من با این مهمونها رو دربایستی دارم ! خانمهای مستخدم هم شروع می کنند به چیدن ما روی سینی ها بزرگی که روی میز قرار دارد. روی میز بزرگی که داخل اتاق بزرگ پذیرایی است پر شده از جام های رنگی شربت با طعم های مختلف ، سینی ها برنج و خورش ، بشقاب های مرغ و گوشت که با سبزی تزئین شده اند و انواع خوردنی ها و نوشیدنی های رنگارنگ. ما را هم در بشقابهای کریستالی دور تا دور میز چیدند. غروب که می شود سروکله میهمانها پیدا می شود. با لباس های رنگارنگ و صورت های آرایش کرده و انواع زیور آلات از ماشین های مدل بالایشان پیاده می شوند. دور میز بزرگ که می نشینند انگار چند روز است چیزی نخورده اند. بیشتر نگاهشان معطوف است به گوشت های سرخ شده و مرغ های شکم پر. بعد از ساعتی خوردن و نوشیدن، سرانجام شکم هایشان را گرفته و کنار می نشینند و به سفره نصفه نیمه جنگ زده نگاه می کنند و انگار خودشان از خودشان خجالت می کشند که چه بر جای گذاشته اند......خانم ته مونده غذاها را چه کنیم ؟ بریزید تو سطل آشغال ! یا بین همین کارگرها تقسیم کن ! پاکت های زباله بزرگ باز می شوند و سینی ها و بشقاب ها خالی می شوند. ما را هم می ریزند توی یکی از پاکت ها و می برند توی حیاط. آخر شب آشپز و کارگرها هر کدام یکی از پاکت ها را بر می دارند و می برند با خودشان. خانم چادری که از صبح اینجا کار می کرد هم پاکت ما را بر می دارد و می رود به سمت خانه. چند کوچه پایین تر زنگ خانه ای آجری را میزند. پسر بچه کوچکی در را باز می کند: مامان چرا اینقدر دیر اومدی ؟ مهسا خوابش برد. چیزی هم نداشتیم که بخوره! خرت و پرت ها را می برد توی آشپزخانه و می چیند روی بشقابی کوچک. مهسا هم بیدار شده و سفره کوچکی پهن می شود. جا خوش کرده ام روی بشقاب کوچک قدیمی و نگاه می کنم به در و دیوار خاکی و ساده خانه . آن ویلای پر زرق و برق با لوسترهای رنگارنگ و پرده های سلطنتی و مبل های راحتی کجا و این خانه کوچک رنگ و رو رفته کجا . مهسا و برادرش بعد از شام یک نقاشی که از قبل کشیده بودند برای تبریک روز پدر به پدرشان تقدیم کردند .... موجی از گرما میزند توی رگهایم . یاد نخلستان می افتم و گرمای لذت بخشش. در و دیوار پر می شود از❤️ بوی دعای پدر❤️.... من هم بعد از چند روز سرما و خستگی حالا گرمای واقعی را حس می کنم. ارسالی از خانم گرامی حلیمه محمدزاده @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره سه ۳ 🌺🌺 به نام خدا دلنوشته ای درباره امام علی (ع) و روز پدر باغچه پراز برف بود.مادربزرگ ِ ستاره بایک بشقاب عدسی داغ از تو حیاط اومد.بخار از عدسی ها بلند می شد .اتاق بوی مادربزرگ راگرفت همیشه بوی هل و گلاب می داد ستاره چندقاشق عدسی خورد سینی را روی کرسی گذاشت لحاف کرسی را تازیر چانه بالا کشید.... مادربزرگ گفت ستاره جان امشب شب تولد امام علی (ع) هست باید در تدارک میهمانی امشب باشیم. ستاره گفت : می دانم مادربزرگ. مگر می شود شب ِ سیزدهم ماه رجب را فراموش کنم . خاتون به سراغ من آمد یک پارچ پراز آب درونم ریخت پیچم را چرخاند و آتشی دردرونم شعله ور شد وریز ریزو آهسته آهسته اب درونم به جوش امد.... تلویزیون را روشن کرد نوایی ملکوتی و آسمانی فضای خانه راآکنده از یک حس الهی کرد قوری خانم‌هنوز در خواب بود درش هرازگاهی تکان می خورد خاتون بیدارش کرد و چای خوش رنگ و طعمی دم کرد و قوری را مثل تاجی برسرم گذاشت عطر چای تازه دم فضای خانه راپرکرد مادربزرگ در استکانهای کمر باریک دو چای ریخت و شروع کرد به صحبت کردن... ستاره جان صدای اسمان را میشنوی دستهایت را می خواند می گوید دو دستت که پربگیرندو بلند شوندمی توانند سرنوشت تورا از نو بنویسند همراه بانور و زندگی صدای مولودیِ علی علی یا علی از تلویزیون می آمد ستاره گفت : سلام و رحمت خدا بر حضرت علی علیه السلام .... خاتون در ادامه گفت :دست دعای حضرت علی (ع) همواره برای ما و دوستداران اهل بیت گشوده است اگر خداوند دست هدایت ایشان و فرزندانشان را برسر ماارزانی نمی داشت هرگز هدایتی پیش روی مانبود. مجری تلویزیون میگفت از حضرت علی (ع) بخواهیم مددی کند تا جایگاهمان را نسبت به ولایت بدانیم آنجا که باید سکوت کنیم و انجا که باید صحبت کنیم انجا که باید صبر و آنجا که باید جهاد کنیم...... میهمانی شروع شده بود میهمانان ستاره و مادربزرگ امده بودند حدیث کسا میخواندند ..... سفره یکپارچه نور می شود ذکر تکرار می شود توی اتاق و درو دیوار پر میشود از بوی دعا..... ارسالی از خانم گرامی خدیجه پشام از خوزستان @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره چهار ۴ 🌺🌺 ارسالی از خانم سمیرادل فکار @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره پنج ۵ 🌺🌺 می خواهند از تو بگویم ،از تویی که ندیدمت .می خواهند از تو بنویسم ،از تویی که نشناختمت .تویی که وقتی کوچک بودم و طعم زیبای خوابهای رویایی را میچشیدم، مانند پرستویی عاشق درتابستانی دل انگیز که همه چیز سر از خاک در اورده بود، کوچ کردی و سر بر خاک نهادی .چه بگویم ؟چه خاکی؟چه سر نهادنی؟نه !مانند پرستویی عاشق کوچ کردی به شهر آرزوها ،کوچ کردی به شهری که آرزویش را داشتی . به شهری که همه کوچه های آن رنگ و بوی شما را داشت .به شهری که هر چه در آن بودعشق بود و شور.نور بود و نور .آخر می گویند که همیشه در به در به دنبال نشانی این شهر بودی.شهری که روی نقشه نمی توانی پیدایش کنی ،برای همین در مناجاتت نوشتی.((خدایا !همه جا در به در به دنبال تو می گردم و می دانم که با شهادت به تو خواهم رسید)) روز مردان بی ادعا گرامی باد ارسالی از خانم انسیه کرد فرزند گرامی شهید @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره شش ۶ 🌺🌺 زهرا آزمون @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره هفت ۷ 🌺🌺 علی آزمون @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره هشت ۸ 🌺🌺 نازنین آزمون @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره ده ۱۰ 🌺🌺 محمدمهدی محمدی ۱۰ سال از اردبیل @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره یازده ۱۱ 🌺 نورا محمدی. ۶ سال از اردبیل @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره دوازده ۱۲ 🌺🌺 پینه های، دست تو زیباترین قاب جهان است ای پدر قلب پر مهرت پناه آخرین است ای پدر برسر خان تو این طفلت دمادم سیر گشت دل به دریای نگاهت میدهم غم دنیا ز کارم میرود ریسمان شادی ام پیچیده بر ذکر لبت کام دل شیرین شود از گوشه ی لبخندتو پیش دریای وجودت من درشتی میکنم گر سخن از مرد و مردی میکنم گر هزاران سال هم بگذرد از عمرمن نزد آغوشت همان طفل صغیرم ای پدر سالروزت بس مبارک قهرمان زندگی در برت سر خم کند این و روز واین لحظگی ارسالی خانم بازوند @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره سیزده ۱۳ 🌺🌺 دلنوشته ای برای روزپدر پدرازدست رفته ام هرگاه به توفکرمیکنم آرام میشوم.دلم میخواهدتابرای توبنویسم وبه دست فرشته هابسپارم تابرای توبیاورند.جملاتم رامینویسم وباآمدن سرمزارت میخوانم ،توکجاهستی ای مهربانترین پدر ؟یادرقاب عکسی که هرزمان دلم برای توتنگ میشود آن رابوسه باران میکنم.دوست دارم برایت بنویسم وباتوصحبت کنم تاشایداندکی ازدلتنگیم کم شود.اماپدرازدست رفته ام ،تورابه جان مادر قسمت میدهم بامن حرف بزن.برای آرامش یافتنم صدای تورامیخواهم دلم میخواهدازمن چیزی درخواست کنی تابگویم چشم !دلم میخواهدسراغی ازمن بگیری ،ولی افسوس نمیگیری .باورنمیکنم که دیگرنمیتوانم صدای تورابشنوم گاهی ناگهان ازجابلندمیشوم وبهانه تورامی گیرم... دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم بازنخواهندگشت برای پدرم که دیگر حضورش رااحساس نخواهدکرد به راستی که چه زوددیرمیشود.... تقدیم به پدری که ندارمش... پدرآسمانیم روزت مبارک🖤🖤🖤 ارسالی خانم زهرا سوری @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره چهارده ۱۴ 🌺🌺 ❤️پدر❤️ ➖➖➖➖ امروز روزِ توست‌و‌من‌بیشتر از همیشه به یادت‌هستم،چقدر سخت‌است‌این همه انتظار که‌بدانی آخرش هیچ نتیجه ای ندارد ،هنوز هم وقتی از پشت‌در صدایی‌می‌آید نا خود آگاه‌به‌سمت در می آیم و وجودت را حس‌می کنم‌،هنوز هم دوست دارم وقتی از راه می‌رسی دستانت‌را‌ببوسم و با یک‌خسته‌نباشید خستگی را‌ از بدنت بگیرم . اما سهمِ من از این همه دلتنگی تنها قاب عکس روی دیوار است که هر روز به آن خیره می شوم،از عطرت فضای خانه پر می شود وقتی با ۶عکست اُنس می گیرم .شاید تقدیر من این بوده که در چنین سنی و روزی تو را نداشته باشم،حاضرم هر چه که دارم را بدهم برای دوباره دیدنت ،به گمانم وقتی تو هستی زندگی حال و هوای دیگری دارد حتی اگر آه هم در بساط هم نداشته باشم، زندگی شاهانه ای را که تو پادشاهش نباشی را هرگز نمی خواهم ،دوستت دارم ،تو تمام محبتت را به من ثابت کردی و هیچ گاه من را درگیر عشق های پوشالی نکردی برای من هر روز، روزِ توست❤️ پدرم روزت مبارک ارسالی از خانم گرامی مهدیه صادقی مقدم @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره پانزده ۱۵ 🌺🌺 سلام و ادب «دلنوشته روز پدر» به پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در اوّلین ساعات تولد به گونه ام زد و به یاد سوزنده ترین بوسۀ آخر که من به رسم وداع به صورتش زدم، یادش را گرامی میدارم. روحت شاد و روزت مبارک پدر عزیزم ارسالی از خانم محترم زهره ظهیری استان همدان @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره شانزده ۱۶ 🌺🌺 🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼 نام زیبای پدر با سیم و زر باید نوشت برکت نان و نمک از همت والای اوست این چنین گویم که نامش تاج سر باید نوشت چقدر جای سوره ای به نام پدر خالیست که باید این گونه آغاز می شد قسم بر پینه دستانت که بوی نان میدهد و قسم بر چشمان نگرانت قسم به بغض فرو خورده که شانه کوه را می لرزاند و قسم به غربتت وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کنی پدر یعنی تکیه گاه فرزند تمام دنیا را بگردی هیچ کسی جز پدر غصه دار غم هایت نیست پس دنیا را به پایش بریز تا میتوانی دلش را شاد کن وبوسه بر دستانش بزن دوستش بدار چون پدر تنها کسی است که به تمام مشکلات لبخند می زند اما به اشکهای فرزند اش که می رسد مو سفید میکند و قامت اش خم میشود و پدر تنها کس است که با نگفتن غم هایش موهایش سفید میشود۰ 🌹 ارسالی از خانم محترم معصومه صفدری @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره هفده ۱۷ 🌺🌺 سلام ، وقت بخیر جهت شرکت در مسابقه دلنوشته👇 🌺پدر ، یعنی حیدر 🌺مولا ، یعنی حیدر 🌺شیر ، یعنی حیدر 🌺فاتح خیبر ، یعنی حیدر 🌺ابو تراب ، یعنی حیدر 🌺وصی پیمبر ، یعنی حیدر 💐امیر المومنین ، یعنی حیدر 🌸ارسالی از خانم محترم نازنین رحیمی جابری 🌸 @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره هجده ۱۸ 🌺🌺 سلام دلنوشته به پدر والامقام علی ع سلام به پدرهستی امیرالمومنین سرورکاعنات ماه عالم تاب میلادت مبارک ۱۵ بهمن مقارن با ۱۳ رجب تولد امام اول ماشیعیان گلباران علی راچه بنامم علی راچه بخوانم تی پدربوسه میزنم به دستان تاول زده ات ای سرسبد زندگی خانه ی روشنایی ای عشق سوزان ازلی سنگ صبور محمدی یک دنیاحرف نگفته دردوران ابتدایی نوشتیم ومعنایش راانوقت نفهمیدیم بابااب داد را اب دادی بی انکه بدانیم نان باسختی به دست ایاید وبس قدرت راندانستیم حال برمزارت فاتحه میفرستیم ارسالی از خانم محترم سکینه شعبانی @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره نوزده ۱۹ 🌺🌺 میان شب مهِ تابان پدر بود برای غصه ها درمان پدر بود ترک بر روی انگشتش فراوان برای لقمه های نان پدر بود پدر کوه غم و سنگ صبورم به شب ها گریه ی پنهان پدر بود به قلبم حک شده نامش همیشه نشانِ رحمت یزدان پدر بود پدر زجر و پدر اشک و پدر آه عزیز و مونس شایان پدر بود برای شادی کودک همیشه گذشت از شادیش آسان ، پدر بود علی الگوی او در زندگانی همیشه مظهر ایمان پدر بود به من آموخت او در اولین بار کلام و آیه ی قرآن پدر بود فاطمه سادات رضوانی ۹ ساله از مشهد @rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺 اثر شماره بیست ۲۰ 🌺🌺 شعر امام علی(ع) نازنین فاطمه قراباغی @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره بیست و یک ۲۱ 🌺🌺 پدر جان سلام من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ، ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را، اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد دستانت را می بوسم و پیشانیت را ، که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ، خاک پایت هستم تا هست و نیست هست به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم. پدر عزیزم روزت مبارک ارسالی از خانم نازنین زهرا زارعی @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره بیست و دو ۲۲ 🌺🌺 پدر! می‏خواستم درباره‏ات بنویسم؛ گفتم: یداللّهی؛ دیدم، علی است. گفتم نان‏ آور شبانه کوچه‏ های دلم هستی؛ دیدم علی است. خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم. آن‏گاه، دریافتم که تو، نور جدا شده‏ ای از آفتاب علی هستی، تا از پنجره هر خانه‏ ای، هستی را گرما ببخشی ؛ و این‏گونه بود که علی علیه‏السلام ، نماینده خدا و نبی شد و پدر، نماینده علی علیه‏السلام . تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری. روزت مبارک ارسالی از خانم فاطیما زارعی @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره بیست و سه ۲۳ 🌺🌺 تقدیم به پدری که ندارمش...میان تمام نداشتن هایم دوستش دارم...شانس دیدنت راهرروزندارم....ولی دوستش دارم...وقتی دلم هوایش رامیکندحق شنیدن صدایش راندارم...ولی دوستش دارم....وقتهایی که روحم درد داردومیشکندشانه هایش رابرای گریستن کم دارم...ولی دوستش دارم....وقت دلتنگی هایم ،آغوشش رابرای آرام شدن ندارم...ولی دوستش دارم...آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت ومیان تمام نداشتن هایم باز هم باتمام وجودم....دوستش دارم ...پدرآسمانیم پیشاپیش روزت مبارک...🖤🖤🖤 ارسالی از خانم گرامی فاطمه سوری @rastegarane313
🌺🌺 اثر شماره بیست و چهار ۲۴ 🌺🌺 دوباره مثل هرسال روز پدر از راه رسید نمیدونم چرا هروقت که روز پدر از راه میرسه  با این که بابام رو کنار خودم دارم ولی ی غم عجیبی توی دلم میشینه شاید،   این غم برای این باشه که خیلیا تو دنیا اون روز براشون یکی از غم انگیز ترین روز دنیا محسوب میشه  چون کوه زندگیشون رو کنار خودشون حس نمیکنن.. این غم برای دخترا خیلی بیشتر و غریب تره چون از قدیم گفتن دخترا بابایین... نمیدونم چجوری و با چه کاری به کوه زندگیم ثابت کنم که خیلی دوسش دارم اما هرچند میدونم که از این حس با خبره، اخه مگه میشه پدری ندونه که دخترش چقدر دوسش داره؟ درسته دخترا زیاد با باباهاشون راحت نیستن و خجالتین و حرف نمیزنن اما خوب همیشه و در همه حالتی باباشون توی ذهن و قلبشونه❤️ درسته که پدر سه حرفه ولی توی همین سه حرف ی دنیا حرفه‌ ♡پدر♡ °°پ:پشت و پناه د: دنیای دختر ر:رنج و سختی°° ارسالی از خواهر محترم زهرا کرمعلی @rastegarane313