🔹مرقد جد پیامبر(ص) در شهر غزه
حدود 170 سال قبل
بارگاه حضرت هاشمابن عبدمناف، جد بزرگ پیامبر اكرم (ص) و نیای اعلای بنیهاشم با نام «مسجد السیدهاشم» در منطقهٔ «الدرج» شهر غزه در فلسطین قرار دارد و به عنوان بزرگترین و کهنترین مسجد این شهر معروف و متاسفانه هم اکنون در معرض تخریب است.
حضرت هاشم در آخرین سفر خود، به همراه چهل تن از تجار قریش، به سوی شام رفت. چون به غزّه رسید، از طرف خاخامهای یهودی به عنوان جد پیامبر آخرالزمان شناسایی و مسموم شد و چشم از جهان فروبست. همراهان هاشم، بعد از دفن او در غزّه، اموال ایشان را برای فرزندانش بردند.
ناگفته نماند بعد از هاشم نیز همه اجداد پیامبر مورد تهدید و ترور یهود قرار گرفتند، تا از ولادت او جلوگیری کنند. عبدالله پدر پیامبر هم توسط یهودیان به این امید واهی که نطفه او به رحم آمنه منتقل نشده باشد، در سفری که چند روز بعد از ازدواجش پیش آمد مسموم شد. و البته نطفهٔ پیامبر(ص) بسته شده بود.
#فلسطین_مسجد_السید_هاشم
#غزه_فلسطین
#بنیاسرائیل_قومی_پیامبرکُش
🔹هنر جذب اسلام
@ravagh_channel
🔹زاغ سیاه کسی را چوبزدن
اصطلاح زاغ سیاه کسی را چوب زدن در اصل به معنای سر از کار کسی درآوردن است.
البه شاید به گمان خیلی از ما این زاغ همان پرنده شبیه کلاغ باشد. اما اینطور نیست.
زاغ یا زاج اینجا به معنای نوعی نمک است که به رنگهای سیاه، سبز، سفید و غیره دیده میشود.
زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی، پارچه و چرم میرسد. اگر هنرمندی ببیند كه نخ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش میرود و چوبی در آن میگرداند و با دیدن و بوییدنش، تلاش میکند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزودهاند یا نوع، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چهگونه است.
این مثل وقتی به کار میرود که کسی، فردی را میپاید و میخواهد ببیند او چه میکند، تا از چیزهای پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.
#زاغ_سیاه
#کسی_را_چوب_زدن
🔹ارسالی از: جناب علی محمدزاده عضو فرهیخته رواق
@zarboolmasall
@ravagh_channel
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹درس توکل و توبه
🔹از آقارحیم باکری
🔹هنر روایت
🔹هنر راوی
🔹هنر رسانه
🔸راوی: آقارحیم نوعیاقدم
🔹اقتباس از: گروه جهادی شهید موسی نجفینیا
@ravagh_channel
🔹از بسیجی به بسیجیان
ما مشق عشق را با تو نوشتیم
زیر نور شمع کمشعله
میان سنگری با چند گونی
پشت یک خاکریز باریک
زیر موج خشمگین توپ و خمپاره
با هوایی درهم از باروت و خاک و قطرههای خونِ گرم تکنگهبان شب تاریک
...روز شد
مشق ما را دیدند و باریدند؛
روی آن صدها که نه
صدها هزاران مشق بنوشتند و
پیوستند با روزی که در راه است...
در یَمن ایمن شد از این مشق راه عشق
در فلسطین عزتِ از دست رفته بازآمد به بازار رشادت
در جهان هر روز نامم میشود ورد زبانِ مردی از مردان که در عادت نماند...
من همان گمنام مَردَم از تبار و ریشهٔ فرهنگ جاوید بسیجی...
🔹تقدیم به لشکر مخلص خدا بسیج
۴آذرماه۱۴۰۲
🖊 عبدالله عمیدی(الف. زیارتی): مستندپژوه و نویسنده دفاع مقدس، نیروی اطلاعات عملیات لشکر۳۳ المهدی(عج)، شاعر و عضو فرهیخته و بصیر رواق
🔹حماس: دوست و دشمن
🔹تحلیلگر عمانی: حماس خیلی زود فهمید که اعراب او را ناامید کرده و به او خیانت خواهند کرد، لذا به تهران رفت، جایی که متحدی هست که به متحدانش خیانت نمیکند و تبدیل به نیرویی شد که باید او را جدی گرفت.
🔸حزب الله، سوریه، عراق و حوثیها نیز چنین کردند. متحد خود را با غرور انتخاب کن و خائنان را انتخاب نکن.
ـــــــــــــــــــــــ
#طوفان_الاقصی
#غزه
#فلسطین
🔹ارسالی از: عضو گمنام رواق
@ravagh_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صلی الله علیکِ یا بنت رسولالله(ع)
#شهادت
#فاطمه
#زهرا
🔹اقتباس از: عضو گمنام رواق
@ravagh_channel
رواق
🔹مرحوم بهزاد محمدحسینی برادر شهید یک روز در مغازه پدر مشغول کار بودیم. روز پنجشنبه بود و چون در ک
🔹ادامه شرح حال و خاطرات شهید «بهروز محمدحسینی» به قلم فرزندشان امالبنین محمدحسینی در کتاب «خاطرات خوبان» عضو فرهیخته و بصیر رواق
👇
🔹خلق و خوی شهید
خلق و خوی نرمی با اطرافیان به ویژه با پدر و مادر، خصوصا با مادرش داشت، سعی میکرد فرزند مطیعی برایشان باشد. حتی در خصوص اعزام به جبهه که پدر مخالف حضور پیدرپی به خاطر همسر و فرزندانش بودند، با التماس و اشک تقاضا میکرد و میگفت: «تکلیف است اگر مخالفت هم نمایی میروم اما خواهش میکنم که راضی باش تا با آسودگی خیال به انجام تکلیف الهی بپردازم».
با تکرار چند سوال همیشگی خانواده را آماده شنیدن خبر شهادتش میکرد. مثلا میگفت: اگر شهید شوم شما چه کار میکنید؟ همسرش میگفت: "طاقت نمیآورم، نمیتوانم دوریات را تحمل کنم!" .
مادر میگفت: "تو پسر بزرگ منی، باید بمانی و همه خواهر و برادرهایت به راهنمایی تو نیاز دارند» و او از فداکاری زنان در تاریخ اسلام برای خانوادهاش میگفت. آنطور آنان را آماده رویارویی با شهادتش کرده بود که مادر و همسرش او را به خاک سپردند و مادر در مراسم تدفین پیکر مطهرش سخنرانی نمود و از همه تشکر کرد و گفت: «بهروز از من خواسته بود که اینگونه رفتار کنم»
دوست شهید
هرگز در جمعی که غیبت میشد حاضر نمیشد، یا بسیار مکدر میشد و یا جمع را ترک میکرد. این را همه دوستان میدانستند.
محبوبیت زیادی در بین دوستانش داشت. اصلا در کارش ریا نبود، با همه خوب رفتار میکرد.
قاطعیت زیادی در تصمیمگیریهایش داشت.
همرزم شهید
.
🔹نویسنده: امالبنین محمدحسینی، دختر شهید، از مسؤلین آموزش و پرورش استان گیلان، مستندپژوه دفاع مقدس، نویسنده خاطرات شهدای جنگ تحمیلی و مدافع حرم و عضو فرهیخته و بصیر رواق
@ravagh_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹غرب؛ در آرزوی بازگشت تمدن اسلامی
مرد آمریکایی میگوید ریش گذاشتم و منتظر حکومت مسلمانان بر خود هستم! آیا نوبت آندلسیزاسیونِ معکوس فرا رسیده است ؟!
در روزهای گذشته پیرامون نسبت غزه و کوتاهی «تلویزیون ایرانِ تمدنی و فلسفه تاریخ» یادداشتی نوشتم؛ اینک با مشاهده فیلم سخنان این مرد آمریکایی که نشانهگذاریای نمادین از قیام عمومی مردم در پایتختهای غرب است، دوباره باید گفت ما نیازمند تآملات نظری درباره تحولات غزهایم؛ نمیخواهم با هیجان و احساسات به فلسفهٔ سیاستِ متعالیه ارجاع داده و درباره تحول تاریخ سادهسازی شود، اما میتوان در این باره سوالاتی مطرح کرد:
که آیا اندلسیکردن جوامع اسلامی بهخصوص ایران، شکست خورده و به دوران تکرار مجد اسلام و تجدید حکومت ۸۰۰ ساله اسلام بر اروپا نزدیک شدهایم؟ پارسال سخن از عریانیزاسیون اجباری بود؛ امسال اما مرد آمریکایی میگوید ریش گذاشته و منتظر ورود مسلمانان است چون آنها را و سیستمشان را عادلانهتر میداند؛ گویی باریکه غزه افول یک تمدن را به تماشای انسان مدرن گذاشته است؛
🔸فیلم را مشاهده کنید و برای دوستان خود ارسال فرمایید!
✍️سیاستِ فطرت ؛کانال رسمی دکتر مجتبی زارعی در ایتا
@Dr_Zareii_Siasatefetrat
#مجد_اسلام
#آندلسیزاسیون_معکوس
#قضایای_غزه
🔹اقتباس از: گروه «دفاع لطیف در برابر جنگ نرم» به مدیریت جناب عبدالله عمیدی (الف. زیارتی) مستندپژوه و نویسنده دفاع مقدس، نیروی اطلاعات عملیات لشکر ۳۳ المهدی(عج) استان فارس، تحلیلگر و سیاسینویس، شاعر و عضو فرزانه و بصیر رواق»
@ravagh_channel
🔹حکمتآموزی معلم
🔸داستان کوتاه
️ 🔹معلم بازنشسته
پیرمرد داخل سالن یه گوشهای تنها نشسته بود. داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد! من رو یادتون هست؟ معلم گفت خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
🔸داماد خودش رو معرفی کرد و گفت: مگه میشه من رو از یاد برده باشید؟ یادتان نیست ساعت گرانقیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان کلاس را بگردید؟ گفتید همه ما باید سمت دیوار بایستیم و من هم که ساعت را از روی بچگی دزدیده بودم، از ترس و خجالت خیلی مضطرب و ترسیده بودم که آبرویم را میبرید!
🔹ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه دانشآموزان را تا آخر انجام دادید. تا پایان آن سال و سالهای بعد هم در آن مدرسه هیچکس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
🔸معلم گفت: من باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
🔹 تربیت و حکمت معلمان، دانشآموز را بزرگ می نماید.
#معلم
#تربیت
#تعلیم
🔹ارسالی از: حاجعلی محمدزاده عضو فکور و بصیر رواق
@ravagh_channel