✅ او به شهادت خود یقین داشت ...
🌸 زمانی که به زیارت کربلا و مکه رفتیم، خواستم لباس آخرت (کفن) بگیرم، او گفت: «من نیازی ندارم؛ شما اگر میخواهید برای خودتان تهیه کنید.» او به شهادت خود یقین داشت.
🌸 بارها می گفت : حالا فرصت جهاد پیش آماده است چرا از آن استفاده نکنیم! اگر در این مسیر به درجه شهادت برسیم چه بهتر ولی حتی اگر به درجه جانبازی هم نایل شویم باز هم در این فرصت جهادی که خدا به ما داده است پیروزیم و با رفتن خود به عنوان مدافع حرم حداقل توانسته ایم تکلیف خود را در این مسیر درست انجام دهیم.
🌸 نصف شبی همراه با حسینعلی گلزار شهدای رشت و بالای سر قبر شهید سید مسافر رفتیم. حسین از این شهید که همرزمش بود خیلی تعریف کرد و برگشت به من وصیت کرد: وقتی شهید شدم من را در همین جایی که ایستادهام دفن کنید. اینجا جای من است! مطمئن باشید کنار شهید مسافر جای من است و خالی میماند.
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹گل نرگس آبروی دو عالم
🌹خیالت کی میرود ز خیالم
🌹اباصالح ای امام غریبم
🌹تمامیْ دردم،تو هستی طبیبم...
🎥مناجات تصویری بسیار زیبا و دل نواز، در مورد حضرت مهدی عج..🌸
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
✨﷽✨
✅داستان واقعی امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند!
✍پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا
لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی...
📚 برداشتی آزاد از سخنان شیخ مجید احمدی
@raviannoorshohada
🍃🌺
#عاشقانه_ای_به_سبک_شهدا
روزهـــاے جمعــــہ
مـے گفـت: امــروز میخـوام یہ کــارخیـر بـرات انجام بدم😊
هـم براے شمـا هـــم براے خـدا 💫
وضـو می گرفـت و مـے رفت توے آشپزخونہ؛
هـرچہ میگفتم :نکـنیــد ایــــݧ کار رو من ناراحت میشــم ، باعث شرمندگیمہ😞
گـــــوش نمـے کــرد
در رامـے بسـت و آشپزخانہ رامــے شست
#شهید_علے_صیاد_شیرازے🌺
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست دیروز رهبر انقلاب از فرمانده میدان قبل از اغاز بیانات
در کجای دنیا میبینید که بالاترین مقام یک کشور از فرمانده میدان با لفظ "لطفا" بخواهد به دانشجویان بگوید برای اینکه خسته نشوند بنشینند...
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ای از شهید حسین خرازی 👆
ما هنوز اسلحه فاطمه رو داریم😭
🌷ذکر صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّد و آل محمد وَعَجِّلْفَرَجَهُم🌺
@raviannoorshohada
🔴 #شخصیت_زیبای_شهید_ابراهیم
#گذشت
🔰از بزرگان محل و مسجد ماست. كنارش نشستم و گفتم از #ابراهيم برايم بگو. سكوت كرد، 😔چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم در محيط فاسد قبل از انقلاب مي خواستم كار را رها كنم. مي خواستم به دنبال هرزگي بروم و...
آن روز سركار نرفتم. ابراهيم هم سر كار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند.
🔰صاحب کار من كه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد. جلو آمد و يك كشيده محكم در صورت ابراهيم زد! 😔
فكر كرده بود او باعث گمراهي من است! اما #ابراهيم ... براي خدا صبر كرد. صبر كرد تا توانست مرا آدم كند. مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)
📙برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم (در دست انتشار)
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مــداحـے شهیــد مدافـع حــرم
شیخ محمـد کیهـانـی در جمع #مدافعـان_حــرم🌺🍃
#سـوریه✌️
@raviannoorshohada
#برات_شهادت
تو آخرین جلسه کاری که "سید مجتبی فاطمی"( نام جهادی شهید )حاضر بودن، برای پذیرایی سیب🍎 آوردن.
یه "ابوحامد" نامی داشتیم از اون آدمای باصفا و باتجربه،
با دوتا فاصله از سید مجتبی نشسته بود.
سیب رو که گذاشتن با بشقاب و چاقو🍽 برد سمت سید مجتبی و اشاره کرد که براش پوست بکنه.
سیدمجتبی هم بی هیچ حرف و اشاره ای شروع کرد به پوست کندن ، مرتب سیب رو قاچ کرد و چید تو بشقاب و به ابوحامد تحویل داد.🙂
دو ماه بعد شهادت حسین آقا💔، ابوحامد شهید شد🕊، تو همونجایی که ایشون شهید شده بودن.
تا قبل شهادت ایشون به این فکر می کردم که چرا ابوحامد اون کارو کرد و سیدمجتبی هم پذیرفت ،
بعد شهادتش فهمیدم میخواسته تبرکی دست حاج حسین آقارو بخوره و برات شهادتشو از ایشون بگیره.😭
انگار شهدا تو زمان حیاتشون هم همدیگرو میشناسن.😔☝️
به نقل از "یاسر" همرزم شهید در آخرین ماموریت
#شهید_حسین_معزغلامی
@raviannoorshohada
#زندگی_بر_مدار_اهلبیت
✍پیامبر خدا (ص) میفرمایند :
به وسيله من هشدار داده شديد ،و به وسيله على (ع) هدايت مى يابيد ، و به وسيله حسن(ع) احسان داده مىشويد ، و به وسيله حسین(ع) خوشبخت مى گرديد و بدون او بدبخت...
بدانيد كه حسين درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى كند.
📚البرهانفیتفسیرالقرآن،ج۳،ص۲۳۲
💠@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
#مطلب راز شهادت اولین روحانی مدافع حرم شهید محمد مهدی مالامیری از زبان پدربزرگوارشون🌹 👇👇👇 @raviann
#مطلب
راز شهادت اولین روحانی مدافع حرم شهید محمد مهدی مالامیری از زبان پدربزرگوارشون🌹
👇👇👇
👇👇👇
🌟گفت: میخواهم عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا.
🌟پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند.
🌟محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم".
🌟آنچنان تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
🌟در اتاق کارش سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود.
🌟می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
🌟به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند.
🌟درست مثل ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
🌟حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا محمد مهدی در آن محاصره، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت.
🌟مثل ابراهیم، او هم فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید سعادت است.
🌟شاید خودش را برده بود به سال ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل.
🌟با خودش گفت مگر عاشق ابراهیم نبودی؟ مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که سالهاست منتظرش بودی، بسم الله
🌟ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان.
🌟او ماند و معبری زد از بصر الحریر به کانال کمیل.
🌟او محمد مهدی مالامیری ست. نامش را به خاطر بسپار، شبیه ترین شهید مدافع حرم به ابراهیم هادی.
🌟اما تفاوتی هم وجود دارد، اگر کسی دلتنگ ابراهیم شد، کانال کمیلی در قلب فکه هست که در پی او برود، اما رفقای محمد مهدی در فراقش مامنی جز خانه ی پدری اش ندارند !
@raviannoorshohada
#زندگینامه_شهدا
در فرانسه از مادری اروپایی و پدری اهل مراکش به دنیا آمد.
به زبان عربی علاقمند شد و به کشور پدری اش رفت.
ژوان کورسل مسلمان شد ،
سال بعد با دوست ایرانی اش به جلسه دعای کمیل رفت ، عبارات مولا علی آنچنان در قلبش نشست که پس از تحقیق طولانی تغییر رویه داد !!
نمازهایش را مثل شیعیان و با مهر می خواند ، نامش را هم به کمال تغییر داد.
کمال کورسل برای فراگیری بیشتر دین به ایران آمد ، مدتی در حوزه درس می خواند.
برای عملیات مرصاد خودش را به جبهه رساند.
محاصره شدند ، همه ترسیده بودند ، کمال با صدای بلند گفت ،
مگر امام حسین (ع) در روز عاشورا محاصره نشد؟! ، چرا ترسیده اید ! ، راه ما به حق است!
کمال در مرداد 67 و در عملیات مرصاد جاودانه شد ،
مزارش در شهر قم است.....
#شهیدکمال_کورسل
📕 فداییان ولایت
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها!
آقا آماده باش داده؛😇✌️
برای مأموریت خودتو آماده کردی⁉️
#روایتگری_حاج_حسین_یکتا🎤
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌹 11 آبان ماه سال 1342، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم پهلوی سپرده شدند.
♦️طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی (ع) که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود. اما چه می شود که چنین شخصیتی به گفته خودش، ندیده، خریدار امام (ره) می شود؟!
♦️امیر حاج رضایی می گوید:در دادگاه مي گفتند شما دسته راه مي انداختيد و روي علم ها عکس آيت الله خميني را مي گذاشتيد. طيب هم گفت؛ «من هميشه به مراجع تقليد اعتقاد داشتم و احترام مي گذاشتم. قبلاً هم عکس آيت الله بروجردي را مي گذاشتم و حالا هم عکس آيت الله خميني را مي گذارم و باز هم اگر باشم از عکس آنها استفاده مي کنم.» اين چيزهايي بود که من خودم در دادگاه شنيدم. به هرحال شنبه 11 آبان، ساعت 5 صبح اين اتفاق افتاد و اعدام شد.
♦️امیر حاج رضايي درباره اعدام طیب حاج رضایی میگوید : صحنه خيلي بدي بود. ما که در مراسم نبوديم اما آنها جسد را تحويل دادند. وقتي تحويل دادند و جسد را ديدم، بعد متوجه نشدم، چطور من را بلند کردند. چيزي حدود 17، 18 تا گلوله خورده بود و تمام رگ و پي اش زده بود بيرون. يعني بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشم هايش بسته بود. آن بنده خدا اسماعيل رضايي، افتاده بود و تير خلاص را توي دهانش زده بودند اما عموي من با صورت خورده بود زمين و صورتش هم خون آلود بود که آن تير را به شقيقه اش زدند و گفتند؛ تير خلاص... من خودم آن صحنه را ديدم تا جايي هم که يادم مي آيد، غسال مدام پنبه توي اين سوراخ ها مي کرد. يعني همه جاي بدن سوراخ سوراخ شده بود. يک شمايل شهيد گونه يي داشت. به هر حال من را بيرون آوردند و نفهميدم چه کسي من را بيرون برد. نشسته بودم و مي ديدم که دارند طبق وصيتش در شاه عبدالعظيم کنار مادرش، خاکش مي کنند.
♦️آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچه های حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.
هدیه ای بفرستیم به روح تمامی شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@raviannoorshohada
آرام و قرار نداشت. هرجای شهر کارفرهنگی بود ، ردی هم از حضور علی به چشم می خورد.👌 به شهر خودش اکتفا نمی کرد . اهالی بعضی روستاهای سیستان و بلچوستان هم اسم #علی_جمشیدی را در اردو های جهادی به خاطر سپرده و مهرش را به دل داشتند.😇
اتاق خوابش را با سربند و پلاک و تصاویر شهدا و... تزیین کرده بود.🕊🥀
روی دیوار هم جمله ای نوشت که خط و مشی سلوک جهادش را تبیین می کرد: پایان ماموریت بسیجی ، شهادت است🕊
#شهید_مدافعحرم_علی_جمشیدی
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ دیده نشده از شهید #رسـول خـلـیـلـے
@raviannoorshohada
#فرازے از وصیت_نامه
خواهر عزیزم
هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی☝️و لباس اجنبی♨️ را بپوشی به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی،😔
به خونهای پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی،😞به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگیاش یاری میکنی فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی،🍃به یاد آور حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت شیعه را از خودت بردار...✅
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#حزبالله_لبنان 🌹
@raviannoorshohada
🌷 #شهید_محمد_حسین_میردوستی
🍃تولد : ۷۰/۴/۱۳ - روستای دوزین مینودشت
🍂شهادت : ۹۴/۸/۱ - حلب سوریه
🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
🌸دلش می خواست دیدن #امام خامنه_ای برود، ولی هیچ وقت فڪرشو نمیڪرد ڪہ روزے امام خامنہ اے بہ دیدن او برود.
🌺به #حضرت_عباس علیه السلام علاقه داشت که دستانش قطع شد. وصیت کرده بود انگشترش را به پسرش بدهند، اما نه #انگشتی ماند و نه #انگشتری
🌷 @raviannoorshohada
شهید مرتضی خیلی دوست داشتن با دوستان قدیمی و هیئتی اش رفت وآمد داشته باشیم.🍂 و به همین خاطر معمولا مهمانی دوره ای داشتیم... وزمانی که نوبت منزل ما میشد ایشون تاکید داشتند که همه چیز ساده وبه دورازتشریفات باشد.👌 تاهمه احساس راحتی وصمیمیت بکنند.هیچوقت اجازه نمی دادندکه دو نوع غذاتدارک ببینم.
صمیمیت شهید مرتضی ودوستانش به حدی بود که یادم میآید در ماه مبارک رمضان یکی ازدوستان صمیمی اش قصد داشت ضیافت افطاری داشته باشد وچون ما درسفرمشهدبودیم منتظرشدندتا برگردیم☺️ وبعداین مهمانی برگزار شد . دوستان شهید مرتضی *خیلی به ایشان ارادت ویژه ای داشتند و همدیگر را برادرخطاب می کردندـ. و این دوستی حتی بعد از شهادت ایشان دستخوش تغییر نشد💔
مدافع حرم
#شهید_مرتضی_مسیبزاده
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شـهدا
🎥خاطـره اےبسیار زیباو شنیـده نشده
ازشـهید #مـحمد_حـسین_محمدخانی
شـهدا #خاص بودن که خدا خریدشون
ما هم باید برا #شهادت خاص باشیم که خدا بخردمون|••😔
@raviannoorshohada
❉ قهر بودیم در حال نماز خواندن بود ... نمازش ڪه تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم ... ڪتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع ڪرد به خوندن ...
❉ ولی من باز باهاش قهر بودم
ڪتاب رو گذاشت ڪنار ... بهم نگاه ڪرد و گفت:
غزل تمام...
نماز تمام...
دنیا مات...
سڪوت بین من و واژه ها سڪونت ڪرد
❉ بازهم بهش نگاه نڪردم ...
اینبار پرسید : عاشقمی
سکوت ڪردم ...
گفت: عاشقم گر نیستی لطفی بڪن نفرت بورز...
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میڪند.
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه
گفتم: نه
گفت: لبت نه می گوید وپیداست میگوید دلت آری ...
ڪه این سان دشمنی یعنی ڪه خیلی دوستم داری ...
❉ زدم زیر خنده ... روبروش نشستم
دیگه نتونستم بهش نگم ڪه وجودش چقدر آرامش بخشه ....
بهش نگاه ڪردم و از ته دل گفتم : #خدا_رو_شڪر_ڪه_هستی ....
📝 روای همسر شهید بابایی
🌷 #شهید_عباس_بابایی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
✨«ﺧﻮشﺭﻭﻳﻰ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﻣﺆﻣﻦ، ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻓﺮﺩِ ﺧﻮﺵﺭﻭ ﻭﺍﺟﺐ می کند.»
📚 بحارالانوار، ج۷۵ ص۴۰۱
@raviannoorshohada