eitaa logo
راویا
292 دنبال‌کننده
442 عکس
110 ویدیو
0 فایل
راوی اُمید و یاراییِ انسان ارتباط با ما: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله نذر موشکی شماره‌ی آقای (م) را از دخترش گرفتم. خودکار توی دست‌های یخ کرده‌ام خیس شده بود. اولین بار بود می‌خواستم با یک آقا مصاحبه کنم، اما موضوعِ صحبت آن قدر از نظرم جدید و بکر بود که می‌شد بر خجالت و استرسم غلبه کنم. صدای پخته‌شان که توی گوشی پیچید، اوضاع تغییر کرد. نفس عمیق کشیدم و انگار که بابای خودم آن طرف خط باشد، سلام و احوالپرسی کردم. حاج‌آقا شصت و خرده‌ای ساله و راننده‌ی اتوبوسی که اوراق شده بود. اتوبوس را فروخته و با نصف پول بدهی‌ها را صاف کرده بود. این پس‌اندازِ سال‌ها رانندگی ماشین‌های سنگین بود. گوشی را دورتر از دهانم گرفتم و چند بار صدایم را صاف کردم:" حاج‌آقا می‌تونم بپرسم چطور خواستید پولتونو به سردار حاجی‌زاده تحویل بدید؟ اصلا چطور شد که نذر موشک کردید؟ " او قبل از هر جمله چند باری تکرار می‌کرد: "کاری نمی‌کند و هدیه‌اش بی‌ارزش‌ست، دخترم می‌خوام پولم تو صنعت موشکی خرج بشه، می‌خوام مردم بدونن که ما خودمون درخواستِ حمله‌ی نظامی به متجاوزان این خاکو داریم‌. مسئله‌ی امروز ما فقط دینی و قومی نیست که. مساله‌ی ما ملی و میهنی هم هست." _حاج‌آقا چطور شد که تصمیم گرفتید تو این صحنه هزینه کنید؟ وقتی یمنی‌ها با اون اوضاع اقتصادی پایین سه پیتِ بزرگ طلا برای تسلیحات به حماس هدیه دادند، من و عده‌ای از اطرافیان مِن‌جمله‌ی دخترم شروع به جمع‌کردن طلا و پول کردیم و اسفند سال گذشته به سردار حاجی‌زاده دادیم. _حاج‌آقا می‌خوام بدونم شما جاهای دیگم کمک کردید؟ انگار که این سوال را زیاد شنیده باشد، کاملا مسلط جواب داد: "بله دخترم ما برای کمک به شیرخوارگان و نیازمندان و مقاومت هم گروه داریم و با دوستان کمک می‌کنیم. " تمام مدت مصاحبه، سوالی توی سرم پیچ می‌خورد و چند باری هم روی زبانم آمد اما حاج‌‌احمد به راحتی از جواب دادنش طفره رفت و مدام می‌گفت:"کی گفته؟ اشتباه شنیدید. من کاری نکردم که. اونایی که جون دادن کار مهم رو  کردن." آخرهای مصاحبه بود که دوباره سوالم را تکرار کردم:"حاج آقا از مقداری که هر ماه از درآمدتون برای امام زمان می‌ذارید، می‌گید؟" او چند بار تک خنده کرد:"ببینم آخرش پشیمونم می‌کنید از کمک کردن یا نه؟" و خنده‌شان بیشتر شد:"هر موقع اینو میگم حاج خانوم‌ دعوام می‌کنه‌. میگه این حرفای پشیمونی و اینا رو نگو" در مورد حاج خانم کنجکاو شدم:"راستی حاج آقا ایشون چه نظری داشتن در مورد کارِ شما؟" حاج آقا کمی صدایش از گوشی دور شد. انگار که به سمت خانمش برگشته باشد:" این خانمِ من از ما خیلی جلوتره‌. من تازه یه ذره ازش یاد گرفتم." دلم برای تعریف مرد از همسرش آن هم در این سن و سال ضعف رفت. جمله‌ی آخرِ حاج‌احمد را بعد از خداحافظی چند بار برای خودم تکرار کردم.  "دخترم دوست ندارم اسمی از من توی متنت بیاری. فقط دلم‌ می‌خواد مردم بدونن که اَهَّم امروز ما این‌جاست. امروز که می‌تونیم برای فرستادن موشکها توی سر اسراییلی‌ها کاری کنیم رو از دست ندیم. امام حسین طواف کعبه رو رها کرد و رفت دنبال خط مقدمِ دفاع از اسلام." 🖊به قلم مهدیه مقدم @httpsbleirhttpsbleirravi1402 ****************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
28.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 مقاومت زنده است تا ایران زنده است 🌿 همه آمده بودند تا بگویند در خیل بی تفاوت‌ها نیستند 🔰 گزارش بازارچه مقاومت ۲ تاریخ:۱۴۰۳٫۸٫۹ مکان: نهاوند : میدان سردار شهید سلیمانی مبالغ اهدایی : ۴۷٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان هدیه خانواده شهید الله یار یوسفی (مادر، فرزند،همسر و برادر ) ۲۳٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان اهداء مبلغ نقدی و فروش محصولات به نفع جبهه مقاومت ✔️🌿 طلاجات: یک حلقه النگو چهار حلقه انگشتری یک حلقه انگشتر نقره یک قطعه ربع سکه بهار آزادی ✅ بیش از ۱۰۰ بسته کلاف کاموا بین بانوان شرکت کننده در فراخوان «رج های مقاومت» توزیع شد تا نسبت به بافت کلاه و شال برای رزمندگان مقاومت اقدام کنند ****************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از بانوی پیشران
بسم الله النور یک عمر آرزو داشته‌باشی بیایی حرم "علی بن موسی الرضا علیه السلام" و کلی خیالبافی کرده‌باشی که اگر رسیدی و چشمانت به ضریح منور روشن شد، چنین و چونان طلب می‌کنی و سلام فلانی را می‌رسانی و دعاهای دوستان و فامیل را تقدیم حضرت می‌کنی و شاید حتی با خودت کلی درگیر شده‌باشی که در نگاه اول که می‌گویند دعا مستجاب است، کدام حاجت را تقدیم حضرت کنی و هزار خیال و آرزوی دیگر و شاید از روزی که دلت هوای امام رضا کرده باشد، هر روز یک خواسته را گوشه دلت پنهان کرده‌ای تا همراه اولین نگاه، بگذاری در طبق دستانت و تقدیم امام مهربانی‌ها کنی.... و حالا در وسط‌های سال ۲۰۲۴ پایت رسیده به ایران و آمده‌ای به مشهد الرضا که نیامده‌ای که آورده‌اندت‌... آورده‌اندت در یکی از رواق‌های حرم که نه می‌شناختی‌اش و نه دیده بودی‌اش و هنوز هم دقیق نمی‌دانی کجا ایستاده‌ای. دست در دست همسر یا خواهر یا یکی از نزدیکانت می‌آیی و هیچ نمی‌دانی که این قلب را که دارد از قالب پر می‌کشد چه کنی‌.... از بغل دستی می‌پرسی ضریح مبارک کدام سمت است و او دستت را می‌گیرد و می‌چرخاندت سمت حرم و تو از همین دورها می‌ایستی و سلام می‌دهی و از عمق جان آآآآآه می‌کشی و چشمانت جاری می‌شود و می‌گویی و می‌گویی و می‌گویی و از عمق جان گویی باور داری که کسی هست نه آن دورترها که همین نزدیکی‌ها و گویی تو را در آغوش کشیده باشد، دلت می‌خواهد همه آرزوهای دور و درازت را واگو کنی ولی حالا؟! حالا در این روزها آن‌ها را کودکانه می‌بینی... امروز باید اشک بریزی در فراق، اشک بریزی برای جا ماندن، که برای ماندن، اشک بریزی برای دنیای بعد سید عشق، اشک بریزی برای ماندن خودت و پر کشیدن سید، اشک بریزی و زیارت بخوانی به نیابت از سید عشق، به نیابت از دوستانت و فرماندهانت... و درست در میان اشک‌هایی که از چشمان بی‌سوی تو می‌ریزد، یکی از درونت نهیب می‌زند که تو قرار نبوده اشک بریزی... تو قرار بود اهل قیام باشی، اهل مقاومت، حتی بی‌دست، حتی بی‌چشم... تو بازمانده نیستی، تو جامانده نیستی... تو بقیه سید عشقی تا یادگار و روایتگر این روزها باشی.... و برادری که دارد امین الله می‌خواند می‌رسد به این فراز: "و اجمع بینی و بین اولیائی بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین" و تو یک "آمین" بلند از میان ده‌ها آمین را تقدیم حضرت رضای مهربان ‌می‌کنی و می‌روی برای زیارت و پابوسی ضریحی که حسرت دیدنش برای همیشه به دلت ماند... یادگار همراهی با جانبازان زائر لبنانی از حریم امام مهربانی‌ها 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran
📲 هوالمحبوب همون دقایق اول پیام آقا بود ، من هنوز داشتم معنای فرضی که آقا گفته بودن رو بررسی میکردم که این الان حکم جهاد هست، نیست ؟ که همسرم فیش مبلغی که تو سایت دفتر آقا برای کمک به مقاومت واریز کرده بود رو برام فرستاد ، نمیدونم چرا اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود، چرا انقد زیاد؟ تا خواستم براش بنویسم یک آن خجالت کشیدم... واقعا هم خجالت داشت... تشویقش کردم و احساس رضایت از اینکه وظیفمون رو انجام دادیم و تموم شد😊 بعد از یه مدت پویش طلا راه افتاد و من همچنان فکرم این بود که ما وظیفه خودمون رو انجام دادیم و تقریباً خیالم راحت بود ، سعی میکردم بقیه رو راضی به کمک کنم و این وسط کم کم روایت های طلایی داشتن روی خودم هم تاثیر میذاشتن...میخوندم و از این همه فداکاری و عشق به فرمان ولی لذت میبردم ، و کلام مولا علی علیه السلام همش تو ذهنم بود از کسانی نباش که دیگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند. صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد. من دقیقا مصداقش بودم ، صالحان را دوست دارد ولی عمل آنها را انجام نمیدهد. دوست نداشتم فقط تماشاگر باشم ، دوست نداشتم تو این مسابقه ی اطاعت از امر ولی عقب بمونم... کتابی که اتفاقی برداشته بودم یه تیکه اش رو بخونم رو باز کردم... نوشته بود فاستبقوا الخیرات.🥺 ✍س.جنگی ****************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
👆📷گزارش تصویری نمایشگاه عرضه محصولات فرهنگی و تقدیم سود به مردم لبنان درب مسجد جامع کرمانشاه ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدیه و دلنوشتهٔ یه دختر ۱۳ساله از شهرستان کردکوی🫂 من یک دختر 13 ساله ی گلستانی ام از شهرستان کردکوی که با پس انداز های ماهانه خودم و پولی که در عید نوروز جمع کردم یک سکه 300 صوت خریدم و اما الان با توجه به شرایط غزه و جنگ و دیدن دتران هم سن و سال خودم تصمیم گرفتیم این سکه رو خالصانه و صمیمانه تقدیم به دختران لبنان و فلسطین کنم و از خدای بزرگ.و مهربانم میخواهم تا هرچه زودتر این جنگ با پیروزی حق به پایان برسد ❤ دختران غزه ما با شما هستیم😊 ✍نازنین ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
وقتی نگاهم به آینه افتاد،گوشواره هایم را دیدم که مثل ستاره می‌درخشید اما توی حلقه خالی اش، میدان جنگ را دیدم و گرد و غبار غم و اندوه بر نگاه دخترکان ضاحیه نشسته را و زخمهای سر و صورتشان را، دلم گرفت یاد روضه سه ساله ارباب، بغضم را شکست و بارید..😭 گوشی را برداشتم و شماره ثبت زیر پوستر را شماره گیری کردم چند ساعت نگذشته بود از راه رسید و در حالی که باشعف و شوق گوشواره ها را تقدیم می کردم نوری از نگاهم می‌تابید و من خوشحال از اینکه گوشواره ها از سرگردانی در آمدند. و مثل ستاره حقیقی میدرخشند تا ابد😍🤲🏻 تقدیم به حزب الله اطاعت امر ولی فقیه https://eitaa.com/joinchat/1775763825C7c4a3512b6 ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
وقتی قضیه جنگ لبنان و جبهه مقاومت اوج گرفت. دخترم گفت که منم دوست دارم از پس اندازم کمک کنم. من چقدر پول بذارم؟ گفتم مامان من نمی دونم، اصلا نگاه هم نمیکنم. هر چقدر دوست داری بذار. گفت صد تومن خوبه؟ گفتم نمی‌دونم با خودته! شمرد شمرد ..‌ تا آخر ۷ تا تراولِ آبی رنگِ صد تومنی از بین پولاش جدا کرد و به دستم داد. منم با ذوق تو دلم براش دعای عاقبت بخیری کردم .😇🥰 خدایا تو این روزای پر هیاهو که ظلم و جنایت عالم رو پر کرده، بخاطر قلب پاک بچه ها ظهور حضرت صاحبمون رو نزدیکتر بفرما.🤲 عکس: بخشی از بازارچه مقاومت مون @konje_khalij_bu ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
حاضر بودم کلیه هامو بفروشم ولی این گوشواره رو نه ! به دلایلی تو این چند سال طلاهام رو فروخته بودم و این گوشواره رو شوهرم امسال برای تولدم گرفت. اینقدر برام عزیزه که محال بود خودم رو توی آینه ببینم و بهش دقت نکنم. پریشب چند بار به میز طلاها نگاه کردم و اشک ریختم. هر چند توی اون شلوغی حساب و کتاب صندوق، زیاد وقت نبود حدیث نفس کنم. ولی چند بار دستم رو کشیدم روی گوشم و با خودم گفتم حاضرم کلیه ام رو بدم اما این گوشوار رو نه. حاضر بودم دار و ندارم رو بدم ولی عمیقا این گوشوار رو دوست داشتم و نمیتونستم ازش دل بکنم. نه بخاطر این که طلا بود. اصلا. شوهرم برام روسری هم بگیره همینقدر برام بینهایت ارزشمنده. برای عقدمون که رفته بودیم مشهد، حلقه ام به طرز عجیبی گم شد. خیلی شوکه شدم و دلم میخواست وجب به وجب مسیرهایی که رفتیم رو بگردم. پیدا نشد که نشد و هر روز جای خالیش رو توی دستم احساس میکنم. این گوشواره رو که برام گرفت گفتم اینو دیگه هرگز از خودم جدا نمیکنم. امروز به خودش گفتم از گوشم درش بیاره. بغض کردم و ترسیدم خدا بخاطر این بغض کارم رو نپذیره.🥺 امروز طبق عادت هر روزم هی دست می‌کشیدم روی گوشم که مبادا باز هم... و برای اولین بار دلم آروم بود که دیگه هرگز گوشواره ام گم نمیشه. جهت ارسال طلا به شناسه زیر پیام دهید : @madar_o_koodak https://eitaa.com/konje_khalij_bu ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همدلی مومنانه با جبهه مقاومت در چهارشنبه های مقاومت ❤️ در پنجمین هفته چهارشنبه های مقاومت بار دیگر ساکنان شهرک شهید شهپریان برای لبیک به فرمان رهبری مبنی بر کمک به جبهه مقاومت به میدان آمدند💪 این بار علاوه بر میز فروش انواع غذاهای خوشمزه ،میز فروش کودک و نوجوان هم برپا بود 😍 پسر بچه ای که کارت های بازی و اسباب بازی هایش را برای فروش آورده بود🥺 پسر نوجوانی که خوراکی های خوشمزه برای فروش آورده بود ☺️ و دختران نوجوانی که به نفع جبهه مقاومت فروش می کردند 😍 در بازارچه مقاومت ،همدلی طلایی هم برقرار بود و عجب صحنه هایی خلق شد 🥺 اهدای تنها طلایی که داشتند ❤️ اهدای سرویس های طلای گران قیمت بدون دریافت رسید🥺❤️ و این‌بار میز خدمت توسط دکتر متخصص گوش و حلق و بینی و دکتر روانشناس هم برگزار بود تا هر کس از هر توان و خدمتی که می تواند در این راه استفاده کند 💪 إن شاءالله تا نابودی کامل اسرائیل پای کار کمک به جبهه مقاومت هستیم . هر کس هر چه در توان دارد به میدان بیاورد تا از قافله عقب نماند🇱🇧🇵🇸🇮🇷 @nasletamadonsaz ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اراده تا قیام راهی نیست بالاخره ما هم با مدد حضرت زینب شروع کردیم... 😇 در روز ولادت بانوی مقاومت حضرت زینب کبری سلام الله علیها دست به دست هم دادیم و با طبخ آش رشته در یکی از مساجد محل خاطره‌ای شیرین و به یاد ماندنی رقم زدیم 🥰 و حاصل دسترنجمان را تقدیم جبهه مقاومت کردیم 🇵🇸🇱🇧 به این امید که ما هم در زمره مجاهدان راه حق باشیم 🥲 @ashpazkhane_moqavemat ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
🔺برای خرید موشک به روسیه رفتیم، یک موشک چشممو گرفت موشکی با برد ۳٠٠کیلومتر و خطای ۲۵متری موقع اصابت به هدف موشک رو خواستم، ژنرال روس موافقت نکرد گفت: فروشی نیست اصرار کردم، رد کرد گفت: من میشناسمت، اگه ما این موشک و به ایران بفروشیم میری از روش می‌سازی، قول دادم این کارو نمیکنم ولی قبول نکرد، ناراحت شدم گفتم: ما این موشک روخودمون میسازیم ژنرال روس خندید برگشتم ایران، هرچه روی این طرح کار کردیم جواب نگرفتیم پناه بردم به مشهد به آغوش امام رضا علیه السلام.. سه روز میرفتم حرم توسل میکردم... بعد روی کارم فکر میکردم، روز سوم عنایتی از آقا شد، جرقه ای توی ذهنم خورد برگشتم محل استقرارمون، تو دفترنقاشی دخترم طرحی که به ذهنم اومده بود و کشیدم برگشتم تهران، برگشتیم سرکار طرح رو پیاده کردم، شد.. بهتر از موشک روسی و دقیق تر از اون شد... اسمشو گذاشتیم فاتح، فاتح ۱۱٠ اولین سری از موشک های نقطه زن ایرانی با خطای زیر ۱٠ متر امام رضا گره موشکی مارو تو دفترنقاشی یه دختربچه حل کرد سالها بعد و درجریان جنگ اوکراین، روسیه خواستار خرید موشک های فاتح۱۱٠ از ایران شد.. ❤️ ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
📲 به نام خدا اینجانب با رضایت و اشتیاق همه طلاهایم را برای پیروزی جبهه مقاومت لبنان و غزه و نابودی اسرائیل و دشمنان اسلام در تاریخ ۱۲ / ۸/ ۱۴۰۳ اهدا می‌کنم و امیدوارم خدا از من بپذیرد. ...... 💍جهت اهدای طلادرپیامرسان بله وایتا به شناسه زیرپیام دهید: @daryafh98 🇵🇸🇱🇧🫶🇮🇷 ble.ir/ommahatalqods ************************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran