خواب عجیب خواهر شهید
آمده بود میگفت:
بیخود گریه میکنی... از زمانی که به زمین افتادم، تا به الان یک لحظه هم تنهایتان نگذاشتم... من همیشه با شما هستم...
گفتم: دروغ نگو. نیستی... دلتنگ شدیم..
گفت: هستم، خوب هم میدانم اطرافتان چه میگذرد...
نشان به این نشان که دیشب در دلت به من گفتی بیمعرفت...اینهمه بی تابی نکن... من زندهام... برای آدم زنده که گریه نمیکنند!!
من که میدانم، بی تابِ جسمِ روی زمین ماندهام هستی،
اما زهرا! باور کن... حتی در آن عکسی هم که از جسمم به شما رسیده... حتی در آن عکس هم من زنده ام... بیخود برای آدمِ زنده گریه نکنید...
راوی :خواهرِ شهید
🌷شهیدمدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان
یاد شهدا با صلوات
@raviannoorshohada
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨📹 نماهنگ ویژه «مهدی، احمد، بهشت...»
روایت منتشرنشده حضرت آیتالله خامنهای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بیسیم او با شهید کاظمی
🔻به همراه انتشار صوت آخرین مکالمه بیسیم شهید باکری و شهید کاظمی پس از ۳۵ سال
انتشار به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید آقامهدی باکری
@raviannoorshohada
یک سالی📆 از زندگی #مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش👥 دعوت کرد، برویم خانه شان گفته بود ( یک #مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان💍 ) همراه عباس و دختر #چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم😱 آن جا جای ما نیست. خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند 😞از سر #اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم 🚫.#خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود😔 . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد #قدم هایش را بلند بر می داشت که زود تر برسد به خانه 🏡که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر #گریه مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن مهمانی رفته⚠️ کمی که آرام شد، #وضو گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به نماز تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم #قرآن می خواند و اشک 😭می ریخت...آن #شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود❌ که شاید #خدا راضی نباشد...ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛💞 حتی در مبارزه با نفس #اماره اش...
راوی: همسربزرگوارشهید
📎معاون عملیات نیروی هوایی ارتش
#خلبانشهید_عباس_بابایی
@raviannoorshohada
✅ #کانال_کمیل قدمگاه مادر شهیدان...
تقريباً مهمات ما تمام شده بود...
ابراهيم هادي بچه هاي بي رمق کانال را در گوشه اي جمع کرد و برايشان صحبت كرد :
بچه ها غصه نخوريد، حالا كه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد، اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم.
مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) مي آيد و به ما سر ميزند.
بغض بچه ها ترکيد. صداي هقهق شان هم همه کانال را پر کرده بود. به پهناي صورت اشک می ريختند.
ابراهيم ادامه داد : «غصه نخوريد. اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد! »
@raviannoorshohada
راهیان نور 1.mp3
3.66M
#حاج_مهدی_سلحشور
🎵 دل میزنم به دریا ، پا میزارم تو جاده
راهی میشم دوباره با پاهای پیاده
#نوای_استودیویی
#بسیاردلنشینومحزون😭🌷
@raviannoorshohada
🍃🌸🍃🌸🍃
💢توی اوج درگیری با تکفیری ها در #خان_طومان بودیم. تلفات زیادی از دشمن گرفته بودیم دشمن هم تلفاتی هرچند کم و به تعداد انگشتان یک دست از ما گرفتند.
💢نیروهای فاطمیون روحیه شان را از دست داده بودند و نیاز به #تجدید_روحیه داشتند.
💢در آن وضعیتِ درگیری ها و تیراندازی هیچکس فکرش را نمی کرد که ناگهان سیدرضا فریاد بزند:(( آقا! مسئول چای اینجا کیه؟ یکی بره یه کتری آب بار بذاره میخوایم #چای دم کنیم.))
همه #خندیدند.
💢همیشه از این شوخطبعی های بهموقع، بهجا و سنجیده داشت...
📚طاهر خان طومان
#شهید_سیدرضا_طاهر🌷
#شهید_مدافع_حرم
@raviannoorshohada
#نماز_شب_آخر 🌙
مهدی از شناسایی ڪه آمد نیمهشب بود و خوابید . بچهها ڪه برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نڪردند چون میدانستند حسابی خسته است .
اما او صبح ڪه برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت مگر نگفته بودم مرا برای نماز شب بیدار ڪنید ؟
دلیلش را گفتند ، آه سردی ڪشید و گفت :
افسوس شب آخر عمرم ، نماز شبم قضا شد ۰۰۰
فردا شب مهدی هم به خیل شهیدان پیوست .
#شهید_مهدی_سامع
#یاد_شهدا_با_ذڪر_صلوات
@raviannoorshohada
⬛️ #کرونا و صندوق بین المللی پول❗️
⚠️رهبر انقلاب: در دولتهای مختلف، چند بار میخواستند از بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول، وام بگیرند، بنده نگذاشتم؛ جلویش را گرفتم؛ مقامات را فراهم کرده بودند که اینکار را انجام بدهند
🔸 اینکه ما از بیگانه طلب بکنیم و متعهد در مقابل بیگانه بشویم.
⚠️این خطای بزرگی است.
📔۱۳۹۷/۰۱/۰۱
@raviannoorshohada
#تلنگر
⁉️ نمیدونم چرا رادیو و تلویزیون این ایام اینقدر برای دکترا و پرستارایی که توی بیمارستانهای کرونایی کار میکنن، تبلیغ و تشکر و قدردانی میکنن؟!
👌 دلتون براشون نسوزه! اولاً اینا وظیفهشونه، دوماً حقوق و اضافهکار میگیرن بابت کارشون، سوماً به بعضیهاشون وعده استخدام دادن.
👌خیلی ذهنتون رو درگیرشون نکنید! اینها برای پول کار میکنن، مزدشون رو هم میگیرن!
👈دیدین جملههای بالا چقدر حال بههمزن و انزجارآور بود.
👈هموطن گرامی!
همین حس رو خانوادههای شهدای مدافع حرم داشتن؛ وقتی که بعضیا میگفتن مدافعان حرم برای پول میرن میجنگن.
⁉️ واقعاً شما برای پول حاضری بری جلوی گلوله؟! حاضری بری از بیماران کرونایی پرستاری کنی؟!
💯 این بود تبلیغات مسموم علیه مدافعان حرم!
🌹پس دم همهٔ مدافعان حرم و مدافعان سلامت، اعم از دکترا، پرستارا، خدمه بیمارستان و نیروهای جهادی بیمارستانها گرم!
همهشون مشغول جهاد توی فضای کاری خودشون بودن و هستن و مرگ در این راه بهمنزله شهادته براشون انشاءالله.
@raviannoorshohada
🦋🌱
بسیار مهماننواز بود و احترام همه را نگه میداشت. از کودک خردسال گرفته تا افراد مسن.
بسیار شوخطبع بود. با خواهر و برادر و فرزندانشان شوخی میکرد. کلاً در اقوام مرام دیگری داشت.👌
برای من احترام ویژهای قائل بود؛ وقتی برای دیدنش به سوریه رفته بودیم، پاهای من را میبوسید❤️ و میگفت :
«شما پای من را باز کردید تا به اینجا بیایم و از دین مان محافظت کنم.»✨
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
به روایت مادر معزز🌹
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌روایت تولیت حرم حضرت معصومه (س) از تاکید آیات عظام مکارم شیرازی، نوری همدانی و صافی بر تعطیلی حرم برای مقابله با شیوع کرونا
@raviannoorshohada
#جشن_پتو 😁
قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه شهدا بود. جوانی خوش سیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود.😍 شاد و شنگول و پرانرژی! گویا قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاههای بچهها به هم تصویب شد.😉
احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن خبر آمدن قاسم را رساند.
تو اتاق مسئول معاونت، بچهها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد.👌
چراغها که روشن شد، دیدیم محمود کاوه است که نشسته بود وسط!😳😱
همه سر به زیر و خجل شدیم.🙈 این لبخند و خنده شهید کاوه بود که تحویل بچهها میشد و همه به صرف یک لیوان چای میهمان لبخند مهربانانه کاوه.☕️
راوی: هادی جهان زاده
#شهیدمحمودکاوه🌹
@raviannoorshohada
#هفت_سین_شهدایی
در عکس بالا تصاویر و اسامی 7 شهید مدافع حرم را می بینید که نام خانوادگی همه آنها با حرف «س» آغاز می شود
در سمت راست این تصاویر دو بیت شعر درباره #امام_زمان (عجل الله فرجه) می بینید
در سمت چپ نیز #دعای_تحویل_سال گنجانده شده است
به امید اینکه سال 1399 را با یاد امام زمان (عجل الله فرجه) و شهدا شروع کنیم و ان شاالله تا آخر سال بلکه تا آخر عمر تلاش کنیم که رضایت امام زمان را جلب کرده و راه شهدا را ادامه دهیم.
@raviannoorshohada
حاج حسین یکتا :
بچهها مراقب #چشماتون باشید.
خیلی وقتا بچهها حواسمون به چشمامون نیست.
خودمون، خودمون رو چشم میزنیم!
یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه
هنوز چشاتون بچهها خوشگل ندیده که دختره خودش درست میکنه دلتون میره...
چرا امام زمان(عج) به علی بن مهزیار، در ملاقاتی که با حضرت داشت، فرمودن امشب رو پیش ما بمون؟!
طرف پرسید امام زمان شما چقدر منو دوست دارین؟؟
حضرت فرمودن: هرچقدر تو من دوست داری.
چقدر چشمتو از "نامحرم" نگه میداری؟!
بگو نگاهش نمیکنم تا جیگر #امام_زمان خنک بشه امام زمانمو ببینم...
آخه بچهها ما خوشگل ندیدیم
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| فیلمے از شهیدمحسنحججے در حال قرائت قرآن ڪریم♥️
@raviannoorshohada
شهیدحسینپورجعفری
شهیدےڪهحاجقاسمهمیشهاورابا
نامڪوچڪحسینصدامیزد
و میگفت:اگر دو نفر👥 در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛یڪے خانمم و دیگرے، "حسین" است.»
ڪسیـڪه خـیلے وقـتها به خـاطر مشغلهڪارے اش، قبل از اذانصبح دم در خانه🏡 حاج قاسم منتظر مےایستاد..
حتے یڪ ڪـارتن در ماشـین داشـت ڪه نماز صبحش را روے آن مـیخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطـمئن میشد حـاج_قاسـم داخل خانه شده است به منزلخودش برمیگشت🚗
@raviannoorshohada
13.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی سردارباشهیدکلهری وهمرزمانش
کوپنتون تمام شده ..😂
اونها نه تنها ازمرگ وشهادت نمیترسیدند
بلکه آن رابه شوخی میگرفتند..
#سالگرد_شهادت
#سردار_اسماعیل_صادقی
رفاقتی ازجنس آسمان
#سردار_شهید_مهدی_زین_الدین
#سردار_شهید_اسماعیل_صادقی
#خاطــره🌹
رفیق شهید:
بابک، شخصیت مهربانی داشت که راحت به دل مینشست، اصلا به دنبال شهرت و معروف شدن نبود چون چنین شخصیتی نداشت.👌
انگیزه اصلی اش دفاع از جان، مال و ناموس کشورش بود و وقتی این اتفاقها را از رسانهها دنبال میکرد که چطور داعش در سوریه درگیری ایجاد کرده❗️، بحثش پیش میآمد و میگفت:
" اگر ما نباشیم که برای دفاع پیشقدم شویم، همین اتفاقها ممکن است در کشور خودمان و برای خواهر و مادر و بچه های خودمان رخ بدهد."😔
برای همین رفت تا از آنچه که اعتقاد داشت، دفاع کند.
وقتی این بحثها پیش میآمد به علاقه زیادی که برای رفتن به سوریه داشت پی میبردیم در حالی که میدانستیم حتی پدرش شرایطی برایش فراهم کرده که میتوانست برای ادامه تحصیل به آلمان برود❗️.درکش برایمان خیلی سخت بود!
شهید مدافع حرم بابک نوری🌸
@raviannoorshohada
🌹شهید-اسماعیل-صادقی
سردار «حاج محمدحسین آل اسحاق» از همرزمان شهید اسماعیل صادقی با نقل روایتی از حالات و روحیات شهید قبل از عملیات چنین میگوید:
«عملیّات بدر» که میخواست شروع شود دیگر دل توی دلش نبود. یادم هست که گردانها و واحدها به منطقه اعزام شده بودند و آقا اسماعیل هم آخرین امکانات عملیات را جمع و جور میکرد.
در مقّر انرژی اتمی اهواز اتاقی داشتیم به نام «اتاق جنگ»، ساعت یازده، دوازده شب بود که گفت: «فلانی! اگر کسی سراغم را گرفت، توی اتاق جنگم؛ کاری دارم که باید انجام دهم.»
این را گفت و در را پشت سرش بست. ساعتی بعد که از اتاق خارج شد، دیدم چشمانش از شدت گریه به قرمزی گراییده و صورتش نورانیّت خاصّی یافته. برخوردها و سخنانش به گونهای شده بود که من احساس کردم دیگر ماندنی نیست!
از آنجا با خانوادهاش تماس تلفنی گرفت و حرفهایی رد و بدل شد که من دیگر یقین کردم رفتنش بی بازگشت خواهد بود.هنگام حرکت به طرف خط... در بین راه نیز به حجت الاسلام ایرانی از فرماندهان سپاه قم گفته بود: «حاج آقا! من دیگر از این مأموریّت بر نمیگردم، جان شما و جان لشکر!» و همان شد که گفت...
طبق روایت حجتالاسلام علی صادقی برادر شهید اسماعیل صادقی، این شهید بزرگوار در آخرین روز اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر در نتیجه اصابت ترکش به سرش مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستانی در تهران، همزمان با آغاز سال نو، هنگام حمله هوایی دشمن بر اثر قطع برق، زیر عمل جراحی به شهادت رسید.
: استان قم ، شهید اسماعیل صادقی ،
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ احساسی روایتگری🎥|
از حاج حسین یکتا در یادمان شهدای طلائیه و سه راهی شهادت :))
شهدا ما اومدید خونه تکونی ...
اونم #خونه_تکونی_دلمون ...💔
اومدیم بگیم گیر کردیم
پشت میدون مین های نفسمون گیر کردیم ...:(
اومدیم این آخر سالیه بگیم
بابا یه کاری بکنید ...😭😔
طلائیه_عجب_طلائیه
@raviannoorshohada
🔴 #عشق_چمرانی
💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی میگذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی #ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با #تعجّب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی #کچل نیست، تو اشتباه میکنی. دوستش فکر میکرد غاده #دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به #مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ و غاده چشمهایش از خنده به #اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو #کچلی؟ من نمیدانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای #صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردید که #غاده شما را ندید؟
@raviannoorshohada