eitaa logo
مجمع مشاوران و روانشناسان حوزوی
2.7هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
290 ویدیو
328 فایل
اطلاع رسانی نسبت به فعالیت‌های مشاوره‌ای بارویکرداسلامی سایت samah.ir سامانه گزینش مشاور http://Psy.samah.ir واحد جذب و ساماندهی مشاوران @vahed_jazb سردبیرگروه‌های تخصصی، آموزش مشاورین و مسئول ساماندهی مراکز مشاوره کشور @alimahmoudi218
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤احمدحسین شریفی 🔶پاسخی به سخنان استاد شفیعی کدکنی 🔷چند سال پیش استاد شفیعی کدکنی درباره و ورود حوزه‌های علمیه به این بحث سخنانی را بیان کردند، جناب استاد شریفی در اواخر سال ۱۳۹۹ در این زمینه توضیحاتی را بیان کردند. اما مجدداً در روزهای اخیر سخنان استاد شفیعی بازنشر گسترده‌ای در فضای مجازی داشته است. به همین مناسبت و طبق درخواست جمع کثیری از مخاطبان پاسخ استاد شریفی را باز نشر می‌کنیم.
این روزها خبرطرح مجلس( که قضاوت درباره درستی آن، نیاز به بررسی همه جانبه دارد) راجع به ارائه مجوز مشاوره به حوزه‌های علمیه، بحثهایی را در میان مخالفان، موافقان، و مرددان مشاوره و روان‌شناسی اسلامی ایجاد کرده است. اخیرا دو عکس_نوشتِ هوشمندانه و البته تخریب‌گرانه علیه حوزه‌های علمیه که توسط شبکه اینترنشنال سعودی طراحی شده، در پیج استاد جناب آقای دکتر حمزه گنجی منعکس شده! و در پی آن، چندصد یادداشت(کامنت) در راستای اهداف همان عکس_نوشت؛ بر علیه حوزه‌ علمیه و فعالیت روحانیت! بگذریم. هیچگاه لزوم داشتن در امر خطیر مشاوره را رد نکرده‌ام و به لحاظ هم ورودِ بدون تخصص در این عرصه را ممنوع می‌دانم و البته به داشتن در کنار اعتقاد دارم، اما آنچه رنجم می‌دهد، تناقض‌هاست! تناقض در بینش و کنش. طبق آنچه در زندگینامه خودنگاشت جناب آقای دکتر گنجی آمده، به بودن نزدیکان خویش، بی‌آنکه درس خوانده باشند افتخار می‌کنند، و به آموزش سبک زندگیِ درست عزیزانشان به دیگران می‌بالند، بی‌انکه آموزشی در این زمینه دیده باشند. بله و فرهنگ اصیل ایرانی، درسهای ماندگاری به ما می‌آموزد، لزومی ندارد همه چیز را در کتابهای آمریکایی بیابیم! با اینکه ایشان، تنها (دکتری)، روان‌شناسی خوانده‌اند (و البته ارشد علوم تربیتی)، اما دانشجویان روانشناسی همواره از آثار ترجمه‌ای ایشان بهره می‌برند. زندگینامه ایشان که هیچگاه از شکستهای مکرر در مسیر تحصیل خسته نشده‌اند، خواندنی است.
نظر دکتر دشتی درمورد اعطای مجوز خدمات روانشناسی به حوزویان
امروز عاشورا در این روز خواندن زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام و دعای علقمه سفارش شده علمای گذشته رسم داشتند این را از روز اول محرم تا اربعین انجام می دادند در صورت توفیق انجام بدید و الاحقر را نیز از دعای خیر محروم نکنید استاد آقا جانی
*تقویم عاشورا* ✍️*معاونت علمی و پژوهشی مرکز بسیج وزارت میراث فرهنگی* طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاه‌شماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاه‌شماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجري شمسی می‌شود. تاریخ شمسی هم مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرف‌های مقتل‌نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. *روز عاشورا چگونه گذشت؟* در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف می‌تواند داشته باشد) را استخراج کرده‌ایم و روایات مقتل‌نگارها را با این ساعت‌ها تنظیم کرده‌ایم. *۵:۴۷ اذان صبح* امام(ع) بعداز نماز صبح، برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری» طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعداز نماز صبح، به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند. *حدود ساعت ۶:۰۰* امام حسین(ع) دستور دادند تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خار بوته ‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند. *طلوع آفتاب* کمی بعد از طلوع آفتاب، امام(ع) سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. رو به روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش، پدر و برادرش را یادآوری فرمودند و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده‌اند؟ آنها انکار کردند! امام(ع) نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده‌است. یکی از سران جبهه‌ی مقابل، از امام(ع) پرسید: چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از جنگ مقابله با پسر پیامبر(ص) نمی‌رهاند؟ اینجا بود که امام(ع)، آن جمله معروف‌شان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده! ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام(ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده‌است. *حدود ساعت ۸:۰۰* بعد از سخنرانی امام(ع)، چند نفر از اصحاب آن حضرت، به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوان‌‌های کوفه بود _ الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان، سخنان مشابهی گفتند. بعداز سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر دادند. چند نفری دچار تردید شدند! از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند. *حدود ساعت ۹:۰۰* روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله، شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعداز انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده‌است.) *حدود ساعت ۱۰:۰۰* بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد‌از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند
از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. *حدود ساعت ۱۱:۰۰* بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».  یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. *اذان ظهر* حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند: یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»  امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» *حدود ساعت ۱۳:۰۰* ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» *حدود ساعت ۱۴:۰۰*  عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.» *حدود ساعت ۱۵:۰۰* امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی کند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره‌اش علی اصغر(س) را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد. امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ۱۰ نفر به مقابله با امام(ع) آمدند. بعداز شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. در مقاتل نوشته‌اند: زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود، کسی جرأت نمی‌کرد به سمت ایشان برود، اهل حرم از صدای اسب ایشان (ذوالجناح) متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن(ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» *۱۶:۰۶ مقارن با اذان عصر* وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین(ع) کشته شود، شنیدم که می‌گفت: «به خدا پس از من، کسی را نخواهید کشت که خداوند از کشتن او، بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.» گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای بر شما! منتظر چیستید؟ مادرهای‌تان به عزای‌تان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد... *حدود ساعت ۱۷:۰۰* بعداز شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته‌اند تمام این افراد، بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبان برای خیمه‌ها گذاشت. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعداز
شهادت امام(ع) به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام(ع) جنگید تا شهید شد. *نزدیک غروب آفتاب* سر امام(ع) را از بدن جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. آنگاه، به دستور عمر سعد، بر بدن مطهر امام(ع) و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود. *۱۸:۴۹ مقارن با اذان مغرب* داستان روز غم‌انگیز عاشورا، این‌طور تمام می‌شود! در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید! چرا که من بهترین مردمان را کشته‌ام!» السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین، الالعنة الله على القوم الظالمين من الاولين والاخرين التماس دعا
*تقویم عاشورا* ✍️*معاونت علمی و پژوهشی مرکز بسیج وزارت میراث فرهنگی* طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاه‌شماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاه‌شماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجري شمسی می‌شود. تاریخ شمسی هم مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرف‌های مقتل‌نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. *روز عاشورا چگونه گذشت؟* در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف می‌تواند داشته باشد) را استخراج کرده‌ایم و روایات مقتل‌نگارها را با این ساعت‌ها تنظیم کرده‌ایم. *۵:۴۷ اذان صبح* امام(ع) بعداز نماز صبح، برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری» طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعداز نماز صبح، به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند. *حدود ساعت ۶:۰۰* امام حسین(ع) دستور دادند تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خار بوته ‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند. *طلوع آفتاب* کمی بعد از طلوع آفتاب، امام(ع) سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. رو به روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش، پدر و برادرش را یادآوری فرمودند و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده‌اند؟ آنها انکار کردند! امام(ع) نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده‌است. یکی از سران جبهه‌ی مقابل، از امام(ع) پرسید: چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از جنگ مقابله با پسر پیامبر(ص) نمی‌رهاند؟ اینجا بود که امام(ع)، آن جمله معروف‌شان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده! ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام(ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده‌است. *حدود ساعت ۸:۰۰* بعد از سخنرانی امام(ع)، چند نفر از اصحاب آن حضرت، به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوان‌‌های کوفه بود _ الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان، سخنان مشابهی گفتند. بعداز سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر دادند. چند نفری دچار تردید شدند! از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند. *حدود ساعت ۹:۰۰* روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله، شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعداز انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده‌است.) *حدود ساعت ۱۰:۰۰* بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد‌از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند
از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند. *حدود ساعت ۱۱:۰۰* بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».  یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. *اذان ظهر* حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند: یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»  امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» *حدود ساعت ۱۳:۰۰* ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود. البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» *حدود ساعت ۱۴:۰۰*  عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.» *حدود ساعت ۱۵:۰۰* امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی کند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره‌اش علی اصغر(س) را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد. امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ۱۰ نفر به مقابله با امام(ع) آمدند. بعداز شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. در مقاتل نوشته‌اند: زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود، کسی جرأت نمی‌کرد به سمت ایشان برود، اهل حرم از صدای اسب ایشان (ذوالجناح) متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن(ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» *۱۶:۰۶ مقارن با اذان عصر* وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین(ع) کشته شود، شنیدم که می‌گفت: «به خدا پس از من، کسی را نخواهید کشت که خداوند از کشتن او، بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.» گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای بر شما! منتظر چیستید؟ مادرهای‌تان به عزای‌تان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد... *حدود ساعت ۱۷:۰۰* بعداز شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته‌اند تمام این افراد، بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبان برای خیمه‌ها گذاشت. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعداز
شهادت امام(ع) به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام(ع) جنگید تا شهید شد. *نزدیک غروب آفتاب* سر امام(ع) را از بدن جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. آنگاه، به دستور عمر سعد، بر بدن مطهر امام(ع) و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود. *۱۸:۴۹ مقارن با اذان مغرب* داستان روز غم‌انگیز عاشورا، این‌طور تمام می‌شود! در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید! چرا که من بهترین مردمان را کشته‌ام!» السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین، الالعنة الله على القوم الظالمين من الاولين والاخرين التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️شاه گفتا کربلا امروز میدان من است ▪️ عید قربان من است ♦️مادرم زهرا (س) در این گودال مهمان من است ▪️عید قربان من است ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌐 (مرکز مشاوره اسلامی حوزه علمیه) سایت | ایتا | کارگاه‌ها | آپارات
ذکر مصیبت امام حسین(علیه‏السلام) در مقاتل می‏نویسند حسین(علیه­السلام) امروز، وقتی خودش به میدان آمد، به بی‏بی‏ها سفارش کرد که از خیمه‏ها بیرون نیایید! لذا این‏ها همه در خیمه‏ها بودند. حضرت حمله می‏کرد و برمی‏گشت بر روی یک بلندی می‏ایستاد و با صدای بلند می‏گفت: «لَا حَولَ وَ لَا قُوَّةَ إلَا بِالله». گاهی می‏آمد تکبیر می‏گفت؛ «الله اکبر» صدای حضرت که به بی‏بی‏ها می‏رسید، دلشان آرام می‏گرفت. سید می‌نویسد، حضرت لحظاتی ایستاد: «فَوَقَفَ يَستَرِيحَ سَاعَةً» ایستاد تا مقداری استراحت کند. آخر حسین(علیه­السلام) دیگر خسته شده بود. «إذ أتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جبهَتِهِ» سنگی آمد و به پیشانی حسین(علیه‌السلام) خورد. خون سرازیر شد، جلوی دیدگان حسین(علیه­السلام) را گرفت. «فَأخَذَ الثَّوبَ لِيَمسَحَ الدَّمَ عَن جبهَتِهِ» حسین(علیه­السلام) دست برد دامن پیراهن را بالا آورد تا خون را از چهره پاک کند. «فَأتَاهُ سَهمٌ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فِی صَدرِهِ»، در نسخه بدل دارد « فَوَقَعَ عَلَى قَلبِهِ فَانقَلَبَ مِن فَرَسِهِ»[16] حسین(علیه­السلام) به زمین آمد، من عبارات را ترجمه نمی‏کنم. مرکب خودش را به خون حسین آغشته کرد، شیهه می‏کشید و به طرف خیمه‏ها می‏رفت. این زن و بچه در انتظار این بودند که دوباره صدای آقا را بشنوند و دلشان آرام بگیرد. صدای مرکب را شنیدند، اما از راکب خبری نیست. از خیمه‏ها بیرون ریختند، با مرکبی مواجه شدند که آلوده به خون است، دور او را گرفتند. هر کدام از او سؤالی می‏پرسد. در میان نازدانه دختر حسین سکینه آمد، به مرکب رو کرد و گفت: « یَا جَوَادُ! هَل سُقِیَ أبِی أم قَتَلُوهُ عَطشَاناً؟».
در پاسخ به این نامه👇 https://www.instagram.com/p/Cg_oRezg-Fh/?igshid=MDJmNzVkMjY= با سلام و احترام. جناب آقای دکتر پورشریفی گرامی، تا جایی که خاطرمان است، شما از اساس منکر چیزی تحت عنوان روانشناسی یا مشاوره اسلامی هستید. در نامه هم اذعان داشته اید که فعالیت های حرفه ای تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران است‌. حال یک پرسش مطرح است: شما پیشتر مخالفت خود را با تشکیل کمیسیون روانشناسی اسلامی اعلام کرده بودید. همان کمیسیونی که متشکل از روانشناسانی است که تخصص دینی هم دارند و طبیعتا اگر مشاور یا روانشناسی با رویکرد دینی بخواهد فعالیت کند باید از چنین کمیسیونی تاییدیه بگیرد، درست مانند فعالیت سایر کمیسیون ها. قابل حدس است که شما نظارت حوزه علمیه بر محتوای معارض با دین برخی مشاوره ها را هم برنمی تابید‌. با استقلال حوزه در دادن مجوز هم که مخالف هستید. ممکن است بفرمایید مشاور و روانشناس با رویکرد دینی و بلکه مراجع دینداری که طالب مشاور با رویکرد دینی است در جمهوری اسلامی به کجا می تواند مراجعه کند؟! این چه جبری است که بر فضای مشاوره و روانشناسی حاکم کرده اید؟! http://eitaa.com/islamic_psychology
کارزار حمایت ازسازمان نظام در مخالفت طرح مجوز مشاوره با رویکرد‌دینی واسلامی به حوزه های علمیه این کارزار از اهمیت بسیار بالایی برای آینده حرفه ای روانشناسی و مشاوره برخوردار است . بر همه ما واجب است که نه تنها حمایت لازم را داشته باشیم ،بلکه ضمن انتشار آن به صورت استوری،ارسال در گروه ها و.... به همه دانشجویان،روانشناسان،مشاورین ،خانواده های ایشان و همه مردم جهت حمایت جدی از این‌ کارزار دعوت نماییم. تعدادی از نمایندگان طرحی را به ریاست مجلس ارائه داده‌اند که بر اساس آن طلاحیت اعطای مجوز مشاوره روانشناسی که اکنون در اختیار نظام روانشناسی و مشاوره کشور است، در اختیار حوزه‌های علمیه قرار بگیرد.
متاسفانه عده زیادی کارزاری را علیه طرح مجلس شورای اسلامی در حمایت از مجوز مشاوره اسلامی به حوزه‌های علمیه راه اندازی کردند👆👆👆
باید حوزوی و و و کارزار در حمایت از طرح مجلس را بزودی راه اندازی کنند طرح مجلس بزنگاه تاریخی در حمایت از مشاوره اسلامی توسط حوزه‌های علمیه است نباید فرصت را از دست داد در همین زمینه فردا جلسه مهمی برگزار می‌شود و تصمیمات آن به اطلاع رسانده می شود مراکز مشاوره اسلامی سماح حوزه‌های علمیه مجمع مشاوران و روانشناسان حوزوی @ravanshenasa
اعتراض رییس دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران به طرح مجلس برای صدور مجوز مشاوره روانشناسی به حوزه علمیه @AkhbareFori
حمایت از سازمان نظام روانشناسی در مخالفت با طرح مجوز مشاوره با رویکرد‌ دینی و اسلامی به حوزه‌های علمیه جناب آقای دکتر قالیباف ریاست محترم مجلس شورای اسلامی با سلام و احترام اخیراً تعدادی از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی طرحی را مبنی بر صلاحیت اعطای مجوز مشاوره با رویکرد دینی و اسلامی به صورت مستقل در اختیار مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه علمی کشور ارائه نموده‌اند که قرار است در صورت تصویب این موضوع با اضافه شدن یک تبصره ذیل ماده یک قانون تشکیل سازمان نظام روانشناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران محقق شود. به استحضار می‌رساند این طرح واجد اشکالات زیر بوده و موجب نگرانی‌های زیادی در جوامع دانشگاهی و علمی خصوصاً در بین روانشناسان و مشاوران گردیده است: الف) روانشناسی و مشاوره به عنوان یک علم و حرفه در چند سال اخیر پیشرفت‌های زیادی نموده است و با توسعه آزمایشگاه‌ها، تحقیقات و نظریه‌ها اکثراً نقش مهمی در ارتقاء سلامت روان و بهبود کیفیت زندگی ایفا می‌کند و همانند حرفه پزشکی کسانی می‌توانند در این کار تخصصی انجام وظیفه کنند که با موفقیت در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری مبانی علمی از جمله نظریه‌ها، سنجش، آسیب‌شناسی روانی، روانشناسی رشد، رویکردهای درمانی و... را گذرانده و پس از دوران تحصیل نیز با گذراندن دوره‌های کارورزی نهایتاً صلاحیت علمی و حرفه‌ای آنان احراز گردد و آنگاه می‌توانند صلاحیت حرفه‌ای را کسب کنند. ب) سلامت روان امری خطیر و حساس است و هر کسی نمی‌تواند در این موضوع بسیار مهم ورود کند. رهبر معظم انقلاب اسلامی(ره) در دیدار اعضای شورای مرکزی توصیه اکید فرمودند: «سلامت روان امر حساس و خطیر است و شورای مرکزی در تدوین ضوابط و اجرای آنان باید دقت لازم را مبذول نمایند». بنابراین قوانین سازمان برگرفته از اسناد بالادستی همچون فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی و قانون تشکیل مصوب مجلس شورای اسلامی، در جهت صدور پروانه فعالیت پس از گذراندن دوره‌های دانشگاهی و علمی در برد تخصصی سازمان باید صلاحیت آنان احراز شود. ج) سازمان نظام روانشناسی و مشاوره مولود مجلس شورای اسلامی و یادگار رهبر معظم انقلاب اسلامی در مدت ۱۸ سال فعالیت پیشرفت‌های زیادی نموده است و برای اجرای اخلاق حرفه‌ای مبتنی بر فرهنگ دینی و اسلامی و بومی‌سازی رشته گام‌های بلندی برداشته و اصولاً مشاوره در بستر فرهنگ دینی و اسلامی امکان‌پذیر است. این مهم امری ناگسستنی است که می‌بایست به جای انفکاک در اجرا، ظرفیت دو طرف (دانشگاه و حوزه) در جهت کیفی‌سازی و بومی‌سازی رشته به کار گرفته شود. این سازمان با داشتن ۴۲هزار روانشناس و مشاور رسمی کارشناسی ارشد به بالا و ۳۰۰هزار عضو وابسته دارای بزرگ‌ترین سرمایه اجتماعی کشور است و هم‌اکنون به جای امید به آینده و تلاش برای بهبود آسیب‌های اجتماعی و فردی به شدت نگران طرح ارائه‌شده توسط تعدادی از نمایندگان در اعطای مجوز مشاوره با رویکرد دینی و اسلامی به حوزه‌های علمیه است و در صورت تحقق این امر، دودستگی و اختلاف موجب صرف انرژی دو طرف برای اقناع مخاطب در رفع اختلاف و اتهام علیه یکدیگر است. از این رو به هیچ عنوان چنین اقدامی به صلاح سلامت جامعه نخواهد بود. د) سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور در طی فعالیت خود هم‌اکنون دارای ساختار لازم همچون کمیته‌های تخصصی ۱۶گانه تربیت متخصصان خبره، دفاتر استانی، هیئت‌های نظارتی مرکزی و استانی و دیگر موارد مورد نیاز که تمام ساختارهای آن شکل گرفته می‌باشد که هیچ‌کدام از این ساختارها در حوزه علمیه وجود ندارد. این سازمان در طی سال‌های ماضی با تمام ارگان‌ها و نهادها و دانشگاه‌ها از جمله حوزه‌های علمیه با انعقاد تفاهم‌نامه، همکاری‌های پیوسته داشته است. اکنون بیش از ۱۰۰ نفر از روحانیون عضو سازمان و برخی دارای پروانه فعالیت می‌باشند و سازمان از وجود ذی‌قیمت آنان استفاده بهینه می‌نماید. قدر مسلم طرح نمایندگان محترم با روح فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر پیوند دانشگاه و حوزه مغایرت دارد و جداسازی آن صدمات جبران‌ناپذیری به دو طرف وارد می‌آورد. ه) اکنون وزارتین علوم تحقیقات و فناوری، بهداشت درمان و آموزش پزشکی، دانشگاه آزاد اسلامی دانشگاه پیام نور و دانشگاه‌های غیرانتفاعی با داشتن اساتید مجرب و امکانات مناسب و با بهره‌گیری از آخرین نتایج تحقیقات علمی و آموزشی مبادرت به تربیت دانشجویان می‌نماید؛ خوب است حوزه‌های علمیه در این مقاطع تحصیلی به نیاز به وزارتین پاسخ مثبت دهد و در جهت تربیت دانشجویان و هم مهارت‌آموزی آنان کمک نماید؛ به هر حال در صورت تصویب چنین طرحی در مجلس شورای اسلامی موجی از نگرانی‌ها ایجاد خواهد شد که لطمات جبران‌ناپذیری به جایگاه علمی و دانشگاهی این رشته وارد کرده و موجب نارضایتی دانشجویان و به مخاطره افتادن آینده شغلی آنان می‌گردد. به دلیل اهمیت موضوع و مسائل متقن در غیرضروری بودن این طرح و مخالفت صریح جامعه روا