#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۱۸)
محمد طفلی توی دوره راهنمایی هر چی درس می خونده نمرات قبولی نمی آورده
بعد می برند دکتر ، دکتر می گه در اثر همون بیماری ای هست که در بچگی می گیره . حافظه ش برای حفظ دروس یاری نمی کرده
بعد این بچه خودش می گه مامان من دوست دارم کار کنم و بتونم دستم تو جیب خودم باشه.
گوشهای از زیرزمین خانه برای محمد کارگاه خیاطی بود پارچه اندازه میگرفت و برش میزد. دوست داشت هر چه زودتر مستقل شود.
برای محمد کتونی نو خریده بودند، ولی او ناراحت، کتونی رو نپوشید و گفت : چون رفیقم کتونی هاش پاره ست
مادرش گفت: خب کتونی های قبلیت رو بده اون بپوشه. محمد قبول نکرد تا بهش اجازه دادند کتونی های نو رو بده به دوستش .
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۱۹)
محمد ۱۳ ساله می خواد بره جبهه مادر واقعا غافلگیر می شه.
مادر، پدرش رو راضی می کنه و مسئولین ثبت نام رو به عهده میگیره
بار اول با پدرش می ره جبهه
پدر مشغول امور جهاد سازندگی بود.
🌟 محمد همین که اولین انفجار مهیب و شهدای اون حادثه رو می بینه چنان ترس و لرزی بهش می افته که پدرش فکر می کنه این دیگه پاشو جبهه نمی زاره
ولی محمد بر می گرده و انگار توی این برگشت و رفتن به بسیج و شرکت توی فعالیت های مسجد سنگاش رو وا می کنه
🕊جلوی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دسته جمعی با دوستانش نشسته پشت ماشین. یکی صدا زده: محمد، برگشته و به دوربین نگاه
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۰)
حرم حضرت معصومه سلام الله علیه، سال ۱۳۶۵ ؛ محمد اولین نفر از سمت راست. آخرین اعزامشان بود. آخرین زیارت، آخرین عکس دسته جمعی شان. مثل یک دسته کبوترند کنار حوض حرم
🍃 محمد تا ۱۶ سالگی به مقامی می رسه که خودش زمان شهادتش رو به مادرش می گه و وصیت می کنه ...
اما توی همین رفت و آمدها دل مادرش رو با خودش می برده
یه بار توی تاریکی هوا که برمیگرده و زنگ در و میزنه مادرش اصلا باور نمی کنه که این قامت محمد باشه
محمد که بار اول ترسیده بود، حالا چنان روزهای طولانی جبهه اونو لاغر و تکیده و ضعیف کرده بود که تا دو سه ماه مادرش فقط زخم زبان تحمل می کرد و مشغول تقویت کردن محمد بود.
زخم زبان که چرا بچه رو فرستادی جبهه ، اصلا برات مهم نیست ، تو چه مادری هستی ... از در و همسایه و فامیل ...
و تنها موافقت حاج آقا این مادر و راضی می کرد که بازم جگر گوشه شو آماده کنه و بفرسته جبهه.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۱)
این عکس را خودش ندید. گفته بود موهایش را بلند کرده تا برای حجلهاش عکس بیندازد، اینطوری قشنگ تر است. همانی شد که میخواست.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۲)
تشییع محمد از مسجد المهدی، دی ماه ۱۳۶۵؛ داخل تابوت روی دست دوستانش. حتماً شاهد و راضی و آرام خوابیده بود و مثل همیشه لبخند میزد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۳)
از تماشایش که سیر نمیشدم، ولی وقت تنگ بود. توی قبر دست کشیدم به صورتش و شال سبز را انداختم روی زخمهایش.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۴)
گلزار شهدای علیبنجعفر علیهالسلام، دیماه سال ۱۳۶۵
مردهای محرم اطرافم را گرفتند. پشت سرم برادرم ایستاده با دستهای باز. برایم راه باز میکردند. میخواستم بروم داخل قبر محمد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۵)
در گلزار بین مردم ایستادم و برایشان حرف زدم. دوباره سفارش کردم: نگذارید اسلام غریب بماند. این بچهها برای دین خدا خون دادند.
🌷محمد» به مادر چند وصیت میکند و میگوید: «اگر میخواهی گریه کنی، تنها گریه کن. به گونهای نباشد که مردم گریه شما را ببینند.»
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۶)
گلزار شهدا، دی ماه ۱۳۶۵
شب هفت محمد. زیر چادرم داخل یک کیسه، نقل و گل داشتم. مشت میکردم میریختم روی قبر محمد.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۷)
زمستان سال ۱۳۶۵
این عکس را از داخل ساک محمد پیدا کردم؛ بعد از شهادتش. دلم برایش تنگ شد و قربان صدقه ژست مردانه و جدیتش رفتم.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۸)
تقریظ حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مدظله برای کتاب «تنها گریه
کن»
بسم الله الرحمن الرحيم
با شوق و عطش این کتاب شگفتی ساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم همه چیز در این کتاب عالی است؛ روایت عالی - راوی عالی - نگارش، عالی - سلیقه تدوین و گردآوری، عالی و شهید و نگاه
مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علو و رفعت. هیچ سرمایه معنوی برای کشور و ملت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایه با ارزش دیگر قدرت نگارش لطیف و گویائی است که این ماجرای
عاشقانه مادرانه به آن نیاز داشت.
۱۰ اسفند ۱۳۹۹
- از نویسنده جداً باید تشکر شود.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#تنها_گریه_کن
(۲۹)
مادر شهید مدتها پس از شهادت فرزندش در ماه محرم پایش آسیب میبیند با توسل به شهید در عالم خواب و بیداری میبیند که در مسجد محل دسته عزاداری هست که چند نفر را میشناسد ولی متوجه میشود که اینها شهید شدند. پسرش محمد را هم میبیند . او میگوید مادر ما رفته بودیم کربلا پیش امام حسین علیه السلام و این سال سبز رنگ را برای شما از آنجا آوردم . شال را به پای مادر میبندد تا خوب شود در عالم بیداری شال سبز رنگ به پای مادر شهید بود که توسط آیت الله گلپایگانی با تطبیق بوی تربت اصل که داشتند تایید شد و توصیه کردند که از آن مراقبت کنند. مقداری از پارچه به ایشان داده شد و کمی از تربت اصل کربلا به مادر شهید هدیه دادند و درخواست کردند کمی از تربت و پارچه را داخل آب بگذارند و از آن برای شفا به مردم بدهند.
مقداری از آن پارچه باقیمانده بود که بعد از چاپ کتاب تنها گریه کن به رویت حضرت امام خامنهای هم رسید .
در دیدار گروه راویان نور این شیشه حاوی همان مقدار پارچه میباشد. با بویی شگفت انگیز.
هسته راویان نور بسیج دانشجویی
https://eitaa.com/ravyanenoor
🍃🕊@ravyanenoor🕊🍃