eitaa logo
رازِدِل 🫂
15.4هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
2 فایل
اینجا همه چی واقعیت داره💯 سرگذشت زندگی مخاطبان کانال اینجا گذاشته میشه رازدل تو اینجا بگو تا هم کمک بگیری هم آروم بشی🥰 @setaraaaam اصلا هرچی دل تنگت میخواد بگو🥰💗 ❣️برای تبلیغات خصوصی به اینجا مراجعه کنید👇 https://eitaa.com/tabligat_poro
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ عشق يك طرفه فرصت هاي زندگي را از شما مي گيرد. حواستان باشد بيش از ظرفيت وجودي تان، خود را حل در احساس عشق بي پاسخ نكنيد. تا جايي پيش برويد كه اگر جواب نگرفتيد حقير نگرديد. نگذاريد سال هايي از عمرتان صرف رابطه اي گردد كه نتيجه اي جز از دست دادن انتخاب هاي ديگر نداشته است. ⁣ ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#هدیه 💐 با عرفان یخورده حرف زدیمو اون از خودش گفت که نمیدونست چقدر عاشقمه تا اینکه من ازدواج کردمو
💐 ازدواج کردیم! 💍👩‍❤️‍👨 قرار شد بعد از کنکور من عروسی کنیمو تو زمان نامزدی خیلی کمکم کردو بهم سخت گرفت تا یه دانشگاه خوب قبول شدم، زندگیمون خوب شد! خوشبختی من باعث شده بود بقیه هم شاد باشنو مهربون تر با هم تا کنن! مادرمم حالش بهتر شدو قدم زنان راه میرفت، حال خوب بینمون پخش شده بود 7 ماه بعد عروسی مختصری گرفتیمو رفتیم تو خونه ای که اجاره کرده بود زندگی کنیم، ناخاسته باردار شدمو خواستم دانشگاهو ول کنم که عرفان نزاشت، رفت مرخصی تحصیلی برام گرفت و بعد از دنیا اومدن دخترمون سارا مادرشوهرم کمک میکردو سارا رو نگه می‌داشت، عرفان هم خیلی کمک حالم بود و تو کارای خونه و بچه داری حسابی هوامو داشت،. آقای دلیری هم شنیدم خانومش رفت با پسرش زندگی کرد، یه مدت برای قهر ولی بعد که پسرش ازدواج کرد برگشت و سعی کرد زندگیشون بهتر شه! هیچوقت ندیدمش نمیدونم از من متنفر بود یا نه ولی من گناهی نداشتم، تازه ما باهم رابطه ای نداشتیم که شوهرش بهش خیانت کرده باشه! 😒 اگه بیشتر بهش میرسید نمیدونم شاید اوضاعشون اونطوری نمیشد، از بابام خبری ندارم خیلی وقته! تازگی ها پسرم دنیا اومده و زندگیمون خیلی قشنگ شده، مشکلات هست ولی باز خوبیم پسر دایی عرفان اومد برای هلیا خواستگاری و اونم نامزد شد ولیدست بزن داشت متاسفانه اونم تو نامزدی جدا شدو العان میره دانشگاه و فعلا نمیخواد ازدواج کنه،، برادرامم مردی شدن برا خودشون و حسین زن گرفته ولی حسن نه،! زندگی میگذره اگه خدا پشتمون باشه.. ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
سلام خانومای گل گروه و نازگلی جون🌸 راستش من خونمون خواستگار داشتم که جلسه اشنایی بود و جلسه اول من اقا پسر و قبلا فقط یکبار از دور دیده بودم پسر یکی از دوستان پدرم هستن من بیست سالمه و اقا پسر بیست و شیش سالشونه اومدن و ما باهم صحبت کردیم از لحاظ خانوادگی و رسم رسومات و...  خیلی شبیه به خانواده ما هستن و بهم میخوریم، از لحاظ فردی هم تا جایی که از تحقیقات و پرس و جو و صحبت های دیروزمون اقا پسر خیلی به روحیات و اخلاقیات خود بنده شباهت دارن!! یعنی من  آقا پسر رو از لحاظ منطقی و عقلانی پسندیدم و به نظرم مورد مناسبی هست برای من، همچنین خانوادم هم موافقن با من در ضمن ما خانواده خیلی مذهبی هستیم و طبق اخلاقیات خودم هم زیاد با اقایون در ارتباط نیستم یعنی تا حالا با هیچ اقای نامحرمی تنها تو یه اتاق صحبت نکردم... ☺️🙃 ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
سلام خانومای گل گروه و نازگلی جون🌸 راستش من خونمون خواستگار داشتم که جلسه اشنایی بود و جلسه اول من ا
🌸☘🌸🌸☘☘ ادامه... اما دیروز که این آقا اومدن حس میکردم اگه مورد به دلم بشینه باید فکر کنم به جواب منطقی. میدونید انتظار داشتم که حداقل یه جرقه ای چیزی حسی هیچی خنثی خنثی یعنی من الان نه بدم اومده از این آقا پسر و نه خوشم اومده! این طبیعیه ایا؟؟ یعنی یه همچین حسی در اینده تبدیل به عشق میشه؟؟ من خواستگار کم نداشتم اما اولین خواستگارم بود که با خود اقا پسر رو در رو صحبت کردم در ضمن من چند سال پیش در واقع حدودا پونزده شونزده سالگی یه مدت طولانی حس میکردم که پسر خالم رو دوست دارم و اون ها هم اومدن خواستگاری اما منطقی که فکر کردم اصلا به هم نمیخوردیم و مناسب هم نبودیم من ایشون فراموش کردم و الان دیگ حسی بهشون ندارم 👌در واقع خیلیم خوشحالم که اون موقع تصمیم درست و گرفتم و جواب منفی دادم اما ممکنه که تاثیر داشته باشه تو حس الانم؟؟ میشه کمکم کنید طبق فکر هایی که کردم به این اقا پسر در کل چه ظاهری چه اخلاقی و...  نمره بین هفتاد تا هفتادو پنج دادم فقط مشکلم این که من هیچ حس خاصی که بگم دفعه اول دیدم دلم رفت و اینا ندارم چقد درسته که میگن عشق بعد از ازدواج بوجود میاد؟؟ راستش یه مشکلی که دارم ظاهر ایشون هست چهرشون خوبه در کل اما یکمی زیاد اضافه دارن آقا پسر، من خودم یکم اضافه وزن دارم و دختر تپلی هستم 😁 اما باز حس میکنم ایشون خیلی دیگ چاقن تورو خدا راهنماییم کنید من نمیتونم دودلیم کنار بزارم یه دقیقه میگم خوبه و جوابم مثبته دقیقه بعد پشیمونم و باز دقیقه بعد نظرم بر میگرده 🤦🏻‍♀️چیکار باید بکنم بنظرتون؟؟؟!!! در ضمن فردا شب هم میخوان دوباره بیان برای جلسه دوم! برای ارسال پیام و کمک کردن به دوستمون به آیدی ادمین محترم پیام بدید🌹❤️✨@hastammmm ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
😁 ما موقع نامزدی اولین بار بود که با شوشو جان میخواستیم بریم بازار... وقتی اومد دنبالم دیدم مادر شوهرم هم باهاش اومده و من اینجوری شدم 😳😏 به شوهرم گفتم مامانت چرا اومده گفت حالا یه بار چه اشکالی داره حالا منم کوتاه اومدم به خاطر شوهری بماند که این یه بار شد هزاران بیشمار بار از بازار گرفته تا دکتر رستوران و.... الان چند سالی هست پیر شده پاهاش درد میکنه آقا من هر چقد با شوهرم میریم بیرون میگم تلافی اون سالها 😜😂 البته که نمیشه ولی یه عقده شده برام در ضمن هر وقت میریم بیرون میاییم ، سعی میکنم مادر شوهرم بفهمه به نظرتون من عروس بدی هستم🤫😝 ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 👈واقع بین باشید درباره زندگی مشترکتان آنقدر رویاپردازی نکنید که بعد از ازدواج غافلگیر شوید🔴 👈زندگی مشترک درکنار تمام زیبایی هایش سختی هایی هم به همراه دارد که باید برایشان آماده باشید ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
🌸🌿 سلام دوستان من مریمم، متولد پاییز🍁 نمیدونم چرا عجله داشتمو زود دنیا اومدم، برای همین وزنم موقع تولد خیلی کم بود و تا دوماه چشمامو باز نمیکردم!! مادرم با قطره چکان شیر تو دهنم میریخت، هیچ کس به زنده موندنم امیدی نداشت،! ولی خدا خواست زنده بمونم! 🥰 از وقتی یادم میاد همش مکمل و مولتی ویتامین مصرف میکردم! مادرم زن سخت گیر و مستبدی بود و برای همین همیشه ازش میترسیدم، چون با کوچکترین اشتباه به شدت تنبیه میشدم!! مامان عصبی بود و به نظافت وتمیزی خیلی اهمیت میداد🤨 البته یجورایی دست خودش نبود چون مادربزرگم یعنی مادرشوهرش خیلی اذیت میکرد و با دخالتهای بیجا همیشه حرصش میداد!! بابا صبح میرفت شب دیر وقت میومد شغلش آزاد بود و خداروشکر درآمد خوبی داشت! دوسالش که بود پدربزرگم فوت میکنه و تا کلاس ششم درس میخونه، و بعد هم وارد بازار کار میشه تا خرج خونه رو بده! کم کم پول جمع میکنه و برای مادرش خونه میخره! بعد هم که با مامان ازدواج میکنه با هم تو خونه زندگی میکردن!! که بعد از سه سال من که دنیا میام! بعدش بابا با عمو شریکی خونه میخرنو باهم تو اون خونه زندگی میکنیم! خوب یادمه خواهرم زهرا تو اون خونه بدنیا اومد، تو عالم بچگی خیلی خوشحال بودم وبا دخترعموم که هم سن بودم، کلی ذوق کردیم! عموم سه تا بچه داشت که همبازی بودیم! من بچه ساکت و آرومی بودم، ولی هربار تو بازی دعوامون میشد،! منو مقصر میدونستن و همیشه سرزنش میشدم😫🥺 ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 سرزنش و سرکوفت آفت زندگی یکی از رفتارهای مخربی که اثرات زیان‌آور و جبران‌ناپذیری بر روابط بین همسران جوان به خصوص در دوران عقد داره سرزنش و تحقیر و خرد کردن شخصیت یکدیگره ❌"صد بار گفتم این کار رو نکن!" ❌" گوش نکردی حالا بکش!" ❌"تو همینی دیگه!" ❌" می‌‌دونستم این جوری میشه..." "بفرما اینم نتیجه‌ی هنر جناب‌عالی!" همه‌ی ما می‌تونستیم گاهی خودمون را به جای طرف مقابل‌مون بذاریم شاید خیلی از مشکلات و مسائل لاینحل زندگی هرگز اتفاق نمی‌افتاد. سرزنش و سرکوفت زدن به یکدیگر خصوصاً در دوران عقد و نامزدی یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های زندگی زناشویی به شمار می‌رود ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
رازِدِل 🫂
#مریم 🌸🌿 سلام دوستان من مریمم، متولد پاییز🍁 نمیدونم چرا عجله داشتمو زود دنیا اومدم، برای همین وزنم
🌸🌿 حتی اگرزهرا خواهر کوچیکم کار اشتباهی انجام میداد! منو دعوا میکردن، همیشه راستشو میگفتم ولی همه میگفتن دروغگویی!! 😤 از همون کودکیم همه چی یادم و همین باعث شر از زندگی پدرو مادرم درس بگیرم واشتباهات اونها رو تکرار نکنم!! از همون بچگی راحت نبودم وحرف دلم نمیتونستم بزنم، زن عمو بر عکس مامان خونسرد بود وبچه هاش هر کاری میکردن هیچی نمیگفت! بابا به خانوادش وابسته بود مخصوصا عزیز!! که خیلی تو زندگیمون دخالت میکرد، زن عمو ولی سیاست داشت وهمه کارها گردن مامان بود خونه قشنگی داشتیم حیاط و اطاق های بزرگ وبازی میکردیم، یکسال تو اون خونه بودیم اما بابا ومامان زیاد اختلاف نداشتن!! مامان خیلی حساس و نکته سنج بود وهمش به ما تذکر میداد 👌🤨 خاص خودش داشت وسواس داشت خیلی به تمیزی خونه میرسید وهمه چی رو نظم و قانون خودش بود!! من چون بزرگتر بودم بیشتر ازمن انتظار داشت و جسم کوچک من توان این انتظارات بیش از حدو نداشت! بچه باید بچگی کنه خوب.. مامانم تو بچگی مادرش فوت کنه ودر سن سیزده سالگی با بابام که پسر خالش بود ازدواج میکنه، من سه سال بعد بدنیا میام خواهرم دوساله بود و من پنج ساله که عمو خونه رو فروخت رفتن شهر دیگه پیش پدرو مادر زن عموم! عموم و زنش دختردایی پسر عمه بودن و و چون بابام وضع مالی خوبی داشت، پول شراکت خونه واز عموم نگرفت وما رفتیم تو خونه قدیمی خالم،🌾 که دو طبقه بود و یه اطاق داشت و آشپز خونه مستاجری اونجام اوضاع زندگی خوب بود هر چند.. ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این عصر زیبا یه آرزوی قشنگ تقدیم شما آرزو دارم 🌸 ناخواسته بدست آورید آنچه را که بیصدا از قلبتان گذر کرده خوشبختی تو‌ن مثل گل زیبا🌸 🌸عصرتون بخیر 🌸لحظه هاتون قشنگ ‌‌‍‌•┈┈••✾❀🕊💘🕊❀✾••┈┈•
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 هیچ چیز محصورتان نمی کند مگر افکارتان هیچ چیز محدودتان نمی کند مگر ترسهایتان پس خودت را و اعتقادات شایسته ات را پاس بدار ══❈═₪❅💕❅₪═❈══ https://eitaa.com/raz_del ══❈═₪❅💕❅₪═❈══