eitaa logo
روابط عمومی انتظامی زنجان
331 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
38 فایل
🔰﷽وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ شهادت یعنی،متفاوت به آخر برسیم و گرنه،مرگ پایان همه قصه‌هاست . ⚠️ امام خامنه‌ای: حوزه فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد ارتباط با ادمین کانال @Admin_R_O_E_Zanjan
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی رحمة الله علیه.pdf
1.03M
متن وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی (ره) به امید موفقیت همه عزیزان ‌ کانال رسمی نورالقــ♥ــرآن 🆔 @nouralquran
📌این حرکت عظیم (قیام 15 خرداد)موجب شدکه نهضت روحانیت به رهبـری امـام بزرگوارمان درحصار حوزه محبوس و محصور نماند.پیشرو این کار، قـمی‌ها بودند و این کار بزرگ را انجام دادند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
✍️ 💠 دیگر رمق از قدم‌هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُست‌تر می‌شد و او می‌دید نگاهم دزدانه به طرف در می‌دود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد. از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانه‌ام را گرفت تا زمین نخورم. بدن لختم را به سمت ساختمان می‌کشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح را از یادش نمی‌برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید :«البته ولید اینجا رو فقط به‌خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو می‌گیریم!» 💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس می‌کشیدم و او به اشک‌هایم شک کرده و می‌خواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد :«از اینجا با یه خمپاره میشه رو زد! اونوقت قیافه و دیدنیه!» حالا می فهمیدم شبی که در به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی می‌کرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود. 💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و می‌دید شنیدن نام دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و را به تمسخر گرفت :«چرا راه دور بریم؟ شیعه‌ها تو همین شهر سُنی‌نشین داریا هم یه حرم دارن، اونو می‌کوبیم!» نمی‌فهمیدم از کدام حرف می‌زند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمی‌شنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف می‌لرزید. 💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمی‌دانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه بهشت سعد و جهنم من شد. تمام درها را به رویم قفل کرد، می‌ترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از کشید :«نازنین من هر کاری می‌کنم برای مراقبت از تو می‌کنم! اینجا به‌زودی میشه، من نمی‌خوام تو این جنگ به تو صدمه‌ای بخوره، پس به من اعتماد کن!» 💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و می‌دیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بی‌رحمانه دلم را می‌سوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشی‌گری‌اش شده‌ بودم که می‌دانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت. شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را می‌دیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ می‌گفت و من از غصه در این ذره ذره آب می‌شدم. 💠 اجازه نمی‌داد حتی با همراهی‌اش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه بودم که مرا تنها برای خود می‌طلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت می‌کردم دیوانه‌وار با هر چه به دستش می‌رسید، تنبیهم می‌کرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم. داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات می‌شد، سعد تا نیمه‌شب به خانه برنمی‌گشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره‌ها می‌جنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میله‌های مفتولی نمی‌شدم که دوباره در گرداب گریه فرو می‌رفتم. 💠 دلم دامن مادرم را می‌خواست، صبوری پدر و مهربانی بی‌منت برادرم که همیشه حمایتم می‌کردند و خبر نداشتند زینب‌شان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا می‌زند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت. اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد :«نازنین!» با قدم‌هایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شب‌ها تمایلی به هم‌نشینی‌اش نداشتم که سرپا ایستادم و بی‌هیچ حرفی نگاهش کردم. 💠 موهای مشکی‌اش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت :«باید از این خونه بریم!» برای من که اسیرش بودم، چه فرقی می‌کرد در کدام زندان باشم که بی‌تفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد :«البته تنها باید بری، من میرم
میگن ، آمریکا ابر قدرته!!! رئیس جمهورش رو ببینین....!!! 🇮🇷 حالا ایران و رهبرشو ببینین! قضاوت با خودتون... صلابت ، غیرت، مرد میدان ، نگاه عمیق ، بسیجی واقعی ، فرمانده قوی. به این مرد هر چی صفات و لقب خوب بدی بازم کمه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💢 بریم ی دوربین مخفی با حال ببینیم 🔹 به زِندانی که هیچ کَس و کاری نداره میگن: یک نفر ضامنت شده. 🔹 زندانی با تعجب جواب میده: من که هیچ کَسیو ندارم
💢قبلا مخالفین حجاب همچین تصاویری از دوران پهلوی میذاشتند و بهش افتخار میکردند که کجا بودیم و به کجا رسیدیم. خب الان همه مشکلاتمون درست شد؟ دیگه درد و غم ندارید؟ شکمتون سیر شد؟ کودک کار دیگه نداریم؟ وقتی میگیم شعور سیاسی و فرهنگی ندارید بهتون برنخوره. (تهران-چهارشنبه ۱۰ خرداد)
💢 یکی از اکانت های فعال در شورش زن زندگی آزادی عکس های مبتذلی که از دخترا گرفته رو گذاشته برای فروش! 🔹 یه همچین کثافت هایی دارن برای آزادی زنان ایران خودشون رو پاره می کنن! فقط خاک بر سر اون زن و دختری که حرف اینا رو باور کنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥در دوره ای که عده ای به دلیل عقده گشایی های سیاسی با رسانه های زردشان به دنبال سوق دادن ایران به جنگ با افغانستان هستند؛ این خانم مهاجر اهل افغانستان در اینستاگرام محتوای روشنگرانه خوبی به زبان ساده درخصوص روابط ایران و افغانستان و خنثی سازی مواردی که به دنبال اختلاف افکنی بین دو ملت است تولید می کند. افغانستانی های زیادی در شبکه های اجتماعی به تولید محتوا مشغول هستند. قطعا اثر امثال ایشان بیشتر از نهادهای دیپلماسی عمومی؛ تریبون های رسانه ای ناکارآمد و شخصیت های رسمی در حوزه مرتبط با افغانستان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷جانم به این تلاوت و این صدای آسمانی تقدیم به روح مطهر امام راحل (ره) و همه ی شهدای مدافع حرم و حریم امنیت. مردانی که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند و به شهادت رسیدند. 🎥 در آغازین ساعات روز اخرین روز هفته ، دلتان را روشن کنید به شنیدن آیات کلام‌الله مجید با صدای زیبا و ماندگار استاد و ثواب آن را هدیه کنید به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم و به خصوص روح بلند و ملکوتی امام راحل( ره) وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى ﴿۱۷﴾ و اى موسى در دست راست تو چيست (۱۷) قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى ﴿۱۸﴾ گفت اين عصاى من است بر آن تكيه مى‏ دهم و با آن براى گوسفندانم برگ مى تكانم و كارهاى ديگرى هم براى من از آن برمى ‏آيد (۱۸) 🎥 جرعه‌ای از زلال قرآن
موقعیت استقرار موکب الحسین شهدای انتظامی فاتب در جوار بارگاه نورانی امام(ره) بمناسبت سی و چهارمین سالگرد رحلت جانگداز امام خمینی (ره ) آماده پذیرایی از زائران مراسم ارتحال حضرت امام خمینی (ره) می باشد
🔰 ‏وصف حال سلبریتی‌ها در یک کلام از زبان امام خمینی(ره) 🔹 خدا نكند انسان پيش از آن كه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتی پيدا كند. كه خود را می‌بازد، خود را گم می‌كند.» 📒 برگرفته از کتاب ‎، ص۱۰ 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan
بزرگترین خدمت امام(ره) این است که ما را در جهان آقا کرد و ما را از نوکری بیگانگان نجات داد/ حجت‌الاسلام والمسلمین سید علیرضا ادیانی ریاست سازمان عقیدتی سیاسی انتظامی در افتتاح نمازخانه حضرت حجت ابن الحسن(عج) پلیس مبارزه با مواد مخدر فراجا گفت: از اهتمام و اقدامات خوب ریاست محترم پلیس مبارزه با مواد مخدر در امورات فرهنگی و ساخت نمازخانه تشکر می کنم در این نشست صمیمی حجت الاسلام ادیانی ضمن تسلیت رحلت جانگداز رهبر عظیم شان انقلاب و حماسه یوم الله 15 خرداد 1342 اظهار داشت: بحث مهم این جلسه حماسه عظیم انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) است. این انقلاب با رشادت و خواست مردم مومن ایران و رهبری دلسوزانه ایشان از خرداد 1342 شروع و تاکنون با سرفرازی ادامه دارد. وی در ادامه مطالب خود بیان داشت: بعد از پیامبر مکرم اسلام(ص) ؛ تمام حضرات ائمه معصومین(ع) درصدد برپایی حکومت اسلامی بودن و تمام سختی ها، شهادت ها و اسارت ها و... خلفای اموی و عباسی را در محقق شدن این خواسته مهم تحمل کردند و حتی برای یک لحظه هم از برپایی دولت اسلامی غافل نبودن اما؛ شرایط برای برپایی این هدف مقدس مهیا نشد؛ الحمدالله درعصر کنونی با روشنگری دینی و همت مردم ولایت مدار و رهبری امام این خواسته 250 ساله معصومین براساس شریعت اسلامی محقق شد. ریاست سازمان عقیدتی سیاسی فراجا در ادامه ضمن تاکید بر هجمه تبلیغاتی دشمنان نظام در به حاشیه بردن انقلاب اظهار داشت: دشمنان پس از پیروزی سال 1357 با کمک منافین داخلی اینطور در اذهان عمومی القاع می کنند که چیزی به فروپاشی انقلاب نمانده و حتی برخی ها نیز با گستاخی تمام زمان آن را هم تعیین می کنند ولی به کوری چشم دشمنان با رهبری امام راحل و مقام معظم رهبری این انقلاب نه گرایش به چپ سوسیالیسم و نه گرایش به غرب لیبرال دارد و هچنان براساس مکتب حضرت رسول و ائمه ممصومین هر روز بهتر از دیروز در بستر و ایدولوژی ناب محمدی(ص) به پیش می رود و هیچ نظام سلطه ای جلو دار آن نیست و بزرگترین خدمت امام(ره) این است که ما را در جهان آقا کرد و ما را از نوکری بیگانگان نجات داد. ایشان در ادامه با بیان اینکه زنده نگهداشتن راه امام لازم است تاکید داشت: مردم کشور سزاور تکریم و خدمتگذاری توسط مسئولین هسنند، این انقلاب با فداکاری و تحمل سختی های بسیاری از جمله؛ جنگ تحمیلی و محاصره اقتصادی و.. توسط مردم شریف و انقلابی پایدار و مقتدر مانده است پس جا دارد همه مسئولین از جمله شما عزیزان با اقدامات جهادی در مبارزه با مواد مخدر به این مردم انقلابی خدمت کنید و به مطالبات بحق آنها پاسخگو باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و می‌دانستم زندان‌بان دیگری برایم درنظر گرفته که رنگ ازصورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود ومی‌ترسیدم مرا دست غریبه‌ای بسپارد که به گریه افتادم. از نگاه بی‌رحمش پس از ماه‌ها محبت می‌چکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود،زمزمه کرد:«نیروها تو استان ختای جمع شدن، منم باید برم، زود برمی‌گردم!»و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی می‌داد تا دلش آرام شود:«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از حمایت می‌کنن!الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به حمله کنه!» 💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه وتشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمی‌دانستم خودش هم راهی این لشگر می‌شود که صدایم لرزید:«تو برا چی میری؟» در این مدت هربار سوالی می‌کردم، فریاد می‌کشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد:«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدن‌شون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!» 💠 جریان خون در رگ‌هایم به لرزه افتاده و نمی‌دانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم:«بذار برگردم ایران!» و فقط ترس از دست دادن من می‌توانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی می‌میرم که می‌خوای بذاری بری؟» معصومانه نگاهش می‌کردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد:«ولید یه خونواده تو بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.» 💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد،با لحنی محکم هشدار داد:«اگه می‌خوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی!ولید بهشون گفته تو از وهابی‌های افغانستانی!» از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ کرده بودم که با هق‌هق گریه به پایش افتادم:«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانه‌ام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت:«چرا نمی‌فهمی نمی‌خوام از دستت بدم؟» 💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را می‌سوزاند. با ضجه التماسش می‌کردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمی‌کرد که همان شب مرا با خودش برد. در انتهای کوچه‌ای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش می‌کشید و حس می‌کردم به سمت قبرم می‌روم که زیر روبنده زار می‌زدم و او ناامیدانه دلداری‌ام می‌داد:«خیلی طول نمی‌کشه، زود برمی‌گردم و دوباره می‌برمت پیش خودم! اونموقع دیگه آزاد شده و مبارزه‌مون نتیجه داده!» 💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوباره‌ام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم. تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس می‌کردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید فرار می‌کردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید. 💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد:«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زنده‌ات نمی‌ذارن نازنین!» روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و خونِ پیشانی‌ام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید:«چرا با خودت این کارو می‌کنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمی‌دانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم !» 💠 روبنده را روی زخم پیشانی‌ام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بی‌توجه به التماسم نجوا کرد:«اینو روش محکم نگه دار!»و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش می‌کشید تا به در فلزی قهوه‌ای رنگی رسیدیم. او در زد و قلب من در قفسه سینه می‌لرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی‌ام خیره ماند و سعد می‌خواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد:«توکوچه خورد زمین سرش شکست!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این آقا امواج گوشی و ایرپاد و بلوتوث را با دستگاهی اندازه‌گیری میکنه؛ نتیجه قابل تأمل هست 😳 و نهایتاً راه بیرون کردن امواج از مغز را یادمون میده👌 🌏 🇮🇷 ما را در پیام رسان های زیر دنبال کنید ... 🇮🇷 کانال روابط عمومی فا. زنجان https://eitaa.com/ravabetomomizanjan Splus.ir/ravabetomomi.zanjan