🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌺🍃🌸
🌸
📚✨ روزانه فقط یک کلام کوتاه ✨
جایگاه علم و دانش حقیقی ، ذهن و قلبمان است ، آن را پاک و پاکیزه نگهداریم .
امام صادق علیهالسلام :
علم نوری است که خداوند بر حسب مشیت خویش در دل افرادی قرار میدهد . ( منیةالمرید )
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
تلنگـــــــر....
🔸بهشگفتم:
بابکمنبهخاطرخانوادمنمیتونمبیام
دفاعاز #حرم
🔸گفت:
تویکربلاهمدقیقاهمینبحثبود💔
یکیگفتخانوادم
یکیگفتکارم
یکیگفتزندگیم
اینطوریشدکهامام حسین(علیهالسلام)تنهاموند
ومنواقعاجوابینداشتمبرایحرفش🥀
#شهید_بابک_نوری🌷
#سلامبرشهیدان
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
چه لذت بخش است
خوردنِ این نان خشک ؛
پای ولایت و دین و وطن ماندن میاَرزد به بهترین و لاکچری ترین غذاهای دنیا.....
نوش جانتان ....❤️
#باید_شبیه_شهیدان_شویم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
ﺣﻀﻮﺭﺁﺭﺍﻣﺖﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖﺩﺭﮐﻨﺎﺭﻡﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻣـٰﺎﯾﺎﺩﺕﻣﻬﻤـٰﺎﻥﻫَﻤﯿﺸﮕـﯽﻗﻠـــﺒﻢﺍﺳﺖ...
#شهیدامیرسلیمانے
#امیر_دلها
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویر دیدار شهید قاسم سلیمانی با شهید مصطفی بدرالدین در جبهههای سوریه
🔸شبکه تلویزیونی المیادین برای اولینبار تصاویر پخش نشدهای از دیدار سردار شهید قاسم سلیمانی با شهید مصطفی بدرالدین از فرماندهان حزبالله لبنان در نبردهای منطقه "سهل الغاب" در حومه حماه و همچنین محورهای عملیاتی جنوب سوریه پخش کرد.
🔸سید مصطفی بدرالدین ملقب به «سید ذوالفقار» فرمانده شاخه نظامی حزبالله لبنان، که به نوعی جانشین شهید عماد مغنیه محسوب میشد، بامداد جمعه در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۹۵ در انفجاری در نزدیکی فرودگاه بینالمللی دمشق به شهادت رسید.
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
بعضی وقت ها لازم است گوشه ی دنجی بروی
و با خودت خلوت کنی.
جایی دور از شلوغیِ آدما بنشینی،
و ببینی با خودت و زندگی ات چند چند هستی؟
لابلای شلوغی و همهمه این روزها؛
نشستن در
سکوت و تنهایی ، بدجور میچسبد.
#جملات_ناب
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۩ نیمه پنهان ماه
۩ روایتی از زنــدگی شهــدا
۩ نمایش صوتی
۩ شهید عبدالحسین ناجیان
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
کتاب گویای نیمه پنهان ماه روایتی است داستان گونه از زندگی مهندس شهید عبدالحسین ناجیان که پیوند علم و ایمان را در حماسه دفاع مقدس به تصویر می کشد.
شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می کنیم.
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ این فیلم جانسوز را ببینیدو به اطلاع مردم غیور ایران و همچنین زنان بی حجاب برسانید شاید بخودشان بیایند و ازاعمال غیر اسلامی و انسانی خود پشیمان شده تا قبل از اینکه به نفرین شهدا گرفتارشوند
آیا این جوانان پدر مادر همسر فرزند نداشتند؟ . 🌷
🔺 مدیونِ هر کس این فیلم را منتشر نکند
و در سطح وسیع نشر دهید
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
میرود و من
پشتش آب
نمی ریزم..!
وقتی هوای رفتن دارد...
دریا را هم
به پایش بریزی
بر نمی گردد .............
....يازهراس
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
آدم ها باهم فرق می کنند...
انتظاری که خدا از "تو" داره ممکنه بیشتر از بقیه باشه
خودتو با بقیه مقایسه نکن!
#استادپَناھیان
#جملات_ناب
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان، والفجر یک
بر اساس صوت ضبط شده ی شهید
تورجی زاده و روایت دوستان
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔻شهیدی که از بعضی اتفاقات آینده خبر داشت ...
▫️جسمش در زمین بود و روحش در آسمانها گفته بود شهادتش در آب است.
▫️در عملیات کربلای ۴ بعد از تیر خوردن آب پیکر او را برد تا چندین سال در ام الرصاص گمنام بماند و همراه غواص های دست بسته بازگردد
✍ فرازی از وصیت نامه شهید حمیدرضا سلطانی پور:
ای مردم مگر قرآن برای همه نیامده؟ پس همه باید عصاره شویم و این چیزی است كه حق تعالی می خواهد. عصاره یعنی شیره چیزی را گرفتن. شیره چیزی را كه می خواهند بگیرند آن را در فشار قرار می دهند تا عصاره اش گرفته شود. آیا پیامبر الگویی از رنج و زحمت نشد تا عصاره شود؟ ما هم باید با دنبال كردن راه انبیاء روح خود را عصاره نماییم.
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
✨ بیایید از #شهدا الگو بگیریم
🍃در زمانی که چروک بودن لباسها و نامرتب بودن موها نشانه بیاعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگلترین پاسدار روی زمین میآمد.
🌾روح و جسمش تمیز بود. وقتی میخواست برود بیرون، میایستاد جلوی آینه و با موهایش ور میرفت. به شوخی میگفتم: «ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیدهام رفته.» میگفت: «فرقی نمیکند، آدم باید مرتب باشد.»
📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ص ۱۱ و ۲۳
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
آن روزگاران
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
🌹 #شهدای_والامقام 🕊
🌺 #اکبر_کاظمی💐
🌺 #شمس_الدین_فخار💐
ارسالی از اعضاء
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
فرازهائی از وصیتنامه شهید نعمت الله مهدوی:
خدايا تو شاهد باش كه چيزي عزيزتر از جانم ندارم كه فداي اسلام و قرآن بكنم .
مادرم اگر من شهيد شدم زينب وار پيام مرا به امت شهيد پرور برسان و چون كوه استقامت كن زيرا كه با استقامت تو دشمنان اسلام نابود مي شوند
امروز افتخارمان این است که در راه عقیده ای جهاد می کنیم که به حقانیت آن کاملا آگاهی داریم و غیر از این برایمان راهی نمی ماند که یا پیروزیم و یا شهادت را چون اسلحه ای مرگبار بر فرق دشمن فرود آوریم.
شهید نعمت الله مهدوی
شهادت : ۱۳۶۱/۸/۱۲
عملیات غرور آفرین محرم
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
📌خاطره ای فوق العاده از مادر شهیدهمت
|همت چرا همت شد|
🔹️دکتر بعد از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم» ...
🔹️اینها را حاجیه خانم میگوید؛ نصرت همت. بانویی که ۳۰ شهریور ۹۹ یعنی درست یک روز مانده به چلهی جنگ، رفت تا شاید بعد از ۳۷ سال، پسرش را یک بار دیگر در آغوش بگیرد؛ پسری که ماجرای تولدش را اینگونه روایت میکند:
🔹️ «پاییز سال ۱۳۳۳ بود که با همسرم و جمعی از دوستان، قصد زیارت امام حسین (ع) را کردیم و راهی کربلا شدیم. آن موقع ابراهیم را باردار بودم. خیلیها مرا از این سفر منع میکردند اما به خدا توکل کردم و به شوق زیارت اباعبدالله (ع) راهی کربلا شدم. با اتوبوس تا کرمانشاه آمدیم و از آنجا به مرز خسروی رفتیم. راه بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، با جادههای خاکی و ماشینهای قراضه. صبح روز بعد، مأموران مرزی عراق اجازه دادند که حرکت کنیم. هوا بسیار گرم بود و راه هم پر از دستانداز. از طرفی گرد و غباری که داخل ماشین میپیچید، کمکم حال مرا دگرگون کرد. تمام روز در راه بودیم و بالاخره پیش از مغرب به کربلا رسیدیم.
🔹️چشمهایم سیاهی میرفت و حالم به کلی بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند. دکتر پس از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم». حرفهای دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دلشکسته شده بودم. علیاکبر (همسرم) خانهای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من ۱۵ روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم. لب به هیچ قرص و کپسولی هم نمیزدم.
🔹️پیش خودم گفتم: «این همه راه اومدی تا اینجا که امام حسین (ع) رو زیارت کنی، حالا اگه قرار باشه بچه رو هم از دست بدی، مردن یا موندن چه اهمیتی داره؟» به علیاکبر گفتم که میخواهم بروم حرم. اما او مخالفت کرد و گفت: «حال تو مساعد نیست، بیشتر استراحت کن تا به سلامتی کامل برسی». هرچه او اصرار کرد، فایده نداشت. دیگر دلم بدجوری هوای حرم را کرده بود و طاقت در خانه ماندن نداشتم.
🔹️بالاخره علیاکبر مرا به حرم برد. تا نیمههای شب آنجا بودیم. آقا را با دلی شکسته صدا زدم و از او شفاعت خواستم. حسابی با امام حسین (ع) درد دل کردم و به او گفتم: «آقا، من شفامو از شما میخوام. به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق دیدار و زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم. حالا از شما توقع یه گوشه چشمی دارم». بعد هم به رواق کوچک ابراهیم رفتیم و لحظاتی را هم در آنجا سپری کردیم. حسابی سبک شدم و به منزل برگشتیم. خسته شده بودم و خوابم گرفته بود. خوابیدم. در خواب خانمی را دیدم که لباس عربی به تن داشت و مثل همه مردم زیارت میکرد. آن خانم بلندبالا که بچهای روی دستش بود، به طرف من آمد و بچه را به من سپرد و گفت: «این بچه رو بذار لای چادرت و به هیچکس هم نده. برش دار و برو». من آن بچه را توی چادرم پنهان کردم و آمدم. همان موقع از خواب پریدم. گریه امانم را بریده بود. از شدت خوشحالی زار میزدم. خواب را که برای مادر علیاکبر تعریف کردم، گفت: «این خواب یه نشونهست». بعد گفت: «خیالتون راحت باشه که بچه سالمه. فقط نیت کن اگه بچه پسر بود، اسمشو بذاری محمد ابراهیم». از روز بعد دیگر اصلاً درد و ناراحتی نداشتم.
🔹️هیچکس باور نمیکرد. همان روز دوباره پیش دکتر رفتیم. دکتر پس از معاینه با تعجب تمام گفت: «امکان نداره؛ حتماً معجزهای شده!» ما عربی بلد نبودیم و حرفهای دکتر را یکی از دوستانمان برایمان ترجمه میکرد. دکتر پرسید: «شما کجا رفتین دوا درمون کردین؟ این کار کدوم طبیبه؟ الان باید مادر و بچه، هر دو از بین رفته باشن، یا حداقل بچه تلف شده باشه! شما چیکار کردین؟» علیاکبر گفت: «ما رفتیم پیش دکتر اصلی». دکتر وقتی شنید که عنایت آقا امام حسین (ع) است، تمام پولی را که بابت ویزیت و نسخه به او داده بودیم، به ما بازگرداند و مقداری هم داروی تقویتی برایم نوشت و گفت: «خیلی مواظب خودتون باشین».
🔹️وقتی مطمئن شدم که بچه سالم است، از علیاکبر خواستم که در کربلا بمانیم. رفتن و دل کندن از آنجا با توجه به مسائلی که پیش آمده بود، خیلی سخت بود. چند بار جوازمان را تمدید کردیم و بعد از چهار ماه به ایران برگشتیم. نیمه بهمن بود که سرخوش از سفر کربلا، رسیدیم به شهرضا. دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ پسرمان به دنیا آمد.»
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اره_ایرونیمه#ایران_ابرقدرت_نوظهور_دنیا #سید_علی_خامنه_ای_رهبر_قلبهای_بیدار_دنیا_معجزه_قرن
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313
یک اصل را در زندگیخود فراموش نکنید: مثبت انديش باشيد
یک آقایی يک بيماری دارد ، دستش درد می کند ، ولی در کنار آن قلب ، چشم و گوش او سالم است
يک آقايی از بيماری می ناليد. به او گفتم: دو تا برگ کاغذ بياور ، و روی يکی بيماریو روی يکی دیگر اعضاء سالم بدنت را بنويس
بعد ببين کدامشان بيشتر است ....
مثبت انديش يعنی اينکه شما نيمه خالی ليوان را نبينيد
در واقع در هر اتفاقی میتوان جنبه های مثبت قضیه را دید و از آنها برای رشد و پیشرفت و موفقیت در زندگی استفاده کرد ...
#جملات_ناب
#کانال_ما_رابه_اشتراک_
بگذارید👇👇
@rastegarane313