💢 این آقا همونه که میگفت من دکترم محاله یه دختر ۱۹ ساله خودش حالش بد بشه و فوت کنه من مطمعنم به سرش ضربه زدن
🔹 حالا هم حضرت آیت الله مد ظله پزشکیان میفرمایند که حجاب برای همسران پیامبر و زنان مومنه و بقیه اصلا اهمیتی ندارن
🥀 یاد و خاطره شهدا همیشه در قلب ها جاری است.
🌹 یادواره شهید مدافع امنیت سرگرد مهدی هادی
باحضور همرزمان ،همکاران ،فرماندهان و کارکنان ارتش ،سپاه و انتظامی ، بسیجیان ، اقشار مختلف و مسئولین استانی.
سخنران : سردار محمد رضا عباسی فرمانده تیپ ۳۶ سپاه انصارالمهدی استان زنجان
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۶
مسجد حضرت علی بن ابیطالب(ع)
گلشهر کاظمیه ، زنجان
#یاد_شهدا
#شهید_مهدی_هادی
#پلیس_زنجان
🥀 یاد و خاطره شهدا همیشه در قلب ها جاری است.
🌹 یادواره شهید مدافع امنیت سرگرد مهدی هادی
باحضور همرزمان ،همکاران ،فرماندهان و کارکنان ارتش ،سپاه و انتظامی ، بسیجیان ، اقشار مختلف و مسئولین استانی.
سخنران : سردار محمد رضا عباسی فرمانده تیپ ۳۶ سپاه انصارالمهدی استان زنجان
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۶
مسجد حضرت علی بن ابیطالب(ع)
گلشهر کاظمیه ، زنجان
#یاد_شهدا
#شهید_مهدی_هادی
#پلیس_زنجان
🔴عذرخواهی نویسنده فرانسوی از مسلمانان؛ احمق بودم
♦️میشل ولبک نویسنده اسلامستیز فرانسوی به خاطر سخنان جنجال برانگیز خود در شبکههای اجتماعی از مسلمانان عذرخواهی کرد و گفت هنگام بیان مطالبی علیه مسلمان به حماقت کشیده شده بود.
♦️او در نوامبر سال گذشته در گفتوگو با «میشل اونفره» با بیان این که فرانسویهای اصیل هیچ تمایلی به تعامل با مسلمانان ندارند، از مسلمانان خواسته بود این کشور را ترک کنند.
♦️او در سال ۲۰۱۵ در پاسخ به سوال روزنامه گاردین مبنی بر اینکه آیا فوبیا از اسلام دارید، گفت: «البته، اما کلمه (فوبیا) حکایت از ترس دارد نه نفرت، یعنی ترس از تروریسم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آرزوی برآورده شده خلبان شهید پوررحمتی
🔸 فرمانده پایگاه هوایی شهید نوژه همدان با حضور در کلاس درس فرزند رفیق شهیدش آرزوی ۲۰ ساله شهید پوررحمتی را برآورده کرد.
🔸 شهید پوررحمتی آرزو داشت وقتی فرزندش به کلاس اول میرود با لباس خلبانی به دنبالش برود تا به وجود پدرش افتخار کند.
شهیدخلبان موسی الرضا پوررحمتی ازخلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش که درتاریخ ۷ آبان ۱۳۸۲ طی انجام ماموریتی درروستای زرین اباداستان زنجان دچارسانحه هوایی شدوبه جهت جلوگیری ازسقوط هواپیمادرمنطقه پرجمعیت باتوان و تلاشی بزرگ هواپیما رابه نقطه ای امن هدایت ودراین راه جان خودرا نثارمردم کرد.یکی از آرزوهای این شهیدحضوردرکلاس درس فرزندش بالباس خلبانی بودکه بعداز۲۰سال ودرآستانه میلادامام رضا (ع)امیرسرتیپ پرویز مرادبکی فرمانده پایگاه سوم شکاری شهید نوژه همدان و همرزم و دوست صمیمی شهید پوررحمتی این آرزو را محقق کرد.
#مسابقه
مسابقه بزرگ از متن وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی (ره) با عنوان منشور انقلاب به صورت مجازی
در کانال نور القرآن در
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1157103883C66322169d2
سروش
https://splus.ir/joingroup/AAkXP4s_jUw3LdSuBc40Xw
آزمون در دور روز برگزار خواهد شد(۱۳و ۱۴خرداد) و در روز مسابقه صفحه شرکت در مسابقه فعال خواهد و در کانال نورالقرآن نیز اطلاع رسانی خواهد شد.
برای مشاهده سایت شرکت در مسابقه اینجا کلیک کنید.
به تعدادی از برندگان به قید قرعه جوایز نفیسی اهداء خواهد شد .
* منبع آزمون به صورت فایل pdf در پست بعدی ارسال خواهد شد
کانال رسمی نورالقــ♥ــرآن
🆔 @nouralquran
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی رحمة الله علیه.pdf
1.03M
متن وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی (ره)
به امید موفقیت همه عزیزان
کانال رسمی نورالقــ♥ــرآن
🆔 @nouralquran
📌این حرکت عظیم (قیام 15 خرداد)موجب شدکه نهضت روحانیت به رهبـری امـام بزرگوارمان درحصار حوزه محبوس و محصور نماند.پیشرو این کار، قـمیها بودند و این کار بزرگ را انجام دادند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
#پانزده_خرداد
#قم
#پلیس_تراز_انقلاب_اسلامی
#تولیدی_عس_قم
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سیزدهم
💠 دیگر رمق از قدمهایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُستتر میشد و او میدید نگاهم دزدانه به طرف در میدود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد. از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانهام را گرفت تا زمین نخورم.
بدن لختم را به سمت ساختمان میکشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح #سوریه را از یادش نمیبرد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید :«البته ولید اینجا رو فقط بهخاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده #دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو میگیریم!»
💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس میکشیدم و او به اشکهایم شک کرده و میخواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد :«از اینجا با یه خمپاره میشه #زینبیه رو زد! اونوقت قیافه #ایران و #حزب_الله دیدنیه!»
حالا می فهمیدم شبی که در #تهران به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی میکرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود.
💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و میدید شنیدن نام #زینبیه دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و #شیعه را به تمسخر گرفت :«چرا راه دور بریم؟ شیعهها تو همین شهر سُنینشین داریا هم یه حرم دارن، اونو میکوبیم!»
نمیفهمیدم از کدام #حرم حرف میزند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمیشنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف میلرزید.
💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمیدانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه #داریا بهشت سعد و جهنم من شد.
تمام درها را به رویم قفل کرد، میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از #عشق کشید :«نازنین من هر کاری میکنم برای مراقبت از تو میکنم! اینجا بهزودی #جنگ میشه، من نمیخوام تو این جنگ به تو صدمهای بخوره، پس به من اعتماد کن!»
💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و میدیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بیرحمانه دلم را میسوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشیگریاش شده بودم که میدانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت.
شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را میدیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت و من از غصه در این #غربت ذره ذره آب میشدم.
💠 اجازه نمیداد حتی با همراهیاش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه #کنیزش بودم که مرا تنها برای خود میطلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت میکردم دیوانهوار با هر چه به دستش میرسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم.
داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات میشد، سعد تا نیمهشب به خانه برنمیگشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجرهها میجنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میلههای مفتولی نمیشدم که دوباره در گرداب گریه فرو میرفتم.
💠 دلم دامن مادرم را میخواست، صبوری پدر و مهربانی بیمنت برادرم که همیشه حمایتم میکردند و خبر نداشتند زینبشان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت.
اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد :«نازنین!» با قدمهایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شبها تمایلی به همنشینیاش نداشتم که سرپا ایستادم و بیهیچ حرفی نگاهش کردم.
💠 موهای مشکیاش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت :«باید از این خونه بریم!»
برای من که اسیرش بودم، چه فرقی میکرد در کدام زندان باشم که بیتفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد :«البته تنها باید بری، من میرم #ترکیه!»
#ادامه_دارد
#دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سیزدهم
#تولیدی_عس_زنجان
میگن ، آمریکا ابر قدرته!!!
رئیس جمهورش رو ببینین....!!!
🇮🇷 حالا ایران و رهبرشو ببینین!
قضاوت با خودتون...
صلابت ، غیرت، مرد میدان ، نگاه عمیق ، بسیجی واقعی ، فرمانده قوی.
به این مرد هر چی صفات و لقب خوب بدی بازم کمه.
#جان_فدای_رهبر
#پلیس_زنجان