eitaa logo
🔥الرَوافِضُ الحَیدَری🔥
3.8هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
155 ویدیو
4 فایل
کپی بدون ذکر منبع🚫 موضوعات کانال: ⬇ پاسخ به شبهات دینی 📚 نشر احادیث و فضائل اهلبیت علیهم السلام👥 نقد و برسی دیگر مذاهب و ادیان 🔍 بیان اصول اعتقادات شیعه اثناعشری🌷 بیان مطاعن دشمنان اهل‌بیت🔥 مشخصات مجموعه/ارتباط👇👇 https://zil.ink/ravafez_alhaydari
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ های عایشه بر سر مبارک سیّد الانبیاء و أشرف‌ المرسلین به اعتراف ❌احمد بن حنبل، امام حنابله (متوفای ۲۴۱ ق) به اسناد خود نقل کرده است که: 🔰روزی برای ورود به منزل صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ اجازه می‌خواست که ناگهان صدای دخترش را شنید که دو یا سه مرتبه فریاد می‌زد: «به خدا قسم می‌دانم که علی (علیه‌السلام) از پدرم نزد تو محبوب‌تر است!» ابوبکر پس از کسب اجازه، وارد منزل شد و به طرف عایشه حمله برده و گفت: ‌«ای دختر فلانه! دیگر نشنوم که صدایت را بلند کرده و بر سر رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ داد بزنی!» ⭕️«استأذن أبو بكر على رسول اللّه صلى‌ اللّه‌ عليه‌ وسلم فسمع صوت عائشة عاليا وهي تقول: واللّه لقد عرفت أن عليا أحب إليك من أبي، مرتين أو ثلاثا... فقال: يا بنت فلانة ألا أسمعك ترفعين صوتك على رسول اللّه.» 📚 مسند احمد، ج۳۰، ص۳۷۲، ح۱۸۴۲۱ 📚مجمع الزوائد (هیثمی)، ج۹، ص۱۲۶، ح۱۴۷۳۰ 📖 «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و آن گونه كه با هم بلند صحبت مى‌کنيد، با او سخن مگوئيد؛ چرا که اعمال خیرتان تباه می‌شود و نمی‌فهمید!» (سوره حجرات، آیه ۲) حکم با شما؟! روافض الحيدري @ravafez_alhaydari
🛑 جز عده به فرمان خدا نیاوردند... 🖇 ۱۵ ذی الحجه ولادت حضرت صلوات‌الله‌علیه مبارک. 🖇 (7) 👤 امام هادی صلوات‌الله‌علیه در خطاب به میفرمایند: 🔰سپس خدا فرمان داد به پیامبر که اظهار کند انچه تو را سزاوار بر ملّتش كرده ،براى بالا بردن ،و علنى ساختن ،و دفع ،و بريدن ‏ها، پس زمانى كه از بيمانك شد، و از تو در برابر منافقان كرد ،پروردگار جهانيان به او وحى كرد: 👈اى رسول!آنچه از پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان،اگر انجام ندهى پيام خدا را نرسانده‏اى،خدا تو را از مردم حفظ مى‏كند👉 پس او بارهاى سنگين سفر را بر دوش جان نهاد، و در نيمه روز برخاست، كرد و شنواند، و زد،پس پيام حق را رساند، سپس از همه آنها پرسيد: آيا پیام خدا را به شما رساندم؟ گفتند:به خدا قسم . فرمود: خدايا شاهد باش. سپس به مردم خطاب كرد:آيا من آن نيستم كه به مؤمنان از خود آنان ؟ گفتند:آرى، پس ‏ تو (امیرالمؤمنین) را گرفت،و فرمود: ❤️هركه را كه من اويم،پس اين مولاى اوست، خدايا دوست بدار هركه او را دوست دارد،و بدار هركه او را دشمن دارد،و يارى كن كسى را كه يارى‏اش كند،و خوار كن هركه خوارش سازد.😍 پس به آنچه خدا درباره تو بر پيامبرش نازل كرد،ايمان نياورد جز ‏اى_اندك، و اكثرشان را نيفزود جز . 📚المزار الکبير ج ۱، ص ۲۶۳ الروافض الحيدري @ravafez_alhaydari
🔥الرَوافِضُ الحَیدَری🔥
🛑 وقایع به میدان رفتن بن الحسن و کردن ایشان توسط اباعبدالله الحسین 🖇 (5) 👤 محدث کبیر بحرانی می‌نویسد: 🔰وقتی که نوبت جنگ به علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه می‌خواهم تا به جنگ این بروم! ▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم. پس حضرت، جنگ را به قاسم نداد. قاسم و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی گوشه‌ای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند. 🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است. پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود: 💠يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ 💔پسر جانم قاسم! تو را می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای. 🔰پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد. امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، کرد و ناله و زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود: 🔹ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم. 🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود: آیا برای قاسم جدیدی داری؟ عرضه داشت نه آقا جان! امام علیه السلام به خواهرش فرمود: صندوق را برایم بیاور. وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و امام حسن را بر سرش گذاشت و 👈 را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند. و او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در گذاشت و از خیمه بیرون آمد.👉 قاسم نگاه به دخترعمویش می‌کرد و می‌کرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که می‌گویند: 🔥آیا دیگر برای جنگ نیست؟! پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه می‌خواهی انجام دهی؟ قاسم گفت: می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز می‌کنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که👈 ما باشد برای آخرت. 👉 همسرش زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونه‌اش جاری شد و گفت: تو میگویی عروسی‌مان باشد برای آخرت. پس من در تو را چگونه بشناسم؟ و در کدام مکان تورا ببینم؟ قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور. پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند. 📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲ 📚الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵ 📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴ 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷ الروافض الحيدري @ravafez_alhaydari
🔥الرَوافِضُ الحَیدَری🔥
🛑 قطره ای از وقایع شب عاشورا و وقت گرفتن اباعبدالله از لشکر عمر سعد #معارف_حسینی(6) 👇👇👇
🛑 قطره ای از وقایع شب عاشورا و وقت گرفتن اباعبدالله از لشکر عمر سعد (6) ✅ ...و حسين جالس أمام بيته محتبيا بسيفه إذ خفق برأسه على ركبتيه و سمعت أخته زينب الصيحة فدنت من أخيها فقالت يا أخى أما تسمع الاصوات قد اقتربت قال فرفع الحسين رأسه فقال إنى رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم في المنام فقال لى إنك تروح إلينا قال فلطمت أخته وجهها و قالت يا ويلتا.... 🔰 در ، امام حسین علیه السلام جلوی خیمه خود نشسته و به شمشیر تکیه زده و سر به زانو نهاده و از خستگی (حسب ظاهر) به رفت چون زینب سلام الله علیها خروش لشکر دشمن را شنید، نزدیک برادر آمده و گفت: برادر، صدای لشکر را نمی شنوی که پیوسته به ما نزدیک می‌شوند؟ آن حضرت سر از زانو برداشت و فرمود: هم اکنون صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم. بمن فرمود: تو به نزد ما خواهی آمد. چون زینب این خبر را شنید، به صورت زد و واویلاه برآورد. 🔰آنگاه حضرت ابو الفضل آمدن لشكر را بعرض رسانيد حسين عليه السّلام از جا برخاسته فرمود برادرا اينك بر مركب سوار شو و با لشكر ملاقات كن و علت آوردن بطرف و هدف اصلى آنان را بازجوئى فرما حضرت ابو الفضل باتفاق بيست نفر سواره از قبيل بن قين و بن مظاهر براى انجام مأموريت سر راه بر لشكر گرفته فرمود عزيمت كجا داريد و براى چه بطرف ما يورش آورده‌ايد. پاسخ داد امريه پسر زياد رسيده و دستور داده بشما پيشنهاد كنيم يا تحت فرمان او درآئيد و سر فرود آوريد و يا با شما كنيم. 🔰 ابو الفضل فرمود تعجيل مكنيد و آرام باشيد تا من خواسته شما را بحضور اقدس حسين عرضه داشته پاسخ بگيرم. لشكر حسب الامر توقف كرد و گفتند با وى ملاقات كن و او را از يورش و هدف ما مطلع ساز و نتيجه را براى ما بيان فرما. ابو الفضل بازگشته تا حسين عليه السّلام را از علت آمدن لشكر باخبر سازد و ياران ابو الفضل در اين هنگام به پند و اندرز لشكر پرداخته و آنان را از كارزار با حسين كه يادگار رسول خدا صلّى الله عليه و آله است باز مى- داشتند ابو الفضل حضور اقدس شرفياب شده مراتب را بعرض رسانيد. 🔰حسين عليه السّلام فرمود مراجعت كن و اگر بتوانى را براى ما بگيرى و نبرد را بفردا بيندازى باين منظور كه ما بتوانيم امشب را به و و بسر بريم زيرا خدا ميداند من نماز بخوانم و مجيد را تلاوت نمايم و همواره بدعا و استغفار بپردازم ابو الفضل حسب الامر مراجعت كرده و فرمودۀ امام عليه السّلام و خواسته آن حضرت را چنانچه شنيده بود براى لشكريان بيان كرد و انها قبول کردند 📚 الإرشاد، مفید رحمه الله ج۲ ص۹۰ الروافض الحيدري @ravafez_alhaydari