eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
329 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
39 فایل
﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ✅ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی رحمة الله علیه.pdf
1.03M
متن وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی (ره) به امید موفقیت همه عزیزان ‌ کانال رسمی نورالقــ♥ــرآن 🆔 @nouralquran
📌این حرکت عظیم (قیام 15 خرداد)موجب شدکه نهضت روحانیت به رهبـری امـام بزرگوارمان درحصار حوزه محبوس و محصور نماند.پیشرو این کار، قـمی‌ها بودند و این کار بزرگ را انجام دادند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
✍️ 💠 دیگر رمق از قدم‌هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُست‌تر می‌شد و او می‌دید نگاهم دزدانه به طرف در می‌دود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد. از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانه‌ام را گرفت تا زمین نخورم. بدن لختم را به سمت ساختمان می‌کشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح را از یادش نمی‌برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید :«البته ولید اینجا رو فقط به‌خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو می‌گیریم!» 💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس می‌کشیدم و او به اشک‌هایم شک کرده و می‌خواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد :«از اینجا با یه خمپاره میشه رو زد! اونوقت قیافه و دیدنیه!» حالا می فهمیدم شبی که در به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی می‌کرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود. 💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و می‌دید شنیدن نام دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و را به تمسخر گرفت :«چرا راه دور بریم؟ شیعه‌ها تو همین شهر سُنی‌نشین داریا هم یه حرم دارن، اونو می‌کوبیم!» نمی‌فهمیدم از کدام حرف می‌زند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمی‌شنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف می‌لرزید. 💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمی‌دانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه بهشت سعد و جهنم من شد. تمام درها را به رویم قفل کرد، می‌ترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از کشید :«نازنین من هر کاری می‌کنم برای مراقبت از تو می‌کنم! اینجا به‌زودی میشه، من نمی‌خوام تو این جنگ به تو صدمه‌ای بخوره، پس به من اعتماد کن!» 💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و می‌دیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بی‌رحمانه دلم را می‌سوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشی‌گری‌اش شده‌ بودم که می‌دانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت. شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را می‌دیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ می‌گفت و من از غصه در این ذره ذره آب می‌شدم. 💠 اجازه نمی‌داد حتی با همراهی‌اش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه بودم که مرا تنها برای خود می‌طلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت می‌کردم دیوانه‌وار با هر چه به دستش می‌رسید، تنبیهم می‌کرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم. داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات می‌شد، سعد تا نیمه‌شب به خانه برنمی‌گشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره‌ها می‌جنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میله‌های مفتولی نمی‌شدم که دوباره در گرداب گریه فرو می‌رفتم. 💠 دلم دامن مادرم را می‌خواست، صبوری پدر و مهربانی بی‌منت برادرم که همیشه حمایتم می‌کردند و خبر نداشتند زینب‌شان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا می‌زند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت. اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد :«نازنین!» با قدم‌هایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شب‌ها تمایلی به هم‌نشینی‌اش نداشتم که سرپا ایستادم و بی‌هیچ حرفی نگاهش کردم. 💠 موهای مشکی‌اش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت :«باید از این خونه بریم!» برای من که اسیرش بودم، چه فرقی می‌کرد در کدام زندان باشم که بی‌تفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد :«البته تنها باید بری، من میرم
میگن ، آمریکا ابر قدرته!!! رئیس جمهورش رو ببینین....!!! 🇮🇷 حالا ایران و رهبرشو ببینین! قضاوت با خودتون... صلابت ، غیرت، مرد میدان ، نگاه عمیق ، بسیجی واقعی ، فرمانده قوی. به این مرد هر چی صفات و لقب خوب بدی بازم کمه.
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 💢 بریم ی دوربین مخفی با حال ببینیم 🔹 به زِندانی که هیچ کَس و کاری نداره میگن: یک نفر ضامنت شده. 🔹 زندانی با تعجب جواب میده: من که هیچ کَسیو ندارم
💢قبلا مخالفین حجاب همچین تصاویری از دوران پهلوی میذاشتند و بهش افتخار میکردند که کجا بودیم و به کجا رسیدیم. خب الان همه مشکلاتمون درست شد؟ دیگه درد و غم ندارید؟ شکمتون سیر شد؟ کودک کار دیگه نداریم؟ وقتی میگیم شعور سیاسی و فرهنگی ندارید بهتون برنخوره. (تهران-چهارشنبه ۱۰ خرداد)
💢 یکی از اکانت های فعال در شورش زن زندگی آزادی عکس های مبتذلی که از دخترا گرفته رو گذاشته برای فروش! 🔹 یه همچین کثافت هایی دارن برای آزادی زنان ایران خودشون رو پاره می کنن! فقط خاک بر سر اون زن و دختری که حرف اینا رو باور کنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در دوره ای که عده ای به دلیل عقده گشایی های سیاسی با رسانه های زردشان به دنبال سوق دادن ایران به جنگ با افغانستان هستند؛ این خانم مهاجر اهل افغانستان در اینستاگرام محتوای روشنگرانه خوبی به زبان ساده درخصوص روابط ایران و افغانستان و خنثی سازی مواردی که به دنبال اختلاف افکنی بین دو ملت است تولید می کند. افغانستانی های زیادی در شبکه های اجتماعی به تولید محتوا مشغول هستند. قطعا اثر امثال ایشان بیشتر از نهادهای دیپلماسی عمومی؛ تریبون های رسانه ای ناکارآمد و شخصیت های رسمی در حوزه مرتبط با افغانستان است.