انجمن راویان فجر فارس(NGO)
شهر ، باید بزند عکس تو را در همه جا تو شدی چشم و چراغ من و این مردم شهر... #جان_فدا ــــــــــــــ
💔به یادت،زمستان را شروع میکنیم...
صدای امدنت را میشنویمدی ماه برای سومین سال از دست دادنت..
سه سالیست که با شروع زمستان درست در طولانی ترین شب سال فقط خنده تلخی بر لب داریم....💔
#شهید_سردار_سلیمانی
#جان_فدا
🍉 #یلداتون_شهدایی
#انجمن_راویان_فجر_فارس
✨️ ستاره های شهر
🎙 روایت هفتم
✌️ بزودی.....
از الآن بدانید :
🌀 پنجشنبه ۱۵ دی ماه ۱۴۰۱ دعوت هستید به یک اتفاق خوب🌺
🔆 شهرگراش
https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
تصویری از کیان ، کودک ۹ سالهای که امشب به ضرب گلوله اغتشاشگران تروریست همراه یکی از والدینش در ایذ
🔻خبر مهم اینکه عوامل اصلی حادثه تروریستی ایذه و شهادت #کیان_پیرفلک دستگیر و دو نفر هم کشته شدند. جالبه بدونید که در زمان عملیات دستگیری نزدیک به ۳ هزار تیر به سمت ماموران شلیک شده، دوربین دید در شب حرفه ای و سلاح لیزری هم همراهشان بوده!
اینها مردم بودند؟ اینها معترض بودند؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔دلتنگت هستیم سردار....
#جان_فدا
تمام آرزویم این شده است که
کاش میشد..
دنیا را از قاب چشم های تو دید..
همان چشم هایی که
غیر از خدا را ندید ...
#شهید_سردار_سلیمانی
#شبتون_شهدایی
https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره بسیار جالبِ دکتر سید بشیر حسینی
از #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حجاب #بدحجاب
#حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
┏━━ https://eitaa.com/joinchat/134152374Cafcc20e580
┗━━
🔳وصیت شهدا
🔻متن وصیت: #شهید_گودرز_مولوی
🔻اسلحه های سرد و گرم (قلمها و مسلسلها)را از نشانه گیری به روی یکدیگر منحرف و به سوی دشمنان اسلام و انسانیت که در راس آنها آمریکا است،نشانه روید.
🔻آینده را با چشمان خود می نگرم وپس از فکر و اندیشه میبینم که دو راه در پیش دارم یکی اینکه حسین وار مانند شهدا با تمام وجودم راه پوئیدن و رفتن را انتخاب کنم وبه صف شهدا بپیوندم و دوم اینکه مانند یزیدها حیوان وار بمانم و بخورم و بخوابم و هیچ حرکت و هجرتی نداشته باشم و بپوسم و هیچ در هیچ شوم و در برابر خون شهدا مسئول باشم.
🔻و ازهمکلاسی هایم می خواهم که سنگر مدرسه را خالی نگذارند چون سنگر مدرسه سنگری است که دشمنان ما از آن احساس ترس می کنند.🌹
نام :گودرز
نام خانوادگی:مولوی
نام پدر:بهرام علی
تاریخ تولد:1351/06/20
تاریخ شهادت:1366/12/23
منطقه شهادت:شاخ سومر
نام عملیات:والفجر10
پیشنهاد ویژه دانلود👇👇
https://jabeh.com/content/100321503/embed
روایت :
《کوچه ی نقاش ها》
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
از امشب کتاب خاک های نرم کوشک مجموعه خاطرات سردارشهید عبدالحسین برونسی در کانال بارگذاری میشود
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها🚩
🔷 خاکهای نرم کوشک _ ١
شهید عبدالحسین برونسی
تالیف: سعید عاکف
مقدمه
آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملائک ز اجتبا
چند روز قبل از عملیات بدر، بارها شهید برونسی به مناسبت های مختلف از شهادتش در عملیات قریب الوقوع بدر خبر می دهد. گاهی آنقدر مطمئن حرف میزند که می گوید: اگر من در این عملیات شهید نشدم، در مسلمانی ام شک کنید!.
و از آن بالاتر از اینکه به بعضی ها، از تاریخ و از محل شهادت نیز خبر می دهد که چند روز بعد، همانطور هم میشود.
از این دست و وقایع عجیب در زندگی شهید برونسی بارها و بارها رخ داده است. آنچه ما را به تامل در زندگی این بزرگوار وا می دارد رمز همین موفقیت های بسیارش در زمینه های مختلف است.
در ظاهر امر او کارگری بنا است که در دوران قبل از انقلاب، رنج و شکنجه بسیاری در راه اسلام تحمل میکند؛ و در دوران بعد از انقلاب هم، که زمینه برای رشد او مهیا می شود، چنان لیاقتی از خود نشان میدهد که زبان زد همگان می شود و نامش به محافل خبری استکبار جهانی نیز کشیده می شود.
اما در باطن امر، موردی که قابل تأمل است و میتوان به عنوان رمز موفقیت و در واقع رمز رستگاری او نام برد عبودیت و بندگی بی قید و شرط آن شهید بزرگوار است در مقابل حق و حقیقت.
همین تسلیم محض او به درگاه مقدس و ملکوتی امام زمان عجل الله و پیروی خالصانه و صادقانه اورا چنان مورد عنایت و لطف آن حضرت و اهل بیت طهارت قرار می دهد که نتیجه ای می شود برای آفرینش آن شگفتی ها.
اهل کفر و نفاق، هیچگاه نخواستند این حقیقت را در مورد افرادی این چنین، و هم در مورد انقلاب و نظام ما درک کنند؛ و تا هنوز نیز نفهمیدهاند که نظام مقدس اسلامی ایران، بیمه شده قدرت و نیروی لایزالی است که از برکت آن تاکنون تمام نقشه ها و حربه های آنان بی اثر و محکوم به شکست گردیده است. مجموعه حاضر تلاشی هم و حماسه سردار رشید اسلام، شهید حاج عبدالحسین برونسی؛ و نیز کوششی است برای ابراز این موضوع که؛ تا پیروان حقیقی ولایت اهل بیت علیهم السلام در اقصی نقاط گیتی باشند، که هستند، فکر نابود نمودن دین و معنویت، فکری است منحط و مردود، و فکری است محکوم به شکست و زوال..
ادامه دارد...
صلوات
قسـٰمبہعشـٖقکہنامشهمیشہپابرجاست
نرفتہقاسممـا،اۅهنوزهماینجاست!♥️
#سرداردلہا
#جان_فدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت آنچنان شیرین و لذت بخش است که با هیچ کدام،از وعده های دینوی او را مقیاسی نیست...
سردارزهرایی ، شهید محمداسلامی نسب
فرمانده گردان امام رضا علیه السلام
امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود..
کربلای ۴
ساعت ۲۲/۳۰ سوم دیماه ۶۵
شلمچه یک بهشت است🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوزستان هنوز هم خطه جان برکفان بیادعاست
🔹کارگر زحمت کش شهرداری اهواز؛ عبدالحسین لویمی با به خطر انداختن جان خود مسیر عبور آب رو در محدوده پل چهارم اهواز باز کرد..
هدایت شده از نقاشی شهدا 🎨🕊️محفل زینبیه♥️
تابلو #۱۷۵
سالروز عملیات کربلای ۴
شامگاه سوم دی ماه ۶۵
بیاد ۱۷۵ شهدای غواص دست بسته
تکنیک:رنگ روغن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سفر مقام معظم رهبری در اردیبهشت سال ۸۷ و بازدید از اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس فارس ، فیلمی از سخنرانی سردار شهید عباس حق پرست فرمانده شهید گردان امام علی علیه السلام لشکر ۱۹ فجر پخش شد.
در این دیدار حضرت آقا در مورد این شهید بزرگوار می فرمایند:
" این شهید قبل از شهادت عارف بوده و چشمه های حکمت از درونش می جوشد".
امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود...
کربلای ۴ ... شلمچه
ساعت ۲۲/۳۰ سوم دیماه ۶۵
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها🚩 🔷 خاکهای نرم کوشک _ ١ شهید عبدالحسین برونسی تالیف: سعید عاکف مقد
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩
خاکهای نرم کوشک _ ٢
شهید عبدالحسین برونسی
تالیف: سعید عاکف
زندگینامه
در سال ۱۳۲۱، در روستای "گلبوی کدکن" از توابع تربت حیدریه قدم به عرصه هستی نهاد. نام زیبنده اش گویی از لحظه هایی نشات می گرفت که در فرمایش "الست بربکم"، مردانه و بی هیچ نفاقی ندا در داد: "بلی"؛ عبدالحسین.
روحیه ستیزه جویی با کفر و طاغوت از همان اوان کودکی با جانش عجین میگردد؛ کما اینکه در کلاس چهارم دبستان، بخاطر بیزاری از عمل معلمی طاغوتی، و فضای نامناسب درس و تحصیل، مدرسه را رها میکند.
در سال ۱۳۴۱ به خدمت سربازی احضار می شود که به جرم پایبندی به اعتقادات اصیل دینی از همان ابتدا مورد اهانت و آزار نظامیان طاغوتی قرار می گیرد.
سال ۱۳۴۷، سال ازدواج اوست. برای این مهم خانواده مذهبی و روحانی را انتخاب میکند و همین سرآغاز دیگری می شود برای انسجام مبارزات بی وقفه او با نظام طاغوتی حاکم بر کشور؛ همین سال اعتراضات او به برخی خدعه های رژیم پهلوی (مثل اصلاحات ارضی) به اوج خود می رسد، که در نهایت به رفتن او و خانواده اش به شهر مقدس مشهد و سکونت در آنجا می انجامد. که این نیز فصل نوینی را در زندگی او رقم میزند.
پس از چندی، با هدفی مقدس به کار سخت و طاقت فرسای بنایی روی می آورد. و رفته رفته در کنار کار، مشغول خواندن دروس حوزه نیز میشود. بعد ها به علت شدت یافتن مبارزات ضد طاغوتی اش و زندان رفتن های پی در پی و شکنجه های وحشیانه ساواک، و سپس پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و ورود او در گروه ضربت سپاه پاسداران، از این مهم باز میماند. با شروع جنگ تحمیلی، در اولین روزهای جنگ به جبهه روی می آورد، که این دوران، برگ زرین دیگری میشود در تاریخ زندگی او.
به خاطر لیاقت و رشادتی که از خود نشان میدهد، مسئولیت های مختلفی را عهده او می گذارند، که آخرین مسئولیت او، فرماندهی تیپ ۱۸ جواد الائمه (سلام الله علیه) است، که قبل از عملیات خیبر عهده دار آن می شود.
با همین عنوان، در عملیات بدر، در حالیکه شکوه ایثار و فداکاری را به سرحد خود میرساند، مرثیه سرخ شهادت را نجوا می کند.
تاریخ شهادت این سردار افتخار آفرین، در روز بیست و سوم اسفند ۱۳۶۳ میباشد که پیکر مطهرش، با توجه به آرزوی قلبی خود او در این زمینه، مفقود الاثر می شود و روح پاکش ، در تاریخ نهم اردیبهشت ۱۳۶۴، در شهر مقدس مشهد تشییع می گردد.
ادامه دارد...
صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم استقبال از شهید گمنام شهرستان فیروزآباد
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩 خاکهای نرم کوشک _ ٢ شهید عبدالحسین برونسی تالیف: سعید عاکف زندگ
🚩 یافاطمه الزهرا سلام الله علیها 🚩
خاکهای نرم کوشک _٣
شهید عبدالحسین برونسی
تالیف: سعید عاکف
راوی: مادر شهید
روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود. عبدالحسین در کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند. با اینکه کار هم میکرد نمره هایش همیشه خوب بود. یک روز از مدرسه که آمد، بی مقدمه گفت: از فردا اجازه بدید دیگر مدرسه نروم. من و بابایش با چشمهای گرد شده به هم نگاه کردیم. همچنین درخواستی حتی یک بار هم سابقه نداشت. باباش گفت: تو که مدرسه را دوست داشتی، چرا نمی خواهی به مدرسه بروی؟. آمد چیزی بگوید. بغض گلویش را گرفت. همانطور بغض کرده گفت: بابا از فردا برایت کشاورزی می کنم، هرکاری که بگی میکنم، ولی دیگر مدرسه نمی روم.
این را گفت و یک دفعه زد زیر گریه. حدس میزدیم باید اتفاقی افتاده باشد. آن روز ولی هر چه اصرار کردیم، چیزی نگفت.
روز بعد جدی جدی دیدم نمی خواهد مدرسه برود. باباش به این سادگی ها راضی نمیشد، اصرار کرد که: یا باید به مدرسه بروی یا بگویی چرا نمیخواهی به مدرسه بروی!.
آخرش عبدالحسین کوتاه آمد. گفت: آخر بابا روم نمیشه به شما بگم.
من گفتم: خوب ننه به من بگو!.
سرش رو انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت. فکر کردم شاید خجالت میکشد. دستش را گرفتم و بردم توی اتاق دیگر. کمی او را نوازش کردم. سرانجام با گریه گفت: ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!.
تعجب کردم. پرسیدم : چرا پسرم؟.
اسم معلمش را با غیظ آورد و گفت: روم به دیوار، دور از شما ننه..... دیروز این پدر سوخته را با یک دختری دیدم، داشت...... شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد. فقط صدای گریه هاش بلندتر شد، و باز گفت: اون مدرسه نجس شده، من دیگر به آنجا نمی روم!.
آن دبستان متاسفانه تنها یک معلم داشت و او را هم ما می دانستیم که آدم طاغوتی است. ولی از این کارهایش هیچ وقت خبر نداشتیم .
موضوع را به باباش گفتم. عبدالحسین پیش ما حتی سابقه یک دروغ هم نداشت. روی همین حساب، پدرش گفت: حالا که اینطور شده، خودم هم دیگر مایل نیستم که به مدرسه برود. توی آبادی ما، علاوه بر آن دبستان، یک مکتب هم بود. از فردا گذاشتیمش آنجا برای یاد گرفتن قرآن.
ادامه دارد...
صلوات