🔹ملا احمد نراقی، یکی از علمای بزرگ اسلام بودن که از قضا ثروت و املاک خیلی زیادی هم داشتن.
🔸یه روز که رفته بودن حموم، یه درویشی ایشون رو دید و بهشون گفت:
_ حضرت آیتالله! شما این همه برای مردم منبر میرید که علاقه و دلبستگی به دنیا بده، اونوقت خودتون این همه مال و اموال دارید؟! من موندم شما با این همه ثروت چطوری میخواید بمیرید!!
🔹ملا احمد نراقی اونجا سکوت کردن و جواب درویش رو ندادن؛ یکم که گذشت، رو به درویش فرمودن:
_ فلانی! تا حالا کربلا رفتی؟!
دوریش گفت: نه!
ملا احمد نراقی فرمودن:
_ خب بیا همین الان دوتایی باهم راه بیفتیم بریم کربلا.
درویش با خوشحالی قبول کرد و راهی شدن.
🔸یه مسیری رو که رفتن، یهو درویش دو دستی زد تو سرش و رو به ملا احمد گفت: یه لحظه صبر کن من باید برگردم، زود میام!
ملا احمد نراقی پرسیدن: چی شد یهو؟
درویش گفت: کشکولم رو تو حموم جا گذاشتم؛ باید برم بیارمش.
🔹ملا احمد نراقی فرمودن: حالا دیدی؟ فرق من و تو همینه! من به قول تو این همه ثروت دارم، اما یه ثانیه هم فکر نکردم که حالا گاوم چی میشه؟ گوسفندم چی میشه؟ زمینم... ملکم... همه رو به خدا سپردم و اومدم.
اما تو از دار دنیا یه کشکول داری و دل کندن ازش این همه برات سخته!
این یعنی من مالک اموالم هستم، در حالی که کشکول تو، مالک تو شده!
از نظر امیرالمؤمنین، زاهد، به افرادی مثل ملا احمد نراقی میگن؛ نه اون درویش که به جبر یا اختیار، از مال دنیا محروم شده و نمیتونه از همون حداقلی که داره دل بکنه!
| گفتار وعاظ، ج ۲، ص 160
#روایت_من
♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اي نامردانِ مرد نما!
اي کم خردان ناز پروده!
کاش شما را نديده بودم و نمي شناختم،
که به خدا پايان اين آشنايي ندامت بود و
دستاورد آن اندوه و حسرت.
خدا شما را بکشد،
که دلم از دست شما پر خون است
و سينه ام مالامال خشم شما!...
مردم پستی که پياپی
جرعه اندوه به کامم مي ريزيد
و با نافرمانی و تنها گذاشتن من
همه چیز را به هم میریزید!....
_ امام زمانِ مردم کوفه از آنها گلایه میکرد!...
#فتأمل
#امیرالمؤمنینِ_قلبم 🫀
💠 @Ravidin | راویدین
حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و
روزهای دوشنبه و چهارشنبه را روزه میگرفت.
نماز شبش به خصوص در سالهای آخر
حیاتش ترک نمیشد
و با گریه و تضرع همراه بود.
می گفت:
چقدر باید سر خود را به دیواره این دنیا بکوبم
تا از این زندان خلاص شوم
و به جایگاه ابدی خود بپیوندم؟
واقعا زندگی برایم مشکل شده،
فقط یک آرزو در وجودم موج میزند
و آن عشق به شهادت است...
#شهید_حاج_عباس_ورامینی
#شهیدانه
💠 @Ravidin | راویدین
🔸اومد پیش اباعبدالله، گفت آقاجان من خیلی گناهکارم؛ عرضهٔ ترک گناه هم ندارم چیکار کنم؟
🔻حضرت فرمودن: این پنج تا کار رو انجام بده، بعدش هرچقدر خواستی گناه کن:
۱.رزق و روزی خدا رو نخور، هرچقدر خواستی گناه کن!
۲. از قلمرو حکومت خدا برو بیرون، هرچقدر خواستی گناه کن!
۳. جایی رو پیدا کن که خدا تو رو نبینه، هرچقدر خواستی گناه کن!
۴. وقتی فرشته مرگ اومد، نذار جونت رو بگیره، هرچقدر خواستی گناه کن!
۵. وقتی خواستن ببرنت جهنم، تو نرو، هرچقدر خواستی گناه کن...
| بحارالانوار، ج 75، ص 126
#شب_زیارتی
#روایت_من
♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
حسین خواستنی است!
انسان بعد از ۱۴۰۰ سال
گرمیِ انگشتانِ حسین را احساس میکند!
گاهی این هوس برایش پیش میآید؛
که دستِ حسین به روی سرش کشیده شود.
گاهی حسرت آن را میخورم که
آن دستی که روی سر جُون کشیده شد،
آن محبت و نوازش...
حسین خواستنی است!
نمیدانم چطور میشود حسین را کُشت!...
_ علیصفائیحائری
#شب_زیارتی
💠 @Ravidin | راویدین
• امیرالمؤمنین علیهالسلام:
مهدی، هم نامِ پیامبر است.
روح من به قربان او!
فرزندانم؛
او را تنها نگذارید و به سویش بشتابید...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠 @Ravidin | منتخبالاثر،ج۳،ص۹۷
🔰شوخیای که کلی پیامبر رو خندوند!
🔸چند نفر باهم راهی سفر شدن؛ برای این که آذوقه کم نیارن، یه نفر به اسم نعیمان رو مسئول آذوقه کردن تا حواسش به کم و زیاد مواد غذایی باشه.
🔹یه روز بین راه، یه نفر به اسم سویبط گرسنهاش شد؛ اومد پیش نعیمان و ازش خواست یه مقدار غذا بهش بده. نعیمان گفت بذار همه جمع بشن بعد.
سویبط از این حرف نعیمان ناراحت شد؛ تصمیم گرفت هر طور شده تلافی کنه.
🔸همین طور به راه خودشون ادامه دادن تا این که به یه کاروان دیگه رسیدن. سویبط رفت پیش اون کاروان و گفت: «من یه غلام دارم که میخوام بفروشمش؛ شما میخرید؟» اونها هم از خدا خواسته قبول کردن. سویبط بهشون گفت: «ولی این غلام من خیلی شوخ و سر و زبون داره؛ احتمالا به شما بگه من غلام نیستم! اگه این طوری گفت به حرفش گوش ندین و ببرینش.»
🔹سویبط غلامش رو به قیمت ۱۰ تا شتر ماده فروخت.
🔸وقتی خریدارها اومدن غلام رو ببرن، سویبط نعیمان رو نشون داد و گفت غلامم اینه! هرچی نعیمان داد میزد که من غلام نیستم کسی گوش نداد، دست و پاشو بستن و دنبال خودشون کشیدن و بردن.
🔹همین که همراهان نعیمان جریان رو شنیدن با عجله رفتن ماجرا رو تعریف کردن و نعیمان رو آزاد کردن.
🔸خبر این اتفاق که به گوش پیامبر رسید، تا مدتها هربار یاد اون جریان میفتادن کلی میخندیدن.
#روایت_من
♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ من و تو امام زمان رو هفته به هفته یادمون رفت ولی... ❤️🩹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠 @Ravidin | راویدین
🕣 #جمعة_الإنتظار
و چنین است که در آخرالزمان،
باطل به اوج شقاوت خود میرسد،
و حق به نهایت پاکی و زیبایی و البته مظلومیتش...
آن گاه مردم دو گروه می شوند:
عدهای، آن قدر خوباند که
بعید نیست اگر ملائک نازل شوند،
برای اقتدا به هر نمازشان!
و عدهای آن قدر بد، که بوی گند خباثتشان،
آزار می دهد مشام عالم را...
هردو گروه با هرچه دارند و ندارند
به مبارزه برمیخیزند؛
حق، با تمام خوبیهایش،
و باطل با تمام پلیدیهایش!
مدتی بعد،
حق به تنگ میآید از آن حجم سیاهی!
و بی قرار می شود؛
و در آن روز میفهمد
که دست بزرگتری لازم است برای باز کردن این گره!
آن روز، تمام حق، نومید از هرآنچه در آستین داشته،
جامه چاک میدهد،
موی پریشان میکند،
پابرهنه و مستأصل،
خود را به آغوش صحرا میاندازد،
و فریاد می زند:
أین الطالب بدم المقتول بکربلا؟...
أین صمصام المنتقم؟...
أین صاحبنا؟...
و آن روز، بعد از هزار و اندی سال
بالاخره مسیحا نفسی میآید،
و به خاک می مالد پوزهی باطل و اهلش را..
و باز میشود گره از کار جهان
و دنیا به آغوش میکشد پارهی تن فاطمه را...
❤️🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185