eitaa logo
راویدین | Ravidin
2.2هزار دنبال‌کننده
44 عکس
47 ویدیو
1 فایل
﷽ 🇵🇸🇮🇷🇱🇧 🕌 راویدین: راویِ دین به زبان ساده _ تاریخ اسلام _ سیره اهل بیت _ سبک زندگی اسلامی ﴿وقفِ امیرالمؤمنینِ قلبم🫀﴾ 💌 بله | روبیکا | تلگرام | اینستاگرام: https://zil.ink/ravidin 🤝حرفامون: @Ravigap 🛍️فروشگاهمون: @ir_borhan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ • امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام: مهدی، هم نامِ پیامبر است. روح من به قربان او! فرزندانم؛ او را تنها نگذارید و به سویش بشتابید... 💠 @Ravidin | منتخب‌الاثر،ج۳،ص۹۷
‌ 🔰شوخی‌ای که کلی پیامبر رو خندوند! 🔸چند نفر باهم راهی سفر شدن؛ برای این که آذوقه کم نیارن، یه نفر به اسم نعیمان رو مسئول آذوقه کردن تا حواسش به کم و زیاد مواد غذایی باشه. 🔹یه روز بین راه، یه نفر به اسم سویبط گرسنه‌اش شد؛ اومد پیش نعیمان و ازش خواست یه مقدار غذا بهش بده. نعیمان گفت بذار همه جمع بشن بعد. سویبط از این حرف نعیمان ناراحت شد؛ تصمیم گرفت هر طور شده تلافی کنه. 🔸همین طور به راه خودشون ادامه دادن تا این که به یه کاروان دیگه رسیدن. سویبط رفت پیش اون کاروان و گفت: «من یه غلام دارم که می‌خوام بفروشمش؛ شما می‌خرید؟» اونها هم از خدا خواسته قبول کردن. سویبط بهشون گفت: «ولی این غلام من خیلی شوخ و سر و‌ زبون داره؛ احتمالا به شما بگه من غلام نیستم! اگه این طوری گفت به حرفش گوش ندین و ببرینش.» 🔹سویبط غلامش رو به قیمت ۱۰ تا شتر ماده فروخت. 🔸وقتی خریدارها اومدن غلام رو ببرن، سویبط نعیمان رو نشون داد و گفت غلامم اینه! هرچی نعیمان داد میزد که من غلام نیستم کسی گوش نداد، دست و پاشو بستن و دنبال خودشون کشیدن و بردن. 🔹همین که همراهان نعیمان جریان رو شنیدن با عجله رفتن ماجرا رو تعریف کردن و نعیمان رو آزاد کردن. 🔸خبر این اتفاق که به گوش پیامبر رسید، تا مدت‌ها هربار یاد اون جریان میفتادن کلی می‌خندیدن. ♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ _ من و تو امام زمان رو هفته به هفته یادمون رفت ولی... ❤️‍🩹 💠 @Ravidin | راویدین
‌ 🕣 و چنین است که در آخرالزمان، باطل به اوج شقاوت خود می‌رسد، و حق به نهایت پاکی و زیبایی و البته مظلومیتش... آن گاه مردم دو گروه می شوند: عده‌ای، آن قدر خوب‌اند که بعید نیست اگر ملائک نازل شوند، برای اقتدا به هر نمازشان! و عده‌ای آن قدر بد، که بوی گند خباثتشان، آزار می دهد مشام عالم را... هردو گروه با هرچه دارند و ندارند به مبارزه برمی‌خیزند؛ حق، با تمام خوبی‌هایش، و باطل با تمام پلیدی‌هایش! مدتی بعد، حق به تنگ می‌آید از آن حجم سیاهی! و بی قرار می شود؛ و در آن روز می‌فهمد که دست بزرگ‌تری لازم است برای باز کردن این گره! آن روز، تمام حق، نومید از هرآنچه در آستین داشته، جامه چاک می‌دهد، موی پریشان می‌کند، پابرهنه و مستأصل، خود را به آغوش صحرا می‌اندازد، و فریاد می زند: أین الطالب بدم المقتول بکربلا؟... أین صمصام المنتقم؟... أین صاحبنا؟... و آن روز، بعد از هزار و اندی سال بالاخره مسیحا نفسی می‌آید، و به خاک می مالد پوزه‌ی باطل و اهلش را.. و باز می‌شود گره از کار جهان و دنیا به آغوش می‌کشد پاره‌ی تن فاطمه را... ❤️🌱 ♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
‌ یه‌ روزی یه تصویری از خودمون بهمون نشون میدن، میگن فلانی تو قرار بوده همچیـن آدم بزرگی بشی و این شدی! بس که از زیر کار در رفتی، بس‌ که تنبلی کردی، بس که خودت رو دست کم گرفتی، بس که نشستی یه گوشه و فقط غر زدی، بس‌‌که امروز و فردا کردی... من از اون لحظه خیلی می‌ترسم!! خدایـا ماها عرضـه‌ی «باعرضه» شدن رو هم نداریم، اگه تو به دادمون نرسی... خودت کمک‌مون کن.. 💠 @Ravidin | راویدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ پیش از آنکه بدن‌هایتان از دنیا خارج شود، هایتان را از آن خارج کنید!... 🫀 @Ravidin | نهج‌البلاغه،خطبه۲۰۳
‌ 🔰 فروشی نیست‼️ 🔸ابوذر، هرجا که می‌رسید، از فساد حکومت وقت، از دستورات پیامبر و از فضائل و کرامات امیرالمؤمنین صحبت می‌کرد؛ اون حرف‌ها شده بود سوهان روح حکومت! بالاخره ابوذر صحابی نزدیک پیامبر بود و حرفش حسابی برو داشت!... 🔹خلیفه سوم برای بستن دهان ابوذر، هر راهی که به ذهنش می‌رسید رو امتحان کرد. پیرمرد رو کتکش زدن، تبعیدش کردن، اما فایده نداشت. 🔸یه روز خلیفه سوم، یه کیسه پر از سکه‌ رو داد دست یه غلام سر و زبون دار و گفت اگه بتونی این کیسه‌ رو بدی به ابوذر، آزادت می‌کنم. 🔹غلام رفت پیش ابوذر و یه ساعت چونه ‌زد؛ ابوذر گفت: چرا خلیفه می‌خواد این سکه‌ها رو بده به من؟ اگه سهم منه، سهم بقیه چی؟ مال اونا رو هم داده؟ اگه مال بقیه رو داده باشه می‌گیرم، و الا دلیلی نداره بخوام قبولش کنم؛ اگه هم این سکه‌ها سهم من نیست، پس یعنی دزدی‌ان! چرا فکر کردی من پول دزدی رو قبول می‌کنم؟ 🔸غلام که دید فایده نداره، پای دین و ثواب و کار خیر رو کشید وسط؛ گفت: ابوذر تو دلت نمی‌خواد یه غلام رو آزاد کنی؟ خلیفه گفته اگه این سکه‌ها رو بدم به تو من رو آزاد می‌کنه؛ یعنی نمی‌خوای این لطف بزرگ رو در حق من بکنی؟ 🔹ابوذر گفت: من دلم می‌خواد آزادت کنم؛ اما اگه این سکه‌ها رو قبول کنم، تو رو آزاد کردم و خودم رو اسیر!... ♨️ به روایتِ راویدین | عضو بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1676083905C89b2446185
‌ 🔰آیات فتح و دعای نصر 🕊 توصیه مقام معظم رهبری به قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل برای پیروزی 🤲 🖥 برای دسترسی راحت‌تر می‌تونید صوت این آیات و ادعیه رو اینجا گوش بدید 👇 💠 @Ravidin | راویدین