بسم الله ،
خاطره ای از بسیجی شهید والامقام عبدالرحیم شولی ،
راوی : حاج عبدالکریم شولی ،
گردآوری و ویرایش: ناصر عطشانی،
در سال ۱۳۶۴ و بعداز عملیاتی که رزمندگان آبادانی رشادتهای خوبی نشان دادند از طرف یکی از وزیران تعدادی سکه به چند رزمنده و جانباز هدیه دادند که یکی هم برادرم رحیم بود که یک سکه بهار آزادی دریافت کرد ، اگه یادتون باشه اونموقع برای نگهداری وسایل شخصی کسی کمد و اینجور چیزا نداشت و همه از صندوق مهمات برای نگهداری لباسهاشون استفاده میکردند و طبیعتاً قفل هم نداشتند،
رحیم برای برداشتن وسیله ای سر صندوق خود رفت و دید سکه اش نیست، خیلی بی سر و صدا و بدون اینکه ناراحت بشه یکی دو روز بعد رحیم خیلی عادی و بدون شتابزدگی به دوستانش گفت: بچه ها سکه منو ندیدید؟ همرزمانش با تعجب گفتند: نه ،
یکی گفت: شاید زیر پتو افتاده ، دیگری گفت: شاید موقع وضو گرفتن از جیبت کنار تانکی آب افتاده، ، و هر کسی یه احتمالی میداد ولی هر جا را گشتند از سکه خبری نبود، ،،
کم کم نگاهها عوض شد و گفتند یعنی کسی برداشته ؟ ؟ ؟
رحیم گفت : شاید کسیکه برداشته لازم داشته ،
*گذشت و زمان گذشت تا برادرم رحیم بشهادت رسید ،
ما در حال برگزاری مراسم چهلمش بودیم که یکی از دوستان رحیم مرا گوشه ای کشید و نشستیم ، خیلی گریه میکرد، دلداریش دادم چون فکر می کردم بخاطر از دست دادن همرزمش اینجوری گریه می کنه، تا اینکه بزبان آمد و گفت : کریم میخوام یه چیزی بهت بگم ، گفتم بگو ،
با همون حالت ناراحتی و چشمانی پر از اشک گفت: آخه نمیتونم، ، خجالت می کشم، ،
گفتم بگو راحت باش، ، چی شده ؟
گفت: راستش، یادته به چندتا از بچه های مقر سکه دادن؟ گفتم بله یادمه،،،،،
یادته به رحیم هم دادن و بعد گم شد ؟
گفتم، خب بله یادمه،
*حالا دیگه گریه اش زیادتر شد و سربه زیر گفت: من ورش داشتم و حالا میخوام پول سکه رو بهت بدم ، چون از موقعی که رحیم شهید شده دیگه طاقت ندارم
*و شانه هایش با گریه تکان میخورد،
*من کمی آرامش گرفتم و من که خواستم دلداریش بدم چند ثانیه مکث کردم و گفتم: خب یادته عکس العمل رحیم چی بود ؟
گفت: آره رحیم گفت: هر کسی سکه را برداشته حتماً لازم داشته،
گفتم : خب، تموم شد ،
گفت : چی تموم شد ؟
گفتم: رحیم بخشیدش،
*حقیقتا منم گریه ام گرفت ،،،،،،،،
وقتی گفت کسیکه برداشته لازم داشته یعنی بخشیدش،
حالا دیگه از بس گریه می کرد به سرش هم میکوبید،
دستشو گرفتم و گفتم بسه، جلو مردم خوب نیست،،،، شهدا قبل از اینکه شهید بشن از همه دنیا گذشتن چه برسه به یه سکه ،
حالا دیگه کم کم آروم شد و نفسی راحت کشید و صورتم رو می بوسید،
بهش گفتم: خب راحت باش که خوب کاری کردی اومدی گفتی، لااقل راحت شدی و دیگه عذاب وجدان نداری، برو دست حق نگهدارت ،
نثار ارواح پرفتوح و طیبه شهیدان والامقام همچنین شهید عزیز، *عبدالرحیم شولی* الفاتحه مع الصلوات 🌹
عبدالکریم شولی، آبادان
خرداد ۱۴۰۳
👈 رحیم هم سکه را بخشید هم دوستش را
و درسی بزرگ به ما داد،
*«بخشش»*
#هشت_بهشت
📡@ravidefa_abadan