eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
355 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
46 فایل
﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ✅ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 اشک‌های مادر شهید حمیدرضا الداغی سبزواری/ پسرم چاقو خورده بود اما باز از دختر مردم دفاع می‌کرد 🔹 قابل توجه براندازا ما نه میبخشیم نه فراموش میکنیم قاتلین این جوان عزیز باید به سزای اعمالشون برسن. 🔹 اقایون سلبریتی فردا روزی نرید در خونه این مادر داغ دلشو تازه کنید این بار با ما طرفید ما همه اولیای دم این شهیدیم. ✍️
💢 باور کن یه عده سلبتری احمق هنوز هستن که وقتی ضاربای شهید حمید الداغی سبزوار دستگیر بشن میان هشتگ نه به اعدام میزنن! الانم یه استوری برای این جوون با غیرت نذاشتن که یه موقع ویزاشون کنسل نشه! 🔹 «
معافیت سربازان دارای ۳ فرزند و بیشتر معاونت نیروی انسانی ستاد کل نیروهای مسلح: 🔹برابر موافقت مقام معظم رهبری کلیه مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب و کارکنان وظیفه در حال خدمت که دارای ۴ فرزند و بالاتر هستند و همچنین مشمولان وظیفه غایب و غیر غایب و کارکنان وظیفه در حال خدمت، با حداقل ۴۰ سال سن تمام، که دارای ۳ فرزند می باشند از انجام خدمت دوره ضرورت سربازی معاف می‌گردند. 🔹صدور کارت معافیت برای مشمولان غایب و غیر غایب واجد شرایط این مصوبه، پس از طی آموزش‌های مقدماتی و تکمیلی بسیج امکان‌پذیر خواهد بود. 🔹مدت کسر خدمت کارکنان وظیفه در حین خدمت که قبلاً به ازای هر فرزند ۳ ماه بوده است به ترتیب برای فرزند اول ۳ ماه، فرزند دوم ۴ ماه و برای فرزند سوم به ۵ ماه افزایش یافته است.
برگزاری کنکور کارآگاهی در پلیس آگاهی رئیس پلیس آگاهی: 🔹کنکور کارآگاهی در آینده نزدیک (آبان‌ماه) برگزار می‌کنیم. حد نصاب نمره (۷۰ درصد)، تست هوش و رتبه تیراندازی برای پذیرفته شدن در این کنکور مهم است. 🔹رشته‌های مبارزه با سرقت، جرایم جنایی و جعل و کلاهبرداری ۳ رشته‌ای است که امسال برای آنها کنکور برگزار می‌شود. بعد از کنکور به افراد نشان کارآگاهی بین‌المللی داده می‌شود و در تمامی کشورها پذیرفته شده است. tn.ai/2887186 @TasnimNews
💢 اندکی تامل حتما ببینید 🔹سفینه عروج شهید سرهنگ علیرضا شهرکی 🔹گفتنی است شهید شهرکی به همراه همسرش صبح امروز در شهرستان سراوان توسط معاندین کوردل مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔹از این شهیدان والامقام دو فرزند نوجوان به نام های رضا و ریحانه به جا ماند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه تلخ اطلاع فرزندان شهید شهرکی از شهادت پدر و مادرشان شهید شهرکی رئیس پلیس آگاهی انتظامی شهرستان سراوان بود که صبح امروز به همراه همسرش در یک اقدام کور مسلحانه در یکی از خیابان‌های این شهرستان مورد هدف گلوله قرار می‌گیرد و در این حادثه هر دو به فیض شهادت می‌رسند. از وی یک دختر ۱۶ ساله و یک پسر۱۵ ساله به جا مانده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ رمان 💠 از بهت آنچه می‌شنیدم فقط خیره نگاهش می‌کردم، دیگر خبری از خشم صدا و چشمانش نبود، هنوز خاکی که به صورتش پاشیده بودم، روی پلک و گونه‌هایش مانده و انگار دیگر آن مأمور تفتیش نبود که با لحنی ملایم صحبت می‌کرد :«من برا شناسایی اومده بودم، پشت همون خاکریز. موقع غروب حرکت اون ماشین به نظرم مشکوک اومد، ترسیدم باشه که داره میاد سمت . با دوربین که نگاه کردم یه زن تو ماشین بیشتر مشکوکم کرد، از چشمای بسته تون فهمیدم اسیر شدید. قبل تاریکی همکارام منتظرم بودن، اما نتونستم برگردم، مجبور شدم مداخله کنم.» او می‌گفت و من در پیچ و تاب کلماتش معجزه (علیه‌السلام) را به چشمم می‌دیدم و باور نمی‌کردم که نبض نفس‌هایم را شنید و نجوا کرد :«خیلی دلم می‌خواست همونجا نفسش رو بگیرم اما نباید کمین‌مون حوالی لو می‌رفت، برا همین مجبور شدم با پول دهنش رو ببندم که فکر آدم‌فروشی به سرش نزنه تا چند روز دیگه که فلوجه رو براشون جهنم کنیم!» 💠 لطافت لحن و نجابت نگاهش عین رؤیا بود، تازه می‌فهمیدم در تمام آن لحظاتی که خیال می‌کردم برای تصاحبم دست و پا می‌زند، مردانه به میدان زده بود تا این دختر غریبه را نجات دهد که پای چشمانم از نفس افتاد. یک دستش به فرمان بود، با دست دیگر پنجره را پایین کشید تا حال خرابش را در خنکای شب بیابان پنهان کند و نمی‌دانست با این دختر در تاریکی این جاده چه کند که صدایش به زیر افتاد :«شما جایی رو تو بغداد دارید؟» 💠 نگاهم حیران روی لباس سیاهش می‌چرخید و هنوز زبانم جرأت جم خوردن نداشت که به جای پاسخ، یک کلمه پرسیدم :«شما کی هستید؟» از سرگردانی سوالم، اوج پریشانی‌ام را حس می‌کرد و هول من نفسش را برده بود که ناشیانه طفره رفت :«اگه بغداد جایی رو سراغ دارید، آدرس بدید برسونم‌تون!» 💠 چراغ‌های بغداد و تابلوی ورودی شهر در انتهای مسیر پیدا شده و من نایی به گلویم نمانده بود که بی‌صدا پاسخ دادم :«خانواده من فلوجه هستن، بغداد کسی رو ندارم!» در برابر بی‌کسی و ناامیدی‌ام لبخندی فاتحانه لب‌هایش را گشود و با کلماتش قد علم کرد :«خیلی زودتر از اونی که فکر کنید، فلوجه میشه و برمی‌گردید پیش خانواده‌تون.» 💠 ترافیک سرشب ورودی بغداد معطل‌مان کرده و من هنوز گیج اینهمه نگاهم در تاریکی شب و بین ماشین‌های مقابل‌مان می‌چرخید که خودش دست دلم را گرفت :«دیگه نترسید! هر چی بود تموم شد.» هنوز ناله یاصاحب‌الزمانم در گوشش می‌پیچید و سوالی روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که نگاهش به ردیف اتومبیل‌ها ماند و گرمی لحنش بر دلم نشست :«شما هستید؟» 💠 اکثریت فلوجه بودند و شاید باورش نمی‌شد همین دختر اسیر داعش اتفاقاً باشد که چشمانم از شرم آنچه از زبان آن نانجیب در موردم شنیده بود، به زیر افتاد و صدایم شکست :«بله!» نگاهش نمی‌کردم اما از حرارت نفس بلندش فهمیدم تصور بلایی که دور سرم می‌چرخید، آتشش زده و دیگر خیالش راحت شده بود که به جای من، به پای (علیه‌السلام) افتاد :«مگه میشه حضرت (علیه‌السلام) شیعه‌هاشو بین اینهمه گرگ تنها بذاره؟» 💠 و همین اعجاز حضرت نجاتم داده بود که کاسه شکست و اشک از چشمانم چکید. دیگر خجالت می‌کشیدم اشک‌هایم را ببیند که گریه را در گلو فرو می‌بردم و باز نغمه بغضم به وضوح شنیده می‌شد تا وارد شدیم. سوالش هنوز بی‌پاسخ مانده و شاید شرم می‌کرد دوباره بپرسد که خودم پیش‌دستی کردم :«یکی از دوستای زمان دانشجویی‌ام تو بغداد زندگی می‌کنه!» و همین یک جمله گره کور فکرش را گشود که بی‌معطلی پرسید :«آدرس‌شون کجاست؟» 💠 نمی‌دانست برای رفتن به خانه نورالهدی تا چه اندازه معذب هستم که با مکثی پاسخ دادم :«شهرک .» تا ساعتی پیش خیال می‌کردم بین دست به دست می‌گردم و حالا همین آزادی به حدی شیرین بود که راضی شدم با پای خودم به خانه نورالهدی بروم. شهرک صدر، شرق بغداد واقع می‌شد و عبور از روی پل یعنی همه خاطرات دانشگاه بغداد و نورالهدی و عامر که بیشتر در خودم فرو رفتم. 💠 تا رسیدن به شهرک صدر، دیگر کلامی صحبت نکرد و خلوت حضورش عین آرامش بود که پس از چند ساعت و تحمل آواری از ترس و درد، چشمانم خمار خواب سنگین می‌شد و به خدا هنوز باورم نمی‌شد کابوس تمام شده که دوباره قلبم در قفس سینه پَرپَر می‌زد. مقابل خانه نورالهدی رسیدیم، اتومبیل را خاموش کرد و تازه می‌دید حیوان مچ باریکم را با ده دور زنجیر پیچیده که چشمانش آتش گرفت و خاکستر نگاهش روی دستانم نشست...
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در راستای تعامل انجام شده با دبیرستان شاهد دخترانه زنجان برگزاری جشن تکلیف دختران دبستان شاهد زنجان در ستاد انتظامی استان زنجان