⭕️ #فریاد های عایشه بر سر مبارک سیّد الانبیاء و أشرف المرسلین به اعتراف #اهلسنت
❌احمد بن حنبل، امام حنابله (متوفای ۲۴۱ ق) به اسناد خود نقل کرده است که:
🔰روزی #ابوبکر برای ورود به منزل #رسول_خدا صلّیاللهعلیهوآله اجازه میخواست که ناگهان صدای دخترش #عایشه را شنید که دو یا سه مرتبه فریاد میزد: «به خدا قسم میدانم که علی (علیهالسلام) از پدرم نزد تو محبوبتر است!»
ابوبکر پس از کسب اجازه، وارد منزل شد و به طرف عایشه حمله برده و گفت: «ای دختر فلانه! دیگر نشنوم که صدایت را بلند کرده و بر سر رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله داد بزنی!»
⭕️«استأذن أبو بكر على رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم فسمع صوت عائشة عاليا وهي تقول: واللّه لقد عرفت أن عليا أحب إليك من أبي، مرتين أو ثلاثا... فقال: يا بنت فلانة ألا أسمعك ترفعين صوتك على رسول اللّه.»
📚 مسند احمد، ج۳۰، ص۳۷۲، ح۱۸۴۲۱
📚مجمع الزوائد (هیثمی)، ج۹، ص۱۲۶، ح۱۴۷۳۰
📖 «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و آن گونه كه با هم بلند صحبت مىکنيد، با او سخن مگوئيد؛ چرا که اعمال خیرتان تباه میشود و نمیفهمید!» (سوره حجرات، آیه ۲)
حکم با شما؟!
روافض الحيدري
@ravafez_alhaydari
🛑 جز عده #اندکی به فرمان خدا #ایمان نیاوردند...
🖇 ۱۵ ذی الحجه ولادت حضرت #امام_هادی صلواتاللهعلیه مبارک.
🖇 #غدیر_و_ولایت_امیرالمؤمنین (7)
👤 امام هادی صلواتاللهعلیه در #زیارت_غدیریه خطاب به #امیرالمؤمنین میفرمایند:
🔰سپس خدا فرمان داد به پیامبر که اظهار کند انچه تو را سزاوار #حكومت بر ملّتش كرده ،براى بالا بردن #شأنت ،و علنى ساختن #برهانت ،و دفع #باطلها ،و بريدن #بهانهها،
پس زمانى كه از #آشوب_اهل_فسق بيمانك شد، و از تو در برابر منافقان #محافظت كرد ،پروردگار جهانيان به او وحى كرد:
👈اى رسول!آنچه از پروردگارت به تو نازل شده به مردم برسان،اگر انجام ندهى پيام خدا را نرساندهاى،خدا تو را از مردم حفظ مىكند👉
پس او بارهاى سنگين سفر را بر دوش جان نهاد، و در #حرارت_شديد نيمه روز برخاست، #سخنرانى كرد و شنواند، و #فرياد زد،پس پيام حق را رساند،
سپس از همه آنها پرسيد:
آيا پیام خدا را به شما رساندم؟
گفتند:به خدا قسم #آرى.
فرمود: خدايا شاهد باش.
سپس به مردم خطاب كرد:آيا من آن نيستم كه به مؤمنان از خود آنان #سزاوارترم؟
گفتند:آرى،
پس #دست تو (امیرالمؤمنین) را گرفت،و فرمود:
❤️هركه را كه من #مولاى اويم،پس اين #على مولاى اوست،
خدايا دوست بدار هركه او را دوست دارد،و #دشمن بدار هركه او را دشمن دارد،و يارى كن كسى را كه يارىاش كند،و خوار كن هركه خوارش سازد.😍
پس به آنچه خدا درباره تو بر پيامبرش نازل كرد،ايمان نياورد جز #عدهاى_اندك، و اكثرشان را نيفزود جز #زيانكارى.
📚المزار الکبير ج ۱، ص ۲۶۳
#غدیر #عید_غدیر #حجاب #امام_زمان #من_غدیری_ام
الروافض الحيدري
@ravafez_alhaydari
🔥الرَوافِضُ الحَیدَری🔥
🛑 وقایع به میدان رفتن #حضرت_قاسم بن الحسن و #مزدوج کردن ایشان توسط اباعبدالله الحسین
🖇 #معارف_حسینی (5)
👤 محدث کبیر بحرانی مینویسد:
🔰وقتی که نوبت جنگ به #اولاد_امام_حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه میخواهم تا به جنگ این #کفار بروم!
▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو #یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم.
پس حضرت، #اجازه جنگ را به قاسم نداد.
قاسم #اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی #محزون گوشهای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش #حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند.
🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است.
پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود:
💠يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ
💔پسر جانم قاسم! تو را #وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین #کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و #اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای.
🔰پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد.
امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، #شدیداً_گریه کرد و ناله و #فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود:
🔹ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم.
🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود:
آیا برای قاسم #لباس جدیدی داری؟
عرضه داشت نه آقا جان!
امام علیه السلام به خواهرش #زینب فرمود:
صندوق را برایم بیاور.
وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و #قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و #عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و 👈 #دست_دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند.
و #عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در #دست_قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد.👉
قاسم نگاه به دخترعمویش میکرد و #گریه میکرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که میگویند:
🔥آیا دیگر #مبارزی برای جنگ نیست؟!
پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه میخواهی انجام دهی؟
قاسم گفت:
می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز میکنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که👈 #عروسی ما باشد برای آخرت. 👉
همسرش #فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونهاش جاری شد و گفت:
تو میگویی عروسیمان باشد برای آخرت.
پس من در #قیامت تو را چگونه بشناسم؟
و در کدام مکان تورا ببینم؟
قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور.
پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند.
📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲
📚الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵
📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵
📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷
الروافض الحيدري
@ravafez_alhaydari
🔥الرَوافِضُ الحَیدَری🔥
🛑 قطره ای از وقایع شب عاشورا و وقت گرفتن اباعبدالله از لشکر عمر سعد #معارف_حسینی(6) 👇👇👇
🛑 قطره ای از وقایع شب عاشورا و وقت گرفتن اباعبدالله از لشکر عمر سعد
#معارف_حسینی(6)
✅ ...و حسين جالس أمام بيته محتبيا بسيفه إذ خفق برأسه على ركبتيه و سمعت أخته زينب الصيحة فدنت من أخيها فقالت يا أخى أما تسمع الاصوات قد اقتربت قال فرفع الحسين رأسه فقال إنى رأيت رسول الله صلى الله عليه و سلم في المنام فقال لى إنك تروح إلينا قال فلطمت أخته وجهها و قالت يا ويلتا....
🔰 در #عصر_تاسوعا، امام حسین علیه السلام جلوی خیمه خود نشسته و به شمشیر تکیه زده و سر به زانو نهاده و از خستگی (حسب ظاهر) به #خواب رفت چون زینب سلام الله علیها خروش لشکر دشمن را شنید، نزدیک برادر آمده و گفت: برادر، صدای لشکر را نمی شنوی که پیوسته به ما نزدیک میشوند؟ آن حضرت سر از زانو برداشت و فرمود: هم اکنون #رسول_خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم. بمن فرمود: تو به نزد ما خواهی آمد. چون زینب این خبر #وحشتناک را شنید، #لطمه به صورت زد و #فریاد واویلاه برآورد.
🔰آنگاه حضرت ابو الفضل آمدن لشكر را بعرض رسانيد حسين عليه السّلام از جا برخاسته فرمود برادرا اينك بر مركب سوار شو و با لشكر ملاقات كن و علت #حمله آوردن بطرف #خيام و هدف اصلى آنان را بازجوئى فرما حضرت ابو الفضل باتفاق بيست نفر سواره از قبيل #زهير بن قين و #حبيب بن مظاهر براى انجام مأموريت سر راه بر لشكر گرفته فرمود عزيمت كجا داريد و براى چه بطرف ما يورش آوردهايد. پاسخ داد امريه پسر زياد رسيده و دستور داده بشما پيشنهاد كنيم يا تحت فرمان او درآئيد و سر #تسليم فرود آوريد و يا با شما #نبرد كنيم.
🔰 ابو الفضل فرمود تعجيل مكنيد و آرام باشيد تا من خواسته شما را بحضور اقدس حسين عرضه داشته پاسخ بگيرم. لشكر حسب الامر توقف كرد و گفتند با وى ملاقات كن و او را از يورش و هدف ما مطلع ساز و نتيجه را براى ما بيان فرما.
ابو الفضل بازگشته تا حسين عليه السّلام را از علت آمدن لشكر باخبر سازد و ياران ابو الفضل در اين هنگام به پند و اندرز لشكر پرداخته و آنان را از كارزار با حسين كه يادگار رسول خدا صلّى الله عليه و آله است باز مى- داشتند
ابو الفضل حضور اقدس شرفياب شده مراتب را بعرض رسانيد.
🔰حسين عليه السّلام فرمود مراجعت كن و اگر بتوانى #امشب را براى ما #مهلت بگيرى و نبرد را بفردا بيندازى باين منظور كه ما بتوانيم امشب را به #نماز و #دعا و #استغفار بسر بريم زيرا خدا ميداند من #دوست_ميدارم نماز بخوانم و #قرآن مجيد را تلاوت نمايم و همواره بدعا و استغفار بپردازم
ابو الفضل حسب الامر مراجعت كرده و فرمودۀ امام عليه السّلام و خواسته آن حضرت را چنانچه شنيده بود براى لشكريان بيان كرد و انها قبول کردند
📚 الإرشاد، مفید رحمه الله ج۲ ص۹۰
الروافض الحيدري
@ravafez_alhaydari